رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 06:13 ب.ظ
کسانی که قدر دستان نوازشگر را نمی دانند
عاقبت ، پاهای لگدکوب را می بوسند . . .
رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 06:14 ب.ظ
کسانی که از روی گذشته تان شما را قضاوت می کنند ، به آینده تان تعلق ندارند . . .
رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 06:16 ب.ظ
در قبول دست های مهربان تردید نکنید
گاهی همین دست ها تا آخر عمر برایتان گرم می مانند . . .
رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 06:16 ب.ظ
تقریبا همه ی مردم
بخشی از عمرشان را در تلاش برای نشان دادن ویژگی هایی که ندارند ، تلف می کنند . . .
رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 06:33 ب.ظ
چه بسیار آدمیان نادانى که مهربانى شایستگان را بر نمی تابند
آنها در نهایت یا به بردگی تیزدندانان گرفتار آیند و یا چهره زشت تنهایى را آشکارا ببینند . . .
اگه صاف و ساده باشی،اگه با دلت کار کنی، اگه صادقانه ترین دوستت دارم هارو به زبان بیاری چیزی برات نداره جز این که بی ارزشت می کنند. انگار ما آدمها آدم نیستیم. هرچی یکی با ما بی غرور رفتار کنه ما واقعا فکر می کنیم خوب حتما غرور نداره یا آدم کوچیکیه و دوست نداریم باهاش رابطه ای داشته باشیم .خودمون رو بالاتر از این آدم فرض می کنیم و یه جورایی کسر شانمون می آد باهاش دوست باشیم. و هرچقدر یکی مارو کوچیک میکنه بی اهمیت از کنارمون رد میشه خودمون رو میکشیم تا باهاش بگردیم دوست باشیم. انگار میخوایم ازش شخصیت بگیریم.
متاسفم که ما آدمها این قدر فکرهامون برعکسه.
مایه اصــــل و نسب در گردش دوران زر است
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است
دود اگر بالا نشیند کســـر شــأن شــعـله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالا تراست
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشــــتر است
آهن و فولاد از یک کوه می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
کــــره اسـب ، از نجابت از پـس مــــادر رود
کــــره خــر ، از خــریت پیش پیش مــــادر است
کاکـل از بالا بلندی رتبــه ای پیدا نکرد
زلف ، از افتادگی قابل به مشک و عنبر است
پادشه مفلس که شد چون مرغ بی بال و پر است
دائماً خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است
سبزه پامال است در زیر درخت میوه دار
دختر هر کس نجیب افتـاد مفت شوهر است
صائبا !عیب خودت گو عیب مردم را مگو
هر که عیب خود بگوید، از همه بالا تر است
رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 07:00 ب.ظ
کفتر چاهی من
تنگ بی ماهی من
ای قبای بسته بر
جنگجوی بی سپر
دل افسرده من
پشت پا خورده من
شب بی مهتابم
روز بی آفتابم
ای در بسته شده
از همه خسته شده
دل افسرده من
پشت پا خورده من
ای شکسته تن سبو
سکه بی پشت رو
ای خلیج یخ زده
خرمن ملخ زده
گوش کن ای دل من
تو هنوز دل منی
با همه بی ثمری
تو خود شکفتنی
رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 07:05 ب.ظ
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چشرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 07:13 ب.ظ
خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند
اریانترم ز شیشه ا مطلوب سنگ سار
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند
این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند
بیتاب از تو گفتنم افسوس که قرن هاست
که اون لحظه های نآب قبولم نمی کند
گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی کند
بی سایه تر ز خویش حضوری ندیدم
حق دارد آفتاب قبولم نمی کند
استاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 09:05 ب.ظ
سلام خانم رحیم نژاد
کلبه جدیدبسازم؟
رحیمی نژاد
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 09:58 ب.ظ
به نام خدا
سلام استاد
دوست دارم کلبه ی نو داشته باشم
اما یه کم وضعیتم مشخص نیست . اگه اجازه داشته باشم گاهی باشم(وقتایی که اینترنت دارم) و گاهی نباشم(وقتهایی که اینترنت ندارم) از خدامم هست که با کلبه ی نو حالو هوای کلبم هم نو بشه.
ممنون که تحملمان میکنید:-)
و از قبل تشکر برای کلبه ی نویی که در اختیارم می گذارید.
یاد صندوقچه ی اولتون افتادم یادتونه استاد تو حیاط دانشگاه خبرشو به ما 3 قلو ها دادید؟:-) کلبه ی 82-83 و84 ی ها:-) یادش بخیر کلبه گروه ما که رونقی نداشت اما گروههای قبل ما برعکس ما بودن.
بچه ها(خانمها طالبی و شمسی و...) که از تحریم اینترنت و کنکور میگفتن یاد خودم می افتادم که پدر مادرم از دستم کلافه شده بودن:-) منم تا میرفتن مدرسه می اومدم تو وبلاگ. خداییش بچگی عالمی داره:-)
استاد من یکم زیاد حرف میزنم امیدوارم باعث دردسر شما به علت مشغله ی زیادتون نشه. به هرحال تذکری نیاز بود بفرمایید به جان می خریم.
باز هم ممنون
سلام. ان شاالله به زودی می سازم. ممنون.
رحیمی نژاد
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 ساعت 05:45 ب.ظ
به نام خدا
سلام
مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید
در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور
در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور
یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور
مرگ من روزی فــــرا خــواهد رسید
روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا
روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر
ســــایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا
دیدگـــــانم همچو دالان هــــای تــــــار
گـــونه هـــایم همچو مرمر هـای سرد
ناگهــــان خـــوابی مرا خـــواهد ربود
من تهی خــــواهم شد از فریــــاد درد
خـاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره کـــه در خــــاکم نهند
آه ... شـــــاید عــــاشقـــــانم نیمه شب
گــــل به روی گـــــور غمنــــاکم نهند
بعد من ، نـــــاگه به یک سو می روند
پـــرده هــــــای تیره ی دنیــــــــای من
چشمهـــــای ناشنـــــاسی می خـــــزند
روی کــــــاغذ هـــا و دفترهـــــای من
در اتــــــاق کــــــــوچکم پـــــا می نهد
بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای
در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای
تــــــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مــــــانده ویران می شود
روح من چــــون بــادبــان قـــــــــایـقی
در افقهـــــا دور و پنهـــــــان می شود
می شتــــــابد از پـی هم بی شکـــــیب
روزهــــا و هفته هـــــــا و ماه هـــــــا
چشم تــــو در انتظــــــــار نــــــامه ای
خیره می مــــاند بــــه چشم راه هــــــا
لیک دیگــــر پیکـــــر سرد مــــــــــرا
می فشـــــارد خاک دامنگیر خــــاک !
بی تو ، دور از ضربه هـــــای قلب تو
قلب من می پوسد آنجــــــا زیر خــاک
بعد هـــــا نــــــام مرا بــــــاران و بــاد
نــــــرم می شویند از رخســــار سنگ
گور من گمنــــــام می مــــــــاند به راه
فارغ از افســـــانه هـــای نــــام و ننگ
یه چرخی تو کلبه ها دارم میزنم از همین کلبه شروع کردم این شعر را در همین کلبه قبلا گذاشتم و پاسخ شما:
این شعررا خیلی دوست دارم
سلام. این شعر را خیلی دوست دارم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
کسانی که قدر دستان نوازشگر را نمی دانند
عاقبت ، پاهای لگدکوب را می بوسند . . .
کسانی که از روی گذشته تان شما را قضاوت می کنند ، به آینده تان تعلق ندارند . . .
در قبول دست های مهربان تردید نکنید
گاهی همین دست ها تا آخر عمر برایتان گرم می مانند . . .
تقریبا همه ی مردم
بخشی از عمرشان را در تلاش برای نشان دادن ویژگی هایی که ندارند ، تلف می کنند . . .
چه بسیار آدمیان نادانى که مهربانى شایستگان را بر نمی تابند
آنها در نهایت یا به بردگی تیزدندانان گرفتار آیند و یا چهره زشت تنهایى را آشکارا ببینند . . .
اگه صاف و ساده باشی،اگه با دلت کار کنی، اگه صادقانه ترین دوستت دارم هارو به زبان بیاری چیزی برات نداره جز این که بی ارزشت می کنند. انگار ما آدمها آدم نیستیم. هرچی یکی با ما بی غرور رفتار کنه ما واقعا فکر می کنیم خوب حتما غرور نداره یا آدم کوچیکیه و دوست نداریم باهاش رابطه ای داشته باشیم .خودمون رو بالاتر از این آدم فرض می کنیم و یه جورایی کسر شانمون می آد باهاش دوست باشیم. و هرچقدر یکی مارو کوچیک میکنه بی اهمیت از کنارمون رد میشه خودمون رو میکشیم تا باهاش بگردیم دوست باشیم. انگار میخوایم ازش شخصیت بگیریم.
متاسفم که ما آدمها این قدر فکرهامون برعکسه.
مایه اصــــل و نسب در گردش دوران زر است
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است
دود اگر بالا نشیند کســـر شــأن شــعـله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالا تراست
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشــــتر است
آهن و فولاد از یک کوه می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
کــــره اسـب ، از نجابت از پـس مــــادر رود
کــــره خــر ، از خــریت پیش پیش مــــادر است
کاکـل از بالا بلندی رتبــه ای پیدا نکرد
زلف ، از افتادگی قابل به مشک و عنبر است
پادشه مفلس که شد چون مرغ بی بال و پر است
دائماً خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است
سبزه پامال است در زیر درخت میوه دار
دختر هر کس نجیب افتـاد مفت شوهر است
صائبا !عیب خودت گو عیب مردم را مگو
هر که عیب خود بگوید، از همه بالا تر است
کفتر چاهی من
تنگ بی ماهی من
ای قبای بسته بر
جنگجوی بی سپر
دل افسرده من
پشت پا خورده من
شب بی مهتابم
روز بی آفتابم
ای در بسته شده
از همه خسته شده
دل افسرده من
پشت پا خورده من
ای شکسته تن سبو
سکه بی پشت رو
ای خلیج یخ زده
خرمن ملخ زده
گوش کن ای دل من
تو هنوز دل منی
با همه بی ثمری
تو خود شکفتنی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چشرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند
اریانترم ز شیشه ا مطلوب سنگ سار
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند
این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند
بیتاب از تو گفتنم افسوس که قرن هاست
که اون لحظه های نآب قبولم نمی کند
گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی کند
بی سایه تر ز خویش حضوری ندیدم
حق دارد آفتاب قبولم نمی کند
سلام خانم رحیم نژاد
کلبه جدیدبسازم؟
به نام خدا
سلام استاد
دوست دارم کلبه ی نو داشته باشم
اما یه کم وضعیتم مشخص نیست . اگه اجازه داشته باشم گاهی باشم(وقتایی که اینترنت دارم) و گاهی نباشم(وقتهایی که اینترنت ندارم) از خدامم هست که با کلبه ی نو حالو هوای کلبم هم نو بشه.
ممنون که تحملمان میکنید:-)
و از قبل تشکر برای کلبه ی نویی که در اختیارم می گذارید.
یاد صندوقچه ی اولتون افتادم یادتونه استاد تو حیاط دانشگاه خبرشو به ما 3 قلو ها دادید؟:-) کلبه ی 82-83 و84 ی ها:-) یادش بخیر کلبه گروه ما که رونقی نداشت اما گروههای قبل ما برعکس ما بودن.
بچه ها(خانمها طالبی و شمسی و...) که از تحریم اینترنت و کنکور میگفتن یاد خودم می افتادم که پدر مادرم از دستم کلافه شده بودن:-) منم تا میرفتن مدرسه می اومدم تو وبلاگ. خداییش بچگی عالمی داره:-)
استاد من یکم زیاد حرف میزنم امیدوارم باعث دردسر شما به علت مشغله ی زیادتون نشه. به هرحال تذکری نیاز بود بفرمایید به جان می خریم.
باز هم ممنون
سلام. ان شاالله به زودی می سازم. ممنون.
به نام خدا
سلام
مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید
در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور
در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور
یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور
مرگ من روزی فــــرا خــواهد رسید
روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا
روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر
ســــایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا
دیدگـــــانم همچو دالان هــــای تــــــار
گـــونه هـــایم همچو مرمر هـای سرد
ناگهــــان خـــوابی مرا خـــواهد ربود
من تهی خــــواهم شد از فریــــاد درد
خـاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره کـــه در خــــاکم نهند
آه ... شـــــاید عــــاشقـــــانم نیمه شب
گــــل به روی گـــــور غمنــــاکم نهند
بعد من ، نـــــاگه به یک سو می روند
پـــرده هــــــای تیره ی دنیــــــــای من
چشمهـــــای ناشنـــــاسی می خـــــزند
روی کــــــاغذ هـــا و دفترهـــــای من
در اتــــــاق کــــــــوچکم پـــــا می نهد
بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای
در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای
تــــــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مــــــانده ویران می شود
روح من چــــون بــادبــان قـــــــــایـقی
در افقهـــــا دور و پنهـــــــان می شود
می شتــــــابد از پـی هم بی شکـــــیب
روزهــــا و هفته هـــــــا و ماه هـــــــا
چشم تــــو در انتظــــــــار نــــــامه ای
خیره می مــــاند بــــه چشم راه هــــــا
لیک دیگــــر پیکـــــر سرد مــــــــــرا
می فشـــــارد خاک دامنگیر خــــاک !
بی تو ، دور از ضربه هـــــای قلب تو
قلب من می پوسد آنجــــــا زیر خــاک
بعد هـــــا نــــــام مرا بــــــاران و بــاد
نــــــرم می شویند از رخســــار سنگ
گور من گمنــــــام می مــــــــاند به راه
فارغ از افســـــانه هـــای نــــام و ننگ
یه چرخی تو کلبه ها دارم میزنم از همین کلبه شروع کردم این شعر را در همین کلبه قبلا گذاشتم و پاسخ شما:
این شعررا خیلی دوست دارم
سلام. این شعر را خیلی دوست دارم.