کلبه دوری و دوستی ۵ (خانمها طالبی-شمسی-ماهور)

به نام خدا 

 

از لطف همه دانشجویان عزیزم ممنونم. 

 

از همه خصوصا خانم بلقان آبادی و خانم میرزایی نیز که مسلما صندوقچه ای هستند ممنونم.

ان شاالله این کلبه پایدار باشد. 

نظرات 213 + ارسال نظر
شمسی یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ق.ظ

سلام به اعظم جون و فاطمه خانم
خوش آمدید.

سلام مقدسه ، دوست قدیمی ! کجایی نیستی ؟

استاد چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:14 ق.ظ

لافی از تاریخ!!!

راستش استاد من هیچ وقت باسیاست بامسائل برخوردنمیکنم من هیچ مصلحتی رادرنظرنمیگیرم چون ازهیچ کس جزخداواهمه ای ندارم واین فرق من وشماست.


البته!

راستی الان می ترسید که دم فروبسته اید؟
یا سیاستتان عوض شده؟ یا توجیهات ماکیاولی تان؟!
الآن غیر از خدا از کسی می ترسید یا فهمیده اید اشتباه می کرده اید؟
شما همان اکیپ بی جنمی نبودید که لافهای آنچنانی می زدید؟ به انگلیسی عاریتی و عربی بلغوری و فرانسه پر غلط؟
راستی پرچمتان کجا رفت؟ این مرگ است!
می دانید فرق شما یا همپالگی هاتان در چیست؟ آنها نظر به ظاهر مدرنشان دزد اعتقادات نبودند.

شمسی جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام استاد
شما شنبه ها دانشگاه هستید ؟ چه ساعتی ؟

سلام
فردا نه ولی شنبه هفته بعد احتمالا در آمفی تئاتر علوم کلاسهای هم اندیشی داریم
کاری دارید زنگ بزنید.

رحیمی نژاد شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ق.ظ

به نام خدا
سلام
استاد شما لطف دارید.سپاس فراوان از شما.

سلام
یعنی نسازم؟!

باشه! پس دست کم شما ودوستتان سر یزنید.
ممنون

سلام یرسانید

شمسی شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام استاد
ببخشید من کاری نداشتم! دو تا از بچه ها می خواستن بیان پیشتون کارتون داشتن می خواستن ببینن هستید یا نه . که اومدن و با این که نبودید کارشون راه افتاد.

سلام
خدا را شکر

راستی از این که حواستان به همه جا (مثلا ویلاگهای دیگه) هست و فعال برخورد می کنید ممنونم!
خوشحالم که این کار فرهنگی نتیجه داده و بقیه دانشجویانعزیزم هم روشنتر شده و رست لافزنان چند رنگ باز شده است.

رحیمی نژاد شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

به نام خدا
سلام به طیبه جان.ممنونم عزیزم.

سلام استاد
در مورد کلبه که به دوستم گفتم گفت فعلآ نه بعدا شاید او هم مثل من درگیر پایان نامه است. تعدادی از نوشته هاش رو توی روزنامه ی شهرشون چاپ کرده. آورد خوندم بعضی هاش خیلی به دلم نشست. دوست داره نوشته هاشو چاپ کنه.براش آرزوی موفقیت دارم. انشاالله به تمام آرزوهای خوبش برسه.دختر خوب و مهربونیه.

و اما من استاد. دوشنبه می رم کرمانشاه. سه شنبه همایشه. مقاله دادم. امروز پوسترمو استادم دید گفت خوب درست کردی. یه کم دیگه کار داره. یک هفته صبح تا شب رفتم دانشگاه امروز معلوم شد کارم اشتباه بوده. خیلی ناراحت شدم.امروز روز خوبی نداشتم. دلم خیلی گرفته بود توی آزمایشگاه اول یه کوچولو گریه کردم بعد که دلم سبک شد کار کردم. یه اتفاق جالب هم افتاد .همین که استادم اومد استرس گرفتم بعد متوجه لرزش دستم شد بهم گفت چرا دستت می لرزه؟ منم راحت و بی تعارف گفتم پیش شما استرس می گیرم:-) توی کار خداییش خیلی به دانشجوهاشون کمک می کنن. دستشون درد نکنه .امروز فقط دوبار به خاطر من اومدن دانشگاه.ظهر اومدن پوسترمو دیدن.منم پررو پررو گفتم استاد ساعت 6 هم بیاید هدایتو بگیرید من نمی تونم. استاد هم اومدن. دیگه حرفو تو دلم نمی تونم نگه دارم. کم طاقت شدم.استاد یه بار دستش خورد رسوبمو ریخت بهشون گفتم استاد رسوبمو ریختید خیلی ناراحت شدم:-) بچه ها بهم می خندن می گن چه رویی داری آدم به استاد اینو می گه؟! منم می گم خوب ناراحت شدم دیگه 4- 5 ساعت زحمت کشیده بودم براش. خلاصه استاد اگه شما استادم بودید نمی دونم می تونستید تحملم کنید یا نه.کمه کم 3-4 باری به استاد گفتم خسته شدم. استاد امروز می گفت سر چگالی جریان پدر منو در آوردی هی گفتی نگرانم نگرانم. البته با خنده می گفت. اگه جدی می گفتن من خیلی ناراحت می شدم.
بچه ها از استاد یه کم می ترسن گاهی کار دارن می گن تو به استاد بگو .با ما دعوا می کنه. منم می گم با منم دعوا میکنه اما من گیر می دم.اصرار می کنم .استاد دست از دعوا بر می داره:-) ولی واقعآ از استاد میترسم.بین خودمون باشه:-) چقدر خاطره ها قشنگن. استاد از شما و دکتر بهزاد و دکتر کرمی خاطره زیاد دارم . یعنی خاطره هایی که هیچ وقت یادم نمیره. از دکتر کرمی خاطره ی تلخ هم دارم اما از شما و دکتر بهزاد فقط خاطرات دلنشین دارم.استاد یادتونه دوبار کل کلاسو ساکت کردید و من مجبور شدم حرف بزنم:-) یعنی گفتید :چی گفتی خانم رحیمی نژاد ؟ چقدر حرف زدن تو جمع برام سخت بود. شما خیلی کمکم کردید. کلاسای شما خیلی چیزا یادم داد. دکتر بهزاد هم خیلی مهربونن. یادم توی خوابگاه از کسی ناراحت شده بودم. سر کلاس دکتر بهزاد که درس می دادن اشکم در اومد. تو دلم به خودم می گفتم چرا من نمی فهمم استاد چی میگه.منی که همیشه زرنگ بودم چرا الان حتی درس اول استاد رو نخوندم که الان بفهمم چی دارن میگن.همین جور داشتم خودمو زیر سوال می بردم که یک دفعه استاد گفت متوجه شدی خانم رحیمی نژاد؟منم شونه هامو دادم بالا و مات و مبهوت سر تکون دادم. استاد هم خیلی مهربون گفت اصلآ نگران نباش الان یه بار دیگه توضیح میدم.چقدر بعضی از استادا خوبن. فوقالعاده هستن.خدا همه ی استادهای خوبو حفظ کنه.
بازم کلی حرف زدم. ببخشید.

سلام
ممنون از وقتی که می گذارید.
۱-به دوستتون یگبن بعضی کارهاشو برای ما هم یفرسته
۲-آدما اصولا نگاه می کنند ببینند متفاوت بودن یک نفر از سادگی اونه یا از ریاکاری اون! یا آدمای ساده و سالم نه تنها کسی مشکل نداره که برکت اجتماعات هستن.

شمسی پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ب.ظ

دوستی نسیه
هارون الرشید از بهلول پرسید که: دوست ترین مردم نزد تو کیست؟

گفت: آن کس که شکم مرا سیر کند.

گفت: اگر من شکم ترا سیر کنم، مرا دوست داری؟

گفت: دوستی به نسیه نمی باشد.

شمسی پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام استاد

خبر دارید چی شده ؟ سه شنبه شب در آزمایشگاه آلی باز مونده ! دکتر صالحی هم برخورد جدی کردن و گفتن تا اطلاع ثانوی ورود دانشجویان تمرین پژوهش و ارشد به آزمایشگاه ممنوعه !!

سلام
نه خبر نداشتم
ممنون

استاد شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:30 ب.ظ

استاد
چهارشنبه 21 تیر ماه سال 1391 ساعت 09:14 AM
لافی از تاریخ!!!

راستش استاد من هیچ وقت باسیاست بامسائل برخوردنمیکنم من هیچ مصلحتی رادرنظرنمیگیرم چون ازهیچ کس جزخداواهمه ای ندارم واین فرق من وشماست.



پاسخ:
البته!

راستی الان می ترسید که دم فروبسته اید؟
یا سیاستتان عوض شده؟ یا توجیهات ماکیاولی تان؟!
الآن غیر از خدا از کسی می ترسید یا فهمیده اید اشتباه می کرده اید؟
شما همان اکیپ بی جنمی نبودید که لافهای آنچنانی می زدید؟ به انگلیسی عاریتی و عربی بلغوری و فرانسه پر غلط؟
راستی پرچمتان کجا رفت؟ این مرگ است!
می دانید فرق شما یا همپالگی هاتان در چیست؟ آنها نظر به ظاهر مدرنشان دزد اعتقادات نبودند.

به نظر می رسد ان شاالله به جاهای خوب داریم می رسیم.
و اما بعد:
۱-مردی(نه به معنای جنسیتی) پیدا می شود که مسوولیت نوشته هایش را بپذیرد؟
۳۹۶

استاد شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:15 ب.ظ

لافی از تاریخ دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 01:18

جناب ...
به حقیقت بزنیم.(جناب دکتر عموزاده یکی از همین کسانی که اینجاپشت سر هم برای شما نوشابه باز می کند صریحا گفت که به خاطر اینکه ...ارد -فایل صوتی این گفتگو موجود است درصورت درخواست رسمی شما برای شما ارسال می شود-) اگر این است که نه برادر مامردعمل نیستیم.شما که هستید کفایت می کند.
خواهی نشوی رسوا همرنگ حقیقت شو.

۱-دانشجویان عزیز خصلت های لافزنان دروغگو را بشناسید. ضبط صدا در محیط دوستانه بدون اطلاع دوست-پیشتهاد فروش آنها و !!!...
۲-مردی هست مسوولیت نوشته اش را بپذیرد؟

۴۱۲

استاد چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:04 ق.ظ

این هم جواب من به یک کامنت خانم رحیمی نژاد در کلبه اش که حیفم آمد این جا نیاید:


((خدا را شکر حالتان خوب است.
یک نکته بگوبم تا اخلاق لافزنان مدعی بیشتر دستتان بیاید: این تیپ آدمها با این کامنتها فورا برای آدمها داستانسرایی می کنند. گفتم تا بیشتر بدانید با چه معاویه هایی سر و کار داشتم. خدا را شکر که خدای علی به ذادش رسید و بک نفر وفقط یک نفر دراین دانشگاه به خفگی انداحتشان (البته با یاوران مخلص آشکار و پنهان خدا).
راستی رجز یکبار دیگر (چون هنوز برحی پدر خوانده هاشان-برای ترساندن دوستان سالمترشان که می خواهند واقعا توبه کنند-خودکی(!) نشان می دهند-بله رجز: مردی هست مسوولیت نوشته هایش را یپذیرد؟! آی شماها که دم از مرد عمل بودن می زنید این قدر شریف باشید که برای دوستان دیروزتان کمینه ای از آزادی را قایل باشید. تهدیدشان نکنید. خوب نیست! مرد میدانتان این جاست!))

استاد دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ق.ظ

سلام
برخی خصلت های دیگر این جماعت لافزن در کلبه درویشان ۹ بحث شده اند. هر چند در لابلای صندوقچه ها انسانهای دقیق نکات فراولنی خواهند یافت!

شمسی یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام استاد
استاد یه سوال بپرسم راست و حسینی جواب میدید؟ نگران ناراحت شدن و افسردگی من هم نباشد لطفا!
به نظرتون من به درد دکترا می خورم؟!
من که الان تو قبولی کارشناسی ارشد موندم ، عرضه دکترا خوندن رو دارم؟!
خیلی برام مهمه که نظر شما راجع به تواناییم چیه ؟!
دلمم نمی خواد یه مدرک دکترا بگیرم مثل اینا که فقط می خوان کلاس بزارن!یه دونه واقعیش!!! می خوام بعدش یه چیزی سرم بشه! می تونم؟

سلام. جواب من بله است. به چند دلیل که آخرینش توانمندی شماست که خوب شاید به قول شما ناخواسته در جواب این قسمت پارتی بازی می کنم. 1-دکتربایدآدم هم باشد یعنی اگرآدم نباشدارزش ندارد. 2-نحوه خوندن شما مثل جوونی های منه! یعنی اگه یه مطلب را نفهمید پیش نمی رید واین خوبه و بده! بده چون دیر تموم می کنید و خوبه چون وقتی فهمیدید عمیقه ودیگه از یادتون نمی ره. این خصلت دقیقا عکس خصلت سطحی نگران و خالی بندان یا پز دهندگان است. 3-قبولی دکترا بیشترش شانس است تا درس و البته شناخت استادی که دانشجو می گیرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد