سال ۹۲ مبارک کلبه دوری و دوستی ۹

سلام 

سال ۹۲ بر همه مبارک. ان شاالله سال خوبی برای همه باشه خصوصا صندوقچه ای ها.

نظرات 210 + ارسال نظر
شمسی یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:02 ق.ظ

ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﻣﺤﺼﻮﻝِ ﺗﻔﮑﺮ درست است،
اما گاهی ﺁﺭﺍﻣﺶ،
ﻫﻨﺮِ ﻧﯿﻨﺪﯾﺸﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﻮﻩِ ﻣﺴﺎﺋﻠﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵِ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ را ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ …



لحظه هایتان سرشار از آرامش …

شمسی یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:02 ق.ظ

هر صبح پلک هایت ...
فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند…
سطر اول همیشه این است:
خدا همیشه با ماست…
پس بخوانش با لبخند……!!

شمسی یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:04 ق.ظ

مرداب به رود گفت : چه کردی که زلالی ….؟

جواب داد : گذشتم


*************************************

دختر بچه ای از برادرش پرسید : معنی عشق چیست ؟؟
برادرش جواب داد : عشق یعنی تو هر روز شکلات من رو از کوله پشتی مدرسه ام بر میداری ،
و من هر روز باز هم شکلاتم رو همان جا می گذارم

عشق قشنگ بود.

شمسی یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ق.ظ

واژه‌های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای واژه های بیگانه:
- برگک به‌جای چیپس
- خمیراک به‌جای پاستا
- پَرْوَن‌جا به جای فایل
- پِی‌غذا به جای دِسر

شمسی سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ق.ظ

ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐسی ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ! ﻗﺮﺍﺭﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﻦ ﻭ فرار کنن !
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﺷﻮﻥ ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯﻣﯿﮑﻦ ﻭ با سرعت ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ..
ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ تند تند زدن ﻧﻔﺴﺸﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ
ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ زد رو شونه ﺑﻐﻠﯿﺶ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ بکن ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داره !
بهش گفت بابا راننده منم، فقط بگین چی شده !؟

شمسی سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:35 ق.ظ

ملت شنیدن پیاده روی مفیده اما مثل اینکه واسشون شفاف سازی نشده رو زمین باید این کارو کنن نه رو اعصاب ما!

************************************

- یه ژاپنی به زنش می گه:
TiKi Taki
زنش میگه:
Kua Nini
ژاپنی ناراحت می شه می گه:
taka anji radiumba yaku
زنش گریه می کنه میگه:
mimi takuni kakabindamisamihi
یه جوری می خونی انگار سردرمیاری اینا چی می گن! به مسائل خانوادگی مردم چی کار داری؟

*********************************


- آدم بدبین از باد شکایت می کند، آدم خوش بین انتظار تغییر در آن را دارد، آدم واقع نگر بادبان ها را تنظیم می کند.

********************************

- پس از مرگم مزارم را با آب و صابون بشویید تا هر کس از مزارم رد شد بخوره زمین بخندم روحم شاد شه

************************************

- جالبه پسرا به رانندگی خانوما ایراد می گیرن بعد هر روز چندتاشون رو می بینی کنار یه ماشین تصادفی و چپ کرده دارن می زنن تو سر خودشون و می گن وای حالا بابامو چی کار کنم!
نه اینا شماها نیستین، اینا توریستن!

*********************************

- رژیم گرفتن فقط روز اولش سخته ... چون روز دومی نداره معمولا

*********************

- یکی از فامیلامون اسم بچشو گذاشته سپنتا
هر موقع مامانش صداش میزنه میگم ۱۵ تا :))

***********************


- ﺑه یارو ﻣﯿﮕﻦ ﺯﻭﺭﺕ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻴﺮﺳﻪ؟
ﻣﻴﮕه ﺁﺟﺮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺎﺷﻪ ، ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﻄﺮﺡ ﻧﻴﺴﺖ !

************************************

- یه جور گشنگی هم هست که فقط بعد مسواک میاد سراغ آدم !

*********************************

- ﺷﺮﻛﺖ ﺟﯽ ﺍﻝ ﺍﯾﮑﺲ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﮔﻮشی ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺩﺭﻣﻴﺎﺩ
دیگه ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﻣﺎ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﮐُــﺮﺩﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺒﻠﺖ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﺗﻮﺵ !
ﺍﺧﯿﺮﺍ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﻢ ﺗﻮﺵ ﺗﺴﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎد

*****************************

- یه بار هوا دونفره بود ما سه نفره رفتیم بیرون آی ضایع شد !

********************************

- برنامه امشبم اینه که نصفه شب برم یه لگد بزنم به درختای جلو پنجره این گنجیشکا بدخواب شن، صب خواب بمونن
مام یکم بیشتر بخوابیم :|

جالب بود.

شمسی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:03 ق.ظ

توازنی در کار نیست
تنها وزن می‌کند
نماد مدرن عدالت
ترازوی دیجیتال
*********************************
ترافیک سنگین
راننده و ماشین را
با هم به جوش می‌آورد
*********************************
زیباترین گل
گلی که به سر زندگی می‌زنیم
*********************************
جامه ‌ی عمل
به تن آرزوهایم
گریه‌ می‌کند
*********************************
وقتی مقصد نرسیدن باشد
نشستن
دویدن‌است
*********************************
عرقش را جوراب می‌خورد
اطرافیان مست می‌شوند
*********************************
دماغش سوخت
دلم‌ خنک‌شد
*********************************
لاک
به غلط
گیر می‌دهد
*********************************
به دلم آمد می‌آیی
آمدی
دلم رفت
*********************************
در انتظارت
چشمم به راه خشک‌ شد
خودم سبز شدم

*********************************
اگر معمار خشت اول را کج نهاد
بدان عاشق ثریا شده ‌است
*********************************
غرور
برادرِ بادکنک

*********************************
دلداده باش
دلگیر نباش
*********************************
ازدست وپا زدن هم عاجز است
آدم بی دست و پا

می نی مال های قشنگی بود

شمسی یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:14 ق.ظ

در روز معمولی:
اولی :به اذان چه قدر مونده؟
دومی :من چه بدونم!
در ماه رمضان:
اولی :به اذان چی قدر مونده؟
دومی :۳ ساعت و ۱۶ دقیقه و ۱۹ ثانیه و ۳۵ صدم ثانیه!!

شمسی یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:56 ب.ظ

آیا می دانید زبان ایرانی مختصرترین زبان دنیاست؟
مثال: معادل جمله ی «میری سریع این کار رو انجام میدی و برمیگردی» یک کلمه است.
«اومدیا»!
*****************************
دقت کردین !؟
این منبع موثق دهن لق ترین آدمیه که تا الان دیدم

******************************
دیدید این فیلمارو که بچه گم میشه وقتی پدر مادرش پیداش میکنن
نیم ساعت تو بغل همدیگه گریه میکنن
والا ما که بچه بودیم گم که میشدیم
بعد از اینکه پیدامون میکردن نیم ساعت کتک میخوردیم
*****************************
دقت کنین اونایی که قراره دوسال بعد کنکور بدن کنکورشون همزمان میشه با ماه رمضان

ای بد شانس ها کیک سر جلسه از دستتون رفت!!!!!
*****************************
اعتراف میکنم
اون بچه مردمی که همیشه پدر مادراتون ازش تعریف میکنن و بهتون سرکوفتشو میزنن، منم !
حلال کنید!
****************************
از قسمتای خوب تنها رندگی کردن اینه که ته دیگاتو یه هیچکس نمیدی !
************************************
یه پتوی مستطیل شکل دارم
بعضی وقتا از عرض میوفته رو پام اصابم خراب میشه هی باید Rotate ـش کنم !
**********************************
مزدور چیست؟
نوعی موز هست که در مناطق دور یافت میشود !

قشنگ بودند.

شمسی یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:01 ب.ظ

اخه چرا اینجوریه !!!
تهران به کابل ۱۵۰۰ کیلومتر
کابل به تهران ۱۵۰۰ کیلو متر
طبقه اول به هشتم: ۸ طبقه
طبقه هشتم به اول:۸ طبقه
بچشنبه تا شنبه: ۲روز
شنبه تا بچشنبه ۵ روز !

7 طبقه!

شمسی یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:17 ب.ظ

بهترین نیستم اما اینقدر پررو هستم که بهترین ها رو بخوام !

************************************
خمیازه پیامی از بدن هست که اعلام میکنه ۱۰ درصد از باتری باقی مونده !

*********************************
تو این فیلما دیدین وقتی از خواب پامیشن چقد تمیز و مرتبن !

خیلی تلاش کردم منم یبار اون جوری از خواب پا شم…

ولی هر وقت پا میشم تو آینه خودمو میبینم

شبیه سرخ پوستای آدمخوار جنوب غربی آمریکای مرکزی شدم!
**********************************
دوست عزیز اگر روزی دیدی دشمن داری ، بدان یک جا یک انگولکی کرده ای ! الزاما دلیل بر موفقیت شما نیست ! قربون اون اعتماد به نفست برم !!! مردم که دیوانه نیستن !
اگر هم روزی ترکت کردن ، حالا نه که حتما لیاقتت رو نداشتن !!! ۲% احتمال بده آدم غیر قابل تحملی بودی !!! هان ؟ نظرت چیه ؟؟؟
*****************************

هروقت حوصله ندارم این همه صفحه رو ببندم و کامپیوترو خاموش کنم ، کلید سه راهـی رو از پایین با پام فشار میدم و خطاب به کامپیوتر میگم : فکر کن برق رفت !!!
والا !!! چه کاریه یه ساعت طولش میدین ؟؟؟

***************************
آن چیست که چشم دارد ولی نمیبیند ؟ پا دارد ولی حرکت نمیکند ؟ بال دارد ولی پرواز نمیکند ؟ نوک دارد ولی غذا نمیخورد ؟
پرنده ی مرده‏ !‏‏!‏‏!‏‏

***********************
سیاست های غلط به این میگن :
سیاثط ، صیاصت ، ثیاصت ، سیاصط ، ثیاثت ، صیاست ، صیاثط

****************************

شمسی یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:25 ب.ظ

چهار تا مهندس برق، مکانیک، شیمی و کامپیوتر با یه ماشین در حال مسافرت بودن که یهو ماشین خراب میشه. خاموش میکنه و دیگه هر چی استارت میزنن روشن نمیشه.
میگن آخه یعنی چی شده؟
مهندس برقه میگه: احتمالاً مشکل از مدارها و اتصالاتو سیم کشی هاشه.
یکی از اینا یه ایرادی پیدا کرده.
مهندس مکانیکه میگه: نه بابا، مشکل از میل لنگ یا پیستوناشه که بخاطر کار زیاد انحراف پیدا کرده.
مهندس شیمیه میگه: نه، ایراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان کنندگیشو از دست داده.
در اینجا میبینن مهندس کامپیوتره ساکته و هیچ چی نمیگه. بهش میگن: تو چی میگی؟
مشکل از کجاست؟ چیکارش کنیم درست شه؟
مهندس کامپیوتره یه فکری می کنه و میگه: نمیدونم، ولی بنظرم پیاده شیم، سوار شیم شاید درست شده باشه!!!

قشنگ بود. اصلا همه زیبا بودند.

شمسی یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:26 ب.ظ

دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند. سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.
سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.
حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد
وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.
سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت ، ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده، سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت ، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت: می دانستم که می آیی....
می دانی ؟! همیشه نتیجه مهم نیست . کاری که تو از سر عشق وظیفه انجام می دهی مهم است. مهم آن کسی است یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.

لافزنان دروغگوی متکبری که شعارهای گنده می دهند و ریا کارند چه می فهمند؟! چه می فهمند؟

شمسی دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ق.ظ

دختربچه زرنگ

از دختر یکی از دوستانم پرسیدم که وقتی بزرگ شدی می خواهی چه کاره بشی؟ نگاهم کرد و گفت که می خواد رئیس جمهور بشه.
پرسیدم که اگه رئیس جمهور بشی، اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟
جواب داد: به مردم گرسنه و بی خانمان کمک می کنم.
بهش گفتم: نمی تونی منتظر بمونی که وقتی رئیس جمهور شدی این کار رو انجام بدی، می تونی از فردا به خانه ی من بیایی و چمن ها رو بزنی، درخت ها رو وجین کنی و پارکینگ رو جارو کنی. اون وقت من به تو 50 دلار می دهم و تو رو می برم جاهایی که بچه های فقیر هستن و تو می تونی این پول رو بدی بهشون تا برای غذا و خونه ی جدید خرج کنن.
مستقیم توی چشمام نگاه کرد و گفت: چرا همون بچه های فقیر رو نمی بری خونه ات، تا این کارها رو انجام بدن و همون پول رو به خودشون بدی؟
نگاهی بهش کردم و گفتم: به دنیای سیاست خوش اومدی!

شمسی دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ق.ظ

مردی که فقط می خواست بگوید سیب

می خواست برود، ولی چیزی او را پایبند کرده بود. می خواست بماند، ولی چیزی او را به سوی خود می کشید. می خواست بنویسد، قلمی نداشت، می خواست بایستد، چیزی او را وادار به نشستن می کرد.می خواست بگوید، لبان خشکیده اش نمی گذاشتند. می خواست بخندد، تبسم در صورتش محو می شد. می خواست دست بزند و شادی کند، ولی دستانش یاری نمی دادند. می خواست نفس عمیقی بکشد و تمام اکسیژن های هوا را ببلعد، اما چیزی راه تنفسش را بسته بود. می خواست آواز سر دهد، نغمه اش به سکوت مبدل شد. می خواست پنجره ی کلبه اش را باز کند و از دیدن زیباییها لذت ببرد ، اما با اینکه پنجره با او فاصله ای نداشت این کار برایش غیر ممکن بود. می خواست بی پروا همه چیز را تجربه کند ولی دیگر فرصتی وجود نداشت. می خواست پرنده ی زندانی در قفس را پرواز دهد ولی ناتوان بود. می خواست گلی بچیند و به کسی که به او خیره شده بود بدهد دستش جلو نمی رفت. می خواست به همه بگوید دوستشان دارد و عاشقشان است لبش گشوده نمی شد، می خواست ستاره های آسمان را بشمارد و هنگام عبور شهاب آرزو کند که کاش روزهای رفته بر گردند. آخر او عکسی در قابی کهنه بود که توان هیچ کاری را نداشت می خواست حداقل لبخندی به لب داشته باشد اما لبانش خشکیده بود. یادش افتاد کاش وقتی عکاس گفت "بگو سیب" از دنیا گله نمی کرد
دلش می خواست اگر نمی تواند هیچ کاری بکند فقط بگوید سیب

شمسی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ب.ظ

مسافران پرواز رمضان :
پروازتان بی خطر! امیدوارم توشه ات فراوان و پر برکت باشد
و سهم سوغات من دعای شب های قدر

رمضان مبارک!

طالبی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ب.ظ

از لحظه به لحظه زندگی کردن گریزی نیست.
باید هر لحظه را چنان زندگی کنی که گوی واپسین لحظه است.
پس وقت را در جدل،گلایه و نزاع تلف نکن.
شاید لحظه بعد حتی برای پوزش طلبی در دست تو نباشد.

طالبی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:00 ب.ظ

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند: رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،
لبخندی به ازای هر اشک ،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا .

جمله نهایی :
عیب کار اینجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم ، خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، در حالیکه آنچه هستم نباید باشم .

طالبی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:02 ب.ظ

قلمی از قلمدان قاضی افتاد.

شخصی که آنجا حضور داشت گفت: جناب قاضی کلنگ خود را بردارید.

قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟

مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی


عبید زاکانی

تلخ است. تلخ.

شمسی شنبه 22 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:10 ب.ظ

سلام
طاعات قبول

امروز از طرف استعداد درخشان دانشگاه با دانشجوهایی که قبول شده بودن تماس گرفتن .
فاطمه بلقان آبادی و زهره جهان از بچه های مهر 88 شیمی آلی قبول شدن . مهردخت حسینی حقیقی هم آلی قبول شد ولی چون فردوسی مشهد تجزیه قبول شده از دانشگاه سمنان انصراف داده.
از بهمن 88 ای هاهم سه نفر قبول شدن. یه نفر تجزیه ، یه نفر شیمی فیزیک و یه نفر شیمی کاربردی .

سلام. به به مبارکه ان شاالله موفق باشند. این نشان می ده که هر سه تاشون آلی را دوست دارند و این باعث خوشحالی و افتخار منه. (ضمنا هر سه صندوقچه ای هستند یعنی اخلاق صندوقچه ای دارند) ضمنا ممنون از خبر. ان شاالله قبولی سایرین من جمله شما.

استاد یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:32 ب.ظ

سلام
پیگیر باشید! بارها شده نظرشان عوض شده.درست مثل آخرین پروازها!
در هر حال خدا بزرگه.

شمسی یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:50 ب.ظ

سلام استاد
ممنون که دلگرمی می دید! ولی چطور پیگیر باشم ؟ راهش چیه ؟ امروز خیلی رک و صریح بهم گفتن هیچ راهی نداره!

سلام. با دکتر فضلی مشورت کنید. مدتی بعد دوباره مراجعه کنید و دوباره و دو باره. شهریور هم با دوستان همسان به رییس دانشگاه پیشنهاد افزایش ظرفیت بدهید.

میرحسینی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ب.ظ

به نام خدا

این روزها منم و منم و من ....
و خدا....
و شادم به وسعت دنیا …

میرحسینی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

گفتم خدایا همنشینم باش …
گفت من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند !
گفتم چه آسان به دست می آیی ؟؟!!
گفت پس آسان از دستم نده !

میرحسینی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:04 ب.ظ

چه تلاش بی فایده ای ؟!؟!؟!
خودش رو از قرصهای آرامبخش پر کرده بود اونکه قلبش رو از یاد خدا خالی کرده بود …

استاد سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:03 ب.ظ

به نام خدا
سلام

دیدید پس راهی قانونی وجود دارد.
درخواست کتبی را الآن بدید. شفاهی همان طوری که گفتم پیگیری کنید. ان شاالله خیر است.

طالبی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ب.ظ

مهم بودن خوبه
ولی خوب بودن خیلی مهم تره

فراموش نکن قطاری که ار ریل خارج شده، ممکن است آزاد باشد
ولی راه به جائی نخواهد برد

میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
یا بگوئی : خدا به خیر کنه، باز صبح شده
انتخاب با توست

طالبی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:33 ب.ظ

سه اصل مهم زندگی
اعتقاد:
اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند. روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند،فقط یک پسربچه با چتر آمده بود،این یعنی اعتقاد.
اعتماد:
اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد،وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید،او میخندد ….. چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت،این یعنی اعتماد.
امید:
هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم.ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید، این یعنی امید.

طالبی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ب.ظ

گشاده دست باش ،جاری باش ،کمک کن (مثل رود)
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
اگرکسی اشتباه کردآن رابه پوشان (مثل شب)
وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)
متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)
بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )
اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه ) مولانا
هر چه بیشتر به کسی عشق میورزیم ، بیشتر در اسرار هر چیز نفوذ می کنیم . مولانا

طالبی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ب.ظ

به نام خدا
مرضیه عزیزم سلام.
نماز و روزت مقبول درگاه حق.ممنون از حضورت و متن های زیبات.

از همین جا به فاطمه و مهردحت عزیزم هم تبریک میگم.ان شاالله همیشه و همه جا موفق و موید باشن.طیبه جون غصه نخور قسمت نیست منو تو از هم جدا شیم.
ان شاالله که قبول کنن تو هم ارشدی بشی.ارشد الی.موفق باشی.

استاد چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:31 ب.ظ

سلام
پس می شه! شاید دکترا ها هم به زودی به کمکتون بیان.
وقتی راهکار قانونی وجودداره یعنی می شه!

استاد پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:31 ق.ظ

به نام خدا
سلام
گرت پایداری است در کارها
شود سهل پیش تو دشوارها!

حالا باید با کمال احترام درخواست خود را به یک پله بالاتر ببرید. اگر دانشجویان مشابه خود در رشته های دیگر نیز با شما همراه شوند ان شاالله نتیجه بهتر است. ببینید وقتی راه قانونی موجود است یعنی راه هست.

غلامی پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:15 ب.ظ

تقدیم به دوستی که همه وجودش قلبه.....
مقدسه عزیزم
دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت
کی شود پیش قدم های تو اسفند شوم؟!

استاد جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام
بله
و بعد رییس دانشگاه

حسینی حقیقی جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:38 ب.ظ

سلام به استاد گرامی و دوستان خوبم.
ممنون از شما استاد خوبم ک همیشه ب من لطف دارید و دوستان خوبم ک حسابی دل تنگشونم .هنوز مونده باید تایید صلاحیت بشیم هفت خان رستمی هست واسه خودش.
طیبه جان ایشالا اگ قسمت باشه من انصراف دادم از سمنان درخواست شما رو قبول کنن.فقط یه چیزو بدون محکم باش و ثابت قدم در تصمیمت و کوتاه نیا.من مرغم یه پا داشت ک تونستم درخواستامو بفرستم ب دانشگاه های دیگ و گرنه...
خلاصه خواستن توانستن است.

سلام موفق یاشید ان شاالله

شمسی یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:26 ب.ظ

سلام مهردخت جان
ممنونم که به فکرمی . به امید قبولی همه!!!!

طالبی دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:46 ق.ظ

سر تا پای‌ خودم‌ را که‌ خلاصه‌ می‌کنم، می‌شوم‌ قد یک‌ کف
دست‌ خاک‌ که‌ ممکن‌ بود یک‌ تکه‌ آجر باشد توی‌ دیوار یک‌
خانه، یا یک‌ قلوه‌ سنگ‌ روی‌ شانه‌ یک‌ کوه، یا مشتی‌
سنگ‌ریزه، ته‌ته‌ اقیانوس؛

یا حتی‌ خاک‌ یک‌ گلدان‌ باشد؛ خاک‌ همین‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره.
یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ ممکن‌ است‌ هیچ‌ وقت، هیچ‌ اسمی‌
نداشته‌ باشد و تا همیشه، خاک‌ باقی‌ بماند، فقط‌ خاک.
اما حالا یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ وجود دارد که‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بکشد، ببیند، بشنود،
بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد. یک‌ مشت‌ خاک‌ که‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود، انتخاب‌ کند، عوض‌ بشود، تغییر کند.
وای، خدای‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم. من‌ همان‌ خاک‌ انتخاب‌ شده‌ هستم. همان‌ خاکی‌ که‌ با
بقیه‌ خاک‌ها فرق‌ می‌کند. من‌ آن‌ خاکی‌ هستم‌ که‌ توی‌ دست‌های‌ خدا ورزیده‌ شده‌ام‌ و خدا از
نفسش‌ در آن‌ دمیده. من‌ آن‌ خاک‌ قیمتی‌ام. حالا می‌فهمم‌ چرا فرشته‌ها آن‌قدر حسودی شان‌ شد.

اما اگر این‌ خاک، این‌ خاک‌ برگزیده، خاکی‌ که‌ اسم‌ دارد، قشنگ‌ترین‌ اسم‌ دنیا را، خاکی‌ که‌ نور
چشمی‌ و عزیز دُردانه‌ خداست. اگر نتواند تغییر کند، اگر عوض‌ نشود، اگر انتخاب‌ نکند، اگر
همین‌ طور خاک‌ باقی‌ بماند، اگر آن‌ آخر که‌ قرار است‌ برگردد و خود جدیدش‌ را تحویل‌ خدا
بدهد، سرش‌ را بیندازد پایین‌ و بگوید: یا لَیتَنی‌ کُنت‌ تُراباً. بگوید: ای‌ کاش‌ خاک‌ بودم...

این‌ وحشتناک‌ترین‌ جمله‌ای‌ است‌ که‌ یک‌ آدم‌ می‌تواند بگوید. یعنی‌ این‌ که‌ حتی‌ نتوانسته‌ خاک
باشد، چه‌ برسد به‌ آدم! یعنی‌ این‌ که...

طالبی دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:47 ق.ظ

یاد خدا آرامبخش دلهاست
وقتی ساحل زندگی ات آفتابی شد یاد روزهای بارانی را به ابرها بسپارو دل به دریای دل انگیز زندگی بزن . برای لحظاتی
هم شده کار را کنار بگذار و برای روزهای آفتابی جشن بگیر تا
دریای بیکران زندگی بفهمد پس از روزهای توفانی آرامش ساحل محبت را فرا خواهد گرفت.

طالبی دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ق.ظ

آیت الله بهجت:
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛زیرابه مهربانی مادرش ایمان دارد؛ای کاش من هم مثل اوبه خدایم ایمان داشتم..

زیبا بود

طالبی دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ق.ظ

زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی
که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد

شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت
پس همیشه شاد باش

امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار
شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد

میرحسینی دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:09 ب.ظ

آدم وقتی به دنیا میاد تو گوشش اذان میگن..
وقتی هم که از دنیا رفت براش نماز میخونن...
عمر ما به کوتاهی همین اذان تا نمازه... یادمون باشه که تو این فاصله اذان تا نماز بهترین بهره رو ببریم و در درگاه حق رو سفید باشیم...
ان شاالله

شمسی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:41 ق.ظ

دلم برای صندوقچه تنگ است! ولی وقت نمیشه بیام کامنت بذارم!

خوبی صندوقچه به این آزادی نهادینه شده در آن است. نگران نباشید.

استاد سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام
فکر می کنم هر کدام بتواند جانشین شود. آیین نامه را درخواست کنید و دقیق بخوانید.
به رییس هم نامه بنویسید.اگر در آیین نامه حق با شنابود به بالاتر هم نامه بنویسید.
موفق باشید.

طالبی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:08 ب.ظ

محتاج سفره ات همه حتی کریم ها
خوردند دانه از کرمت یا کریم ها

هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما
مستانه می وزد به دل ما نسیم ها

مست است دل ز عهد الست و بربکم
ما سینه میزنیم در غم تو از قدیم ها

از قبر بی ضریح تو خورشید می دمد
ای جان فدای غربت کویت کلیم ها

بر خاک قبر تو همه تعظیم می کنند
بنگر دمی به قامت قامت دو نیم ها

با صادق است و باقر و سجاد هم جوار
یا مجتبی بقیع تو باشد حریم ها


میلاد کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی(ع)مبارک

ممنون.شعربسیار زیبایی بود.

شمسی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:10 ب.ظ

هر شب ما به رختخواب میرویم،‌ ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده بر می خزیزیم، با این حال ساعت را برای فردا کوک می کنیم.« این یعنی اُمید»
ـ کودکی یکساله ای را تصور کنید، زمانی که شما او را به هوا پرتاب می کنید، او می خندد، چرا که او می داند که شما او را خواهید گرفت.«این یعنی اعتماد»
ـ روزی،‌ تمام روستایی ها تصمیم گرفتند، تا برای بارش باران دعا کنند، در روزی که برای دعا همگی دور هم جمع شدند،تنها یک پسر بچه با خود چتری داشت.«این یعنی ایمان»
آن‌ها را برایتان خواستارم ...

شمسی پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:52 ب.ظ

ماجرای اعدام سه بی گناه

یک روز سه نفر اشتباهی دستگیر می شن و در نهایت ناباوری به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم می شن.

نفر اول می نشینه روی صندلی و می گه: من توی دانشگاه رشته الهیات خوانده ام و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم... می دونم که خدا نمیذاره آدم بی گناه مجازات بشه.
کلید برق رو می زنن، ولی هیچ اتفاقی نمی افته! به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش می کنند.

نفر دوم می نشینه روی صندلی و می گه: من توی دانشگاه حقوق خوانده ام. به عدالت ایمان دارم و می دونم برای آدم بی گناه اتفاقی نمی افته.
کلید برق رو می زنن، ولی هیچ اتفاقی نمی افته! به بی گناهی اون هم ایمان میارن و آزادش می کنند.

نفر سوم می نشینه روی صندلی و می گه: من توی دانشگاه رشته برق خوانده ام و به شما می گم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمی شه به صندلی.
خوب بقیه داستان هم مشخصه، مسوولین زندان متوجه مشکل شده و موفق به اعدام فرد میشن!

اه نامردا!

طالبی شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:08 ب.ظ

فلک امشب نسیمی سرد دارد,
زمین ازغصه رنگ زرد دارد,
بیا ای دل بنالیم وبگرییم,
هوای کوفه بوی درد دارد,
خدایا این جماعت خود پرستند,
به روی دین و قرآن دیده بستند,
پس ازبشکستن پهلوی زهرا,
سرمظلوم عالم را شکستند.....


التماس دعا.

خدایا این جماعت خود پرستند,
خدایا این جماعت خود پرستند,

طالبی جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:10 ب.ظ

زندگی سخت ساده است!خطرکن!وارد بازی شو!چه چیزی از دست می دهی؟با دستهای تهی آمده ایم,با دستهای تهی خواهیم رفت.نه , چیزی نیست که از دست بدهیم ,فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند , تا سرزنده باشیم ,تا ترانه ای زیبا بخوانیم ,و فرصت به پایان خواهد رسید.آری , اینگونه است که هر لحظه غنیمتی است! مرگ تنها برای کسانی زیباست که , زیبا زندگی کرده اند!از زندگی نهراسیده اند! شهامت زندگی کردن را داشته اند!کسانی که عشق ورزیده اند,دست افشانده اند , و زندگی را جشن گرفته اند ! پس,هر لحظه را به گونه ای زندگی کن ,که گویی واپسین لحظه است.و چه کسی میداند؟شاید آخرین لحظه باشد!

طالبی جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:11 ب.ظ

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.....

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است....

دکتر علی شریعتی

چه قلمی داشت!
خدایش بیامرزاد.

طالبی جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:11 ب.ظ

هیچ کس برای شکست خوردن نقشه نمیکشد بلکه این نقشه است که اگر اشتباه کشیده شود به شکست می انجامد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد