کلبه دوری و دوستی ۴ (خانمها طالبی-شمسی-ماهور)

به نام خدا 

سلام 

کماکان از این سه دوست و سایر عزیزان ممنونیم. 

قدیمیها امر کنند کلبه بسازیم. 

در خدمت جدیدیها نیز -با رعایت قوانین صندوقچه- ان شاالله هستیم. 

 

ممنون

نظرات 204 + ارسال نظر
طالبی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ق.ظ

سلام نام خداست.پس به نام خدا شروع میکنیم.به نام خدایی که سلامتی و صلح و آرامش زیر سایه ی مهربانی اوست.
سلام.

سلام
سلام به انسان آرامش می بخشد
ممنون که هستید.

طالبی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

مرا کسی نساخت، خدا ساخت
نه آنچنان که “کسی می خواست”،
که من کسی نداشتم.
کسم خدا بود،کس بی کسان.
او بود که مرا ساخت، آنچنان که خودش خواست.
نه از من پرسید و نه از “من دیگر”م.
من یک گل بی صاحب بودم.
مرا از روح خود دمید.
و بر روی خاک و در زیر آفتاب،
تنها رهایم کرد.
“مرا به خودم وا گذاشت”
شریعتی

طالبی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

آفرین

طالبی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

خداوندا!
من اگر بد کنم تو را بنده خوب فراوان است
ولی تو اگر مدارا نکنی مرا خدای دیگر کجاست؟!

طالبی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ

زندگی: من فرصتی مغتنم برای بودنم
تو اژدهایی مترصد بلعیدن

مرگ: من آغازی به آرامش ابدیم
تو آغازی به آلام دنیوی

زندگی: من خالق یک لحظه شیرین عاشقانه ام
تو جابری که دریغ از این لحظه نداری

مرگ: تو تحمیل ناخواسته ی گریبانگیر بشریتی
من منتخب آنها برای رهایی از تو

زندگی: تو فاجعه انفصال عاشق و معشوقی
من فرصت دوباره باهم بودنشان

مرگ: تو بار سنگین اجباری برای زجر کشیدن
من جرثومه ای برای گریز از این وادی

زندگی: تو اشک مادر داغدیده ای
من اشک شوق دیدار فرزند مفقود الاثر

مرگ: تو تولد کودک نامشروع دو بی خانمانی
من گریزی برای رهایی از این مخمصه

زندگی: من لبخند زیبای یک نو مادرم
تو خلوت تنهایی یک زوج عاشق

مرگ: من پایان ناله های یک پیرمرد زمینگیرم
تو اصراری زجرآلود به بودن او

زندگی: من مصور یک بوسه ی شیرین عاشقانه ام
تو قطره اشک یک عاشق در هجران معشوق

مرگ: تو چشم نظاره گر شکنجه های یک شکنجه گری
من تیر خلاصی از این عذاب

زندگی: من عفو یک پدر داغدیده ام
تو سنگسار یک زن به جرم عاشق بودن

مرگ: من خط بطلان به وجود پس از مرگ معشوقم
تو جزای جرم زندگی بدون او


زندگی: من نقطه اوج عروج یک انسانم
تو نزول او به پست ترین جای ممکن !

مرگ: ............................... !!!


گرچه از مرگ گریزی نیست و نباید حتی لحظه ای از اون غافل بشیم اما زندگی نیز، فرصتی است که
خداوند بما داده و بجاست که ازش کمال لذت رو ببریم و زندگی را آنطور که شایسته است زندگی کنیم.

شمسی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام
کلبه مون در صندوقچه جدید مبارکمون باشه!!!!!!!!!!!!!!!
من نتونستم تحمل کنم برگشتم!
این صندوقچه رو به خاطر شکلک ها بیشتر دوست دارم!!!!!!!!!!

سلام
ممنون که هستید.

سلمان رحمانی شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ق.ظ

به نام خدا
شاد باش مرا پذیرا باشید
پیروز و سربلند در پناه باشید

شمسی شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:22 ب.ظ

صبر کن سهراب !
گفته بودى قایقى خواهى ساخت ...
قایقت جا دارد ؟
من هم از همهمه‌ی اهل زمین دل‌گیرم ...
ناشناس

شمسی شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:23 ب.ظ

به بعضیا وقتی می‌گی فلان کار خیر رو انجام بده، می‌گن: "برو بابا، ما که نمی‌تونیم امام حسین (ع) باشیم"
(یه مکث کوتاه)
چطور وقتی موقعیت‌ش پیش بیاد بدون تامل می‌تونید شمر بشید ولی حالا...؟!

(آیت الله شیخ رضا انصاری)

شمسی یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام
فردا ساعت ۸ صبح انتخاب واحد بچه های ۸۸

تعداد افرادی که تا حالا سنتز برداشتن(ترم بالایی ها) : فقط ۶ تا !

سلام

خدا را شکر!

شمسی یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:43 ب.ظ

روباهى داشت با موبایلى شماره میگرفت زاغه از بالاى درخت گفت:
پایین آنتن نمیده بده برات شماره بگیرم!!
روباه تا موبایل رو داد به زاغ
زاغ گفت: این عوض اون قالب پنیری که کلاس سوم ابتدایى ازم زدی .....



*******************


شماها یادتون میاد یه زمانی کارمون که با کامپیوتر تموم میشد رو کی برد و مانیتور و کیس رو کاور میکشیدیم!
دقیقاً در حد رو مبلی پذیرایی

آفرین

شمسی - interference دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ق.ظ

سلام استاد
گزارش لحظه به لحظه !!!!!!!!!!!!!
سنتز 7 نفر!!!!!!!!!!!!!!!
تا دقایقی دیگر انتخاب واحد ماست!

سلام
ممنون

شمسی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ق.ظ

سلام استاد
چرا خداروشکر؟ نمی خوایید بچه تنبل ها رو دوباره ببینید؟
گزارش لحظه به لحظه بعدی:
تا حالا ۲۳ تفر

سلام
نه به خدا!
مهمترین دلیل اخذ این درس توسط من شما بودید (همه تان)
اما درس پر کاری است والبته مفید
اگر تقدیر مرا معاف می کرد بدم نمی آمد چون واحدهایم می سوزد و وقتش را به تحقیق می دادم! خصوصا الان که برخی ها ولم نمی کنند! (بیرون دانشگاه) با این استدلال که پس مشکلات کشور (!) را کی باید حل کند؟! و من جواب مشهورم را به آنها می دهم و این که من معلمم. وظیفه اول من آدم سازی است (اگر خودم باشم) بگذریم.
آمار دیروز من حدود ۳۰ نفر بوده!

از شما و همه دانشجویان عزیزم ممنونم. آدمهای بی ادعایی را که وظایف خودشان را انجام می دهند و بسیجی واقعی (بفهمید نکته و عشق نهفته در کلام مرا) هستند را دوست دارم.
چقدربشر محتاج این خصلت است.

شمسی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام استاد
ممنون استاد . این که گفتید درس پرکاریه آدم رو می ترسونه! یه سری ها این رو بخونن حتما حذف می کنن!
و سنتز از ۲۳ بیشتر نشد!

سلام

راضی به حذف کسی نیستم ولی باید بدونید برای فوق مفیده. در حقیقت یه جورایی دوره شیمی آلییه.

طالبی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:36 ب.ظ

نیا باران زمین جای قشنگی نیست
من از جنس زمینم خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است
و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند...

نیا باران پشیمان می شوی
زمین جای قشنگی نیست.

طالبی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:37 ب.ظ

چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگه چیزی رو به روشون نمیاری،

"از سـادگی نیست"،

شاید دیگه اونقدر واست مـ ـهم نیستن که روشون حساس شی.

طالبی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

خدایا جای سوره عشق در قرآنت خالیست که اینگونه آغاز شود :
وقسم به روزی که قلبت را می شکنند و جز خدا مرهمی نخواهی یافت

سلام
زیباست
هر تر و خشکی در قرآن هست

طالبی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

سعی کن دریابی که مسافری آسمانی هستی و فقط برای لحظه ای کوتاه در این جا به سر می بری، و سپس روانه ی دنیایی دلفریب و بی نظیر می شوی. فکرت را به این زندگی کوتاه و این زمین کوچک محدود نکن. عظمت روحی را که درون توست، به یاد داشته باش.

طالبی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام استاد.خسته نباشید.
خدا رو شکر سنتز حد نصابم رد کرد و خیال خانم شمسی تا حدودی راحت شد.
استاد آدمو میترسونین.این که میگین پرکاره یعنی سخته؟استاد من سنتز و نظریه گروه رو هر دو تا رو این ترم برداشتم.نظرتون چیه؟

سلام
نه سخث نیست

نظریه گروه درس خوبی است

طالبی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

زندگی دفتری از خاطرهاست ...
یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ...
یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ...
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد...
ما همه همسفریم

طالبی دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ

نامم را پدرم انتخاب کرد،نام خانوادگیم را یکی از اجدادم،دیگر بس است!راهم را خودم انتخاب خواهم کرد...

به به!

طالبی سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ

سامرا اى شاهد شبهاى من
خوشه چین خرمن غمهاى من
مرغ دل از خاک تو پر مى‏کشد
جام کوچ سرخ را سر مى‏کشد
اینهمه غم که دلم را پر نمو
قامت خورشید را خم کرده بود
گاه رنجور از اسارت مى‏شدم
شاهد صدها جسارت مى‏شدم
گاه مى‏شد از جفاى ناکسان
مى‏شدم همخانه با درّندگان
مانده خورشید توانم در شفق
نیست در عُمق نگاه من رمق
چار ساله کودکم با چشم زار
مى‏کشد در سجده هایش انتظار
او پراز احساس درد بى کسى است
اشک چشم او پراز دلواپسى است
ساقى یک جرعه آب زمزم است
زخم تشنه بودنم را مرهم است
مثل من که خوانده‏ام او را به بر
فاطمه خوانده است او را پشت در
بر غریبى على مؤمن شده
شاهد جان دادن محسن شده
او کتاب پر ز درد فاطمه است
یوسف صحرا نوردِ فاطمه است
انتقام فاطمه در خشم اوست
ذوالفقار مرتضا در چشم اوست
او بود احیاگر قرآن و حج
شیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج
شاعر:
جواد زمانی

شهادت امام حسن عسگری بر تمامی شیعیان تسلیت باد.

طالبی سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ

یک روز نسیم خوش خبر می آید

بس مژده به هر کوی و گذر می آید

عطر گل عشق در فضا می پیچد

می آیی و انتظار سر می آید . . .


آغاز ولایت امام زمان (عج) بر تمامی شیعیان مبارک باد.باشد که از یاران راستین آن امام باشیم.

ان شاالله

شمسی چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ

بالاخره باران آمد.....

خوش آمد

دعا کنید

شمسی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ب.ظ

(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما ؛
اشک‌های مادر , مروارید شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش .

شمسی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

شمسی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ

پدرم هر وقت می گوید "درست می شود"...
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ می بازد...!

شمسی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ب.ظ

ای خدا Windows دل رابازکن،
یکPrintاز رحمتت آغازکن.
Option غم راخدایاOnمکن.
فایل اشکم راخدایاRunمکن.
نام تو Password درهای بهشت.
آدرس Email سایت سرنوشت.
ای خدا حرف دلم باکی زنم. Help
میخواهم که F1 میزنم

شمسی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است
و به عشقت هر روزمی خرم
از پسرک هر چه تفال دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ،
تنهاتکیه بر کعبه بزن ،
کعبه تحمل دارد...

شمسی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:06 ب.ظ

أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیه السلام:

مَن مَدَحَکَ بِما لَیسَ فیکَ، فَهُوَ ذَمٌّ لَکَ إن عَقَلتَ.

هر که تو را به آنچه نداری ستایش کند،
اگر عاقل باشی (در حقیقت) تو را سرزنش می کند.

غررالحکم ح 10741، ص 46

interference یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ب.ظ

سلام استاد
سلام دوست جونیام
با اینکه خیلی گذشته... کلبه تون مبارک
استاد انقد خوشحالیم که این ترم با شما درس داریم اما ازبس که میگن سخته ته دل آدم خالی میشه
ولی ما مرد روزهای سختیم
ان شالله که روسفید شیم

سلام
ممنون
سخت نیست!

شمسی یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ

شما یادتون نمیاد، البته هرچی خودمم فکر کردم یادم نیومد :)

شمسی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:03 ق.ظ

سلام interference
مقدمت گلباران!!!!!!!!!! چه عجب تشریف آوردین!

شمسی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ق.ظ

با عــــلم اگــر عـــمل بــرابــر گردد؛
کـام دو جـهان تـــو را میـسر گـــردد ....

مـــغرور مشو به خــود که خوانــــدی ورقـــی
زان روز حــذر کن که "ورق" بــر گردد !...

* ابوسعید ابوالخیر .

شمسی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:21 ق.ظ

گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند
مرگ تدریجی است دردی که داری می کشی
منتهی با قرص های خواب، خوابت کرده اند
خواب می بینی که در سردشتی و گیلان غرب
خواب می بینی که با آتش کبابت کرده اند...
از شلمچه تا حلبچه وسعت کاووس توست
خواب می بینی مورخ ها کتابت کرده ان...
خواب می بینی که مسئولان بنیاد شهید
بر در دروازه های شهر قابت کرده اند...
از خدا می خواستیم محشور باشی با حسین
خواب می بینی دعایت را اجابت کرده اند...
قصرشییرن که از شیرینی ات چیزی نماند...
یا پلی هستی که چون سرپل خرابت کرده اند...
خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای
باد خاکی با کدامین آتش آبت کرده اند..
با کدامین آتش ای شمعی که درخود سوختی
قطره قطره در وجود خود مجابت کرده اند؟
...
می پری از خواب و می بینی شهید زنده ای
با چه معیار نمی دانم قضاوت کرده اند...

هنیشه زیباست.

شمسی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ


الهی!

دل‌خوشم
که ...
الهی
گویم.

الهی نامه آیت الله حسن زاده آملی

شمسی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ق.ظ

از ایمیل دوستان :

اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهایی را که تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ایی زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می کردیم و اگر شانس یارمان بود و از همان شامپو ها یک عدد صورتی رنگش که رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی کیف می کردیم. سس مایونز کالایی لوکس به حساب می آمد و ویفر شکلاتی یام یام تنها دلخوشی کودکی بود. صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت، بگو مگو ها سر کپسول گاز که با کامیون در محله ها توزیع می شد، خالی کردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب. روغن، برنج و پودر لباسشویی جیره بندی بود، نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت و پو شیدن کفش آدیداس یک رویا بود. همه اینها بود، بمب هم بود و موشک و شهید و ... اما کسی از قحطی صحبت نمی کرد! یادم هست با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری کمک های مردمی وارد کوچه می شد بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود. همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود. امروز اما فروشگاه های مملو از اجناس لوکس خارجی در هر محله و گوشه کناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست. از انواع شکلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا موبایل و تبلت، داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا تا بستنی با روکش طلا، رینگ اسپرت تا... و حال با تن های فربه، تکیه زده بر صندلی ها نرم اتومبیل های گرانقیمت از شنیدن کلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم. مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید! مبادا زیتون مدیترانه ایی نایاب شود! ویسکی گیرمان نیاید چی!؟ اشتهایمان برای مصرف، تجمل، پز دادن و له کردن دیگران سیری ناپذیر شده است. ورشکسته شدن انتشارت، بی سوادی دانشجوهامان، بی سوادی استادها، عقب افتادگی در علم و فرهنگ و هنر، تعطیلی مراکز ادبی فرهنگی و هنری و ... برایمان مهم نیست ولی از گران شدن ادکلن مورد علاقم مان سخت نگرانیم! ... می شود کتابها نوشت... خلاصه اینکه این روزها لبخند جایش را به پرخاش داده و مهربانی به خشم. هرکس تنها به فکر خویش است به فکر تن خویش! قحطی امروز قحطی انسانیت است قحطی همدلی قحطی عشق!

[ بدون نام ] دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ب.ظ

از نصایح اقمان حکیم به فرزندش :
۱. فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن.
۲. با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش.
۳. بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند.
۴. نماز را آنگونه که شایسته است بپادار.
۵. اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن.
۶. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.
۷. از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش.
۸. با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن.
۹. در مقابل پیش آمدها شکیبا باش.
۱۰. بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو.
۱۱. از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس.
۱۲. به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن.
۱۳. سخن به اندازه بگو.
۱۴. حق دیگران را به خوبی ادا کن.
۱۵. راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار.
۱۶. به هنگام سختی دوست را آزمایش کن.
۱۷. با سود و زیان دوست را امتحان کن.
۱۸. با بدان و جاهلان همنشینی مکن.
۱۹. با اندیشمندان و عالمان همراه باش.
۲۰. در کسب و کار نیک جدّی باش.

ادامه دارد...

[ بدون نام ] دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ

هیچ وقت کار امروز رو به فردا ننداز...
فردا یه عالمه کار داری،
قشنگ بندازش واسه دو سه هفته دیگه که خیالــــــــــــــتم راحت باشه

********************************
منطقِ پدرو مادر از تحصیل در دانشگاه: "این همه درس خوندی، درِ یه نایلون رو نمیتونی‌ باز کنی‌!
********************************

ممنون خانم طالبی

آشنا دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:46 ب.ظ


سلام به خانمها شمسی،طالبی و ماهور
کلبه نو مبارک



آشنا!
یعنی همخانه ی "من" در دیار "تنهایی"،
هم میهن من در سرزمین غربت.(دکتر شریعتی)

شازده کوچولو سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام
شماها که می دونید من همیشه دیر می رسم
کلبه جدید مبارک

شازده کوچولو سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ

ای بابا این شمسی همه جا هست
از برکات وجودی ایشون نورانی شدن صندوقچه ست.

شمسی سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ

من عاشق و مامور به صبرم، یا،نه؟

در فکر شب اول قبرم ،یا، نه؟

چندیست که ازخودم سوالی دارم

من منتظر امام عصرم، یا، نه؟

شمسی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ق.ظ

سلام شازده کوچولو
ممنون از تبریکت

بعله دیگه . گفتن شمسی . ندیدی روز ها میاد چقدر هوا روشنه و همه جا نورانیه. شبا که نیست ظلماته!حالا تو هی نصفه شب لامپ ال ای دی روشن کن. اگر روز شد!

طالبی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ

جملات کوتاه خواندنی و خنده دار
دوست عزیز ! کلاس ، داشتنیه ، گذاشتنی نیست !
- تو کل دنیا مردم یاهو و گوگل رو واسه سرچ مطالب استفاده میکنن ، ایرانیا هم واسه اینکه ببینن اینترنتشون وصله یا نه !
- اگه دیدی طرف مقابلت باهات راه نمیاد ، شک نکن خسته است ؛ چون داره با یکی دیگه چهار نعل میتازه !
- ممکنه هر آدمی اشتباه کنه ؛ ولی بعضی اشتباهات نمیتونه از هر آدمی سر بزنه . . .
- اینایی که تا در میزنن ، درو باز میکنن ، هدفشون از در زدن چیه واقعا ؟!
- گاهی یک دوست کاری میکند که دلت بدجور برای دشمنت تنگ میشود !
- چیزی لذتبخشتر از زدن بچه تخس و اعصابخردکرن مهمون ، دور از چشم ننه و باباش نیست !
- کار خوبتو هیشکی یادش نمیمونه ؛ اما کافیه یه اشتباه کنی ؛ تا یه عمر بهت میگن تو همون آدمی هستی که اون روز . . .
- معمولا آدمها رو تا وقتی که کامل نشناختیمشون ، دوستشون داریم !
- خیلی سخته آدم مجبور باشه به حرفهای کسی گوش بده که دلش میخواد با پشتِ دست محکم بکوبه تو دهنش !
- هر چی بیشتر میگذره و علم پیشرفت میکنه ، کل مردم دنیا رؤیاهاشون به حقیقت میپیونده ؛ ما جوکهامون تبدیل به واقیت میشه ! سالها گذشت و کسی نفهمید . . .
- آیا میدانید با حذف جمله « خب دیگه چه خبر؟ » از زبان پارسی ، ارزش سهام مخابرات با کاهش هشتاد درصدی مواجه میشود ؟
- همه اینا به کنار؛ مسکّن از کجا میفهمه ما کجامون درد میکنه؟

زیبا بود

طالبی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:54 ب.ظ

دست از پا خطا کنی تعویض میشوی،در همین حوالی کسی شبیه توست!
(این است پیام عشق های امروزی)

طالبی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:59 ب.ظ

گفتم خدایا سوالی دارم...
گفتم چرا هر موقع من شاد هستم، همه با من میخندن،
ولی وقتی غمگینم کسی با من نمیگرید؟
گفت خنده را برای جمع آوری دوست
و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم...

شمسی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:28 ب.ظ

ایمیل وارده از خانم نیک روش!!:
من یار مهربانم، اما کمی گرانم چون جنس باد کرده در دست ناشرانم



درکل به قول ایشان کم سود و پر زیانم من گرچه اهل ایران این ملک
شاعرانم



زیر هزار نسخه باشد شمارگانم مانند حال زائو در وقت زایمانم



یا لنگ فیلم و زینکم یا گیر این و آنم گیرم اگر مجوز من یار پند دانم



از این ممیزی ها سرویس شد دهانم! اغراق اگر نباشد صفر است راندمانم



یک روز رفتم ارشاد با این قد کمانم گفتم بده مجوز ای راحت روانم



گفتا تو را برادر یک سال می دوانم در تو عقایدم را با زور می چپانم



گفتم نمی توانی گفتا که می توانم گفتم کنم شکایت گفتا که بر فلانم!



از حرفهای او سوخت تا مغز استخوانم من یک کتاب خوبم عشق است ترجمانم



نه عامل خلافم نی در پی مکانم! محبوب اهل فکرم منفور طالبانم



فعال در مسیر آزادی بیانم خواننده گر کزت شد من ژان وال ژآنم!



من وارث پاپیروس از مصر باستانم هم خبره در سیاست هم اقتصاد دانم



بسیار حرف دارم با آنکه بی زبانم شاگرد فابریکِ جبار باغچه بانم



درد دلم شنیدی؟ حالا بخر بخوانم از بسکه شعر گفتم کف کرد این دهانم



حسن ختام بیتی است کآمد نوک زبانم از خطه بیابان گفته سعید جانم:
«من شاعری جوانم منهای گیسوانم»!


من یارمهربانم، سرویس شده دهانم

شمسی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ

دلم نمی خواست این ها رو بگم ولی نمی دونم چرا وقتی شعر به روز شده ی من یار مهربانم !! رو خوندم _ مخصوصا اون تیکه که بهش مجوز چاپ نمی دن _ دوباره غصه انجمن یادم اومد . دو هفته پیش ما دو تا طرح بردیم تحویل پژوهش سرا دادیم هنوز که هنوزه دو تا دونه مقوا بهمون ندادن کارمون رو انجام بدیم هر روز صبح رفتیم سراغشو گرفتیم هی گفتن پی گیری می کنیم. خوبه براشون تاریخ زدیم 1 اسفند می خوایم برد بیرون بزاریم هی می گن به ما ربطی نداره مامور خرید باید بخره . مثلا می خواستم این ترم کارا های انجمن با کلاس ها همزمان نشه افت تحصیلی نداشته باشم ولی مگه می ذارن. اونوقت از تاریخی و ساعتی که زدیم یه دو ساعت دیر تر که کار رو اجرا کنیم اونا زنگ می زنن آبرومونو می برن. نمی دونم باید چه جوری برم حرف بزنم یا اصلا به چه زبونی بگم مسئول محترم اینجانب عجله دارم. می خوام کارم زودتر تموم شه. اصلا دیگه قید زوردترشم زدم !کارمون زیاده یه کاری کنید به موقع آماده شه!
خدا صبرم بده!!

شمسی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:55 ب.ظ

در پلاس خواندیم! جالب بود!!!!!!!
آنهــا که گفــته اند "دوری و دوستی"
یا طعــم دوستی نچشیده اند ،
یا درد دوری نکشــیده اند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد