کلبه دوری و دوستی ۵ (خانمها طالبی-شمسی-ماهور)

به نام خدا 

 

از لطف همه دانشجویان عزیزم ممنونم. 

 

از همه خصوصا خانم بلقان آبادی و خانم میرزایی نیز که مسلما صندوقچه ای هستند ممنونم.

ان شاالله این کلبه پایدار باشد. 

نظرات 213 + ارسال نظر
شمسی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ق.ظ

بابابزرگم داشت تو خواب صداهای عجیب و غریب در میاورد !
خانمم میگه داره خرناس میکشه؟!
پَ نه پَ داره کانکت میشه ولی چون تو محل ما ADSL نمیدن از dial-up استفاده میکنه
***************************
خانومه وایساده بود جلوی پله برقی نمیرفت روش. دوستم میگه یعنی میترسه؟ پـَـَـ نــه پـَـَـــ مونده با پای چپ بره ثواب داره یا با پای راست!!
***************************
ایستک خریدم ، در باز کن رو دادم به دوستم
میگه : با این بازش کنم ؟!!!
میگم پ نه پ !!! روش راست کلیک کن!
اوپن ویت رو بزن ! با اینترنت اکسپلور بازش کن !!

مزدارانی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:50 ب.ظ

به نام خدا

سلام استاد
سلام به همه ی اهالی خوب صندوقچه ودوستان این کلبه

یه خدا قوت به همه ی بچه ها

امیدوارم ترمی که گذشت پر از خاطرات خوب باشه از همه ی انجمنی های فعال ممنونم این ترم غوغا کردید براتون ارزوی موفقیت روزافزون دارم.

این ترم خیلی زود گذشت انگار همین دیروز بود که از این که سنتز با استاد ارائه شده خیلی خوشحال بودیم و از اینکه بار دیگر افتخار شاگردیشون نصیبمون شده بود خیلی شاد بودیم هر چند ما دانشجویان خوبی نبودیم.....
اما الان ترم تمام شد....امتحانات را دادیم..... و ما ماندیم حسرت روز های گذشته....

منم با دیدن خدانگهدار دلم گرفت....اما خوشحالم که تمرین پژوهش را با استاد دارم و باز هم از دانش ایشان استفاده می کنم و درس می گیرم....

خدانگهدار

سلام لطف دارید ممنونم اما نکته ای را عرض کنم که لافزنان بدانند:
درس می خوانید و گرنه می دانید که برخی دانشجویان حتی خوش اخلاق هم از من نمره کم می گیرند. این را برای لافزنان بداخلاقی می گویم که هر چند الآن در لانه ها خزیده اند و از ترس سکوت کرده اند و آخر ریا و تملق اند اما در مخیله شان با این کامنت شما را متملق نپندارند!

جدا خوشحالم که کلاس شما را داشتم. سعی هم کردم استاد خوبی برایتان باشم.

شمسی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ب.ظ

بابام منو دعوا کرد!! گفت درسات خیلی افت کرده دیگه نمی ذارم بری انجمن

البته لازم به ذکره خودم قبلا به دوستان و مخصوصا خانم نیک روش گفته بودم که اگر خواستم دوباره حماقت کنم و برم انجمن لطف می کنید جهت عبرت سایرین من رو وسط دانشگاه دار می زنید!!!

عجب بابای خوبی.

سلام برسانید.

طالبی چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ

درخت و تبر
سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه ام کشید ، تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر ...
به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود ...
مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی ...
خشک شدم ..

---
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه .. تا مطمئن نشدی تبر نزن !
احساس نریز!!
زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود ....

طالبی چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد.خسته نباشید.
سلام طیبه ی عزیزم.دارت که نمیزنیم.من که یه طیبه بیشتر ندارم.اگه دارت بزنیم طیبه مثل تو از کجا گیر بیارم.ولی اگه دوباره بخوای بری انجمن عضو بشی ایندفعه دیگه نمیذارم تموم فکر و ذکرت به انجمن باشه.مثل سنتز این ترم کلاس خصوصی میذاریم با هم درس میخونیم به کارای انجمنم میرسیم.به نظر من این ترم تو بیشتر فکر و ذهنت درگیر انجمن بود تا درسا بخاطر همین یه کم افت کردی.همش یکم ها نه خیلی بیشتر.
در مورد نمره ها حالا خوبه تو میگی بالاترین 15 بود استاد با ما لج بود.من که با کمال خونسردی میگم من که همه سوالا رو جواب دادم نمیدونم چرا کم شدم.اعتراض نوشتم.چی میکشن این استادا از ما دانشجویا.هر وقت بالای 17 بگیریم خودم نمررو گرفتم.هر وقتم زیر 17 بشیم این استاده باهامون لج بود این نمررو داد.خدا کنه استادا به بزرگواری خودشون ما رو ببخشن.
استاد خوبی بدی از ما دیدین حلال کنین.

سلام
ممنون
موفق باشید

شمسی چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:54 ب.ظ

می خواستم نفس بکشم حال نداشتم ، مُردَم

**********************************
سکوت کردم همه فکر کردند راضی هستم درصورتی که حال فریاد زدن نداشتم
******************************

از من نخواین که.........
کلا از من هیچی نخواین
حال ندارم
**************************

آیا می دانستید لذت سخت کوشی خود را در آینده حس خواهید کرد ، ولی لذت تنبلی رُ همین الان حس میکنید ؟
******************************

به خدا سوگند اگر سوالاتِ امتحان ........باز هم حالِ خواندنشان را ندارم

*****************************
آیا می دانستید هر کسی به شما می گوید تنیل، خودش درک درستی از استراحت ندارد ؟
******************************

...که ۵۰ دقیقه خواب بعد از زدن اولین آلارم گوشى در صبح از ... است.
*******************************

قانون چَندُم زندگی : اگر چیزی که نیاز داری فاصِلَش با تو بیشتر از پنج قدم باشد، اون چیز خیلی ضروری نیست.

***************************
شمارو نمی دونم ولی من یه وقتایی حتی حال ندارم با آسانسور برم طبقه بالا

*****************************

اگه در طول هفته ۳-۴ تا جمعه داشتیم خیلی بهتر بود٬ هم ما می رسیدیم کاملا استراحت کنیم هم بقیه هم یاد می گرفتن که استراحت کنن

*******************************

مبارکه!
اولین سانسوووووری خانم شمسی.

شمسی چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:30 ب.ظ

سلام

مقدسه جان لطف داری . بله کاملا مشخصه که بیشتر حواسم به انجمن بود . واسه همین دیگه نباید برم .


استاد پس منم رفتم قاطی سانسوووووری ها ؟!!!
رفتم گشتم بیبینم چی بوده که سانسور شده! این مطالب رو قبلا خونده بودم و امروز کپی پیست کردم . با خوندن جمله اول با یه چیز دیگه - اون میگن تو بهشت و جهنم ها - قاطی کردم نخونده کپی شد اینجا و این جوری شد!

به نام خدا
سلام
سانسووووور شده سانسور نشده!

اگر سانسووووور نمی شد (و مثلا یک سال قبل می بود) قشری از لافزنان مدعی فریاد وااسلاما سر می دادند!!! (البته الآن نقدا از ترس پرچم سرخشان!!! را در هزار سوراخ قایم کرده اند! البته به یاری خدا دوباره و برای بار آخر آشکارشان می کنم!) راستی کجارفتند آنان که یک کلمه (البته) را تاب نمی آوردند و با (البته البته) پاسخ می دادند! چه شده که اکنون به رجز های مستقیم و غیر مستقیم جواب نمی دهند؟ کجا رفتند استفاده کنندگان اسامی مستعار انقلابی و ضد انقلابی و جاعلان حتی همین اسامی مستعار؟

بارون (آسمون) گفت: روزگار بدی شده! انسانها مانند رود جاری اند زلال که باشی سنگهای تو را می بینند-برمی دارند و درست نشانه می روند سمت خودت! با چنین نامردانی سرو کار داشتم! (نهایت سقوطشان را از این جملاتم دریابید) انسانهای خطرناکی که به قول فرمایش مولا تا قیامت (تفکراتشان و روششان) زنده است واز نسلی به نسلی منتقل می شود. به خدایی که جانم در دستان اوست از ترس دم فرو بسته اند نه از متنبه شدن که خصلت معاویه ای تنبه پذیر نیست. بارها و بارها آزمودمشان. اگر از چنگال قانون هم فرار کنند (که آنقدر عصبی شان می کنم تا به چنگ آیند) اما مسلما در دادگاه عدل الهی حاضرشان می کنم! اگر حقی دارند نمی خواهم ببخشند و اگر حقی دارم نخواهم بخشید! این هم شقشقیه مانندی در جواب کامنت دیروز (یا پریروز) ثان در جایی دیگر!

استاد پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ق.ظ

به نام خدا
سلام
دنبال اولین کامنتتان که با چه استرسی شیمی آلی ۱ را برداشتید (که سر درد دل باز شد ودر حقیقت فرصت استثنایی من برای روشن کردن بیشتر ماجرا فراهم شد) می گشتم که نیافتم! (خاصیت صندوقچه است دیگر!!!) اما بحث محسن را دیدم که حاوی نکات زیبایی است:

سلمان رحمانی
دوشنبه 5 اردیبهشت ماه سال 1390 ساعت 10:42 PM
به نام خدا
درود بر استاد عزیز
استاد در مورد ادامه ی بحث محسن راستش من خیلی از بحث خوشم اومده بود و خیلی استفاده کردم و دلم می خواست که توی بحث شرکت کنم ولی چون روی صحبت با محسن بود دیگه دخالت نکردم. هرچند که این بحث عمومیت داشت و داره ولی از ادامه بحث با کمال میل استقبال می کنم.
یه پیشنهاد دارم:
برای اینکه بحث پیوسته بشه و دیگر دوستان هم در جریا قرار بگیرند و احیانا شرکت کنند مطالب قبلی را دوباره آپ کنید.
البته فقط پیشنهاد بود
با سپاس فراوان
در پناه خدا
یا علی
پاسخ:
به نام خدا
سلام سلمان

ظاهرا این بحث علاقمندان زیادی پیدا کرده!
خود محسن هم دیروز پیگیر ادامه بود.
پیشنهادت جالب است. چشم. این هم خلاصه فقط چون نسحه بدون ویراش نهایی است ممکن است مختصر تفاوتی داشته باشد:


سلام استاد
این مصاحبه ای که در مورد قذافی نوشتید جالب بود بنظر میرسه که این فرد خودش هم نمیفهمه که داره اشتباه فکر میکنه شاید هم فکر میکنه تمام درستی در اون جمع شده و شاید هم خودش و فقط خودش رو منبع تمام واقعیات میدونه البته من تمام نتیجه گیری های مصاحبه کننده رو هم قبول ندارم مثلا این که چرا قذافی محافظ داره بعد از اون نتیجه گیری کنه که مردم دوستش ندارن هم توجیه پذیر نیست(البته فکر هم نمیکنم که مردم دوستش داشته باشن ولی دلیلش این نمیتونه باشه
اما استاد یه سوال : بنظرتون چطور میتونیم بفهمیم حرف هایی که یک نفر میزنه بر اساس واقعیت درونیه خودشه ؟
به نام خدا
سلام
1-لطفا اگر نمی خواهید شناخته شوید یک نام مستعار برای خود انتخاب کنید و با آن نام باشید اما مسلما حق را به من می دهید که به خاطر همان مسایلی که فرمودید و من هم بارها عرض کرده ام برای کامنتهای نا آشنا حتی اگر حرف تقریبا صحیح یا در مواردی کاملا صحیحی بگویند به مصداق جمله ماورایی کلمه الحق یراد بها الباطل دقت بیشتری داشته باشم و در این صورت نباید برنجید. به هر حال چون به قرائن شما را شناخته ام و باید م باشید به شما پاسخ می دهم.
2- پاسخ من به مصاحبه سرهنگ ارتباطی ندارد و همان گونه که خود گفته اید تمام نتیجه گیریها الزاما صحیح نمی باشند.
3-پس سعی می کنم اجمالی به سوال شما پاسخ دهم.
4-ما اصولا نباید بیخود کنکاش کنیم. باید ساده دل باشیم (ساده لوح نباشیم) و نسبت به همه نظر خوب داشته باشیم مگر خلافش ثابت شود.
5-اگر از رفتار ظاهری فردی خوشمان نمی آید باید این شهامت را داشته باشیم که با او چای نخوریم. یعنی باید این حق را برای همه و خودمان قایل باشیم که اختیار زندگی شخصی خود را خود داشته باشیم.
6-اما اگر خواستیم با کسی شریک شویم یا استخدامش کنیم یا ازدواج کنیم در آن صورت باید در نقش یک بازرس زیر و بم خصوصیات فرد را استخراج کنیم و تحقیق کنیم تا خدای ناکرده گول نخوریم. این قدر ماجراهای واقعی از این گونه ریاکاریها شنیده ام که توصیه موکد می کنم خصوصا در مورد ازدواج اصلا و ابدا در تحقیق سهل نگیرید. اگر بدانید چندین نفر می خواسته اند کلاه بنده را بلند کنند یا مرا در یک مسیر دلخواه خود بیندازند که به لطف خدا تیرشان به سنگ خورده متعجب می شوید.
7-وقتی دانشجویان عزیزم به شوخی در کلاس به من می گویند استاد آیا حضور و غیاب نمره دارد یا خیر به جد می گویم نه. اگر از حد نگذرد اشکالی ندارد اما اگر از حد بگذرد محروم از امتحان می شوید اما رفتار و نظم شما در تحقیقات آیده تان اگر از من بپرسند-برای استخدام یا ازدواج-کاملا موثر است. اگر بدانید تا به حال چندین بار مورد مشورتهایی از این گونه قرار گرفته ام!
8-در پایان یکی از کلاسها خواستید بیشتر ان شاالله توضیح میدهم. مثالهای واقعی کاملا ان شاالله شما را روشن خواهند کرد.
9-همه اینها قدرت عقل ماست اما نباید فراموش کرد که باید با توکل زانوی اشتر را بست! یعنی بدیهی است که همواره باید خدا را در تصمیم گیریهایمان دخیل کنیم.
ببخشید که عجله ای شد.




به نام خدا
سلام محسن عزیز
قبل از اینکه قسمت اول جواب سوالت را از نظر خودم بدهم چون این بحث احیانا دنباله دار (و مهم) است اجازه بده برایش کد تعیین کنیم پس کدش با اجازه بشود (بحث محسن)
و اما بعد قبل از این که نکات قول داده شده را بگویم به این سوالت که پرسیده بودی ((ملاک تعیین حق چیه.بنظرتون چطور میشه فهمید حرف یا عمل شخصی بر حقه .آیا ملاک ما هستیم که مثلا از هر چی که مورد علاقه خودمون باشه رو حق بدونیم(که البته قبول ندارم این باشه)؟)) جواب می دهم که متاسفانه برای خیلی ها بله!! یعنی از نظر آن ها حق و حقیقت خودشان هستند و لا غیر. هر چه می گویند-هر چه انجام می دهند-هرچه فکر می کنند و عمل-همه را حق می پندارند و بقیه را نا حق. اینها خود را کر یا وصل به کر می پندارند و معمولا در اوهام و رویاها سیر می کنند. خود را منجی کل هم قطارانشان می دانند در صورتی خود را نمی توانند از شر نفس شیطانی نجات دهند. می خواهند برای عالم و آدم نسخه بپیچند در صورتی که معمولا زندگی های شخصی شان نیز به جدایی و طلاق ختم می شود. به نظر خودزمانه خطا کرده که ایشان را به جهان نشناسانده و خود را صاحب دل و صاحب کرامت می پندارند و معمولا هم به خاطر عقده های خانوادگی و مورد طعنه قرار گرفتن توسط هم قطاران و بقیه-خود را در سایه قرار می دهند و نزد کسانی که به هردلیلی ضعیف تر از آنها هستند به اصطلاح قمپز در می کنند. برای همین در حالات متفاوت متفاوتند! به نظر خودشان تاثیر گذاران واقعی اجتماعات آنانند. در ابتدا هم اکثرا گول آنها را می خورند. در خوش بینانه ترین فرض باید به یک روانپزشک مراجعه کنند.
...


استاد (بحث محسن-2)
...
بله محسن عزیز
اما نکاتی که می توانند به ما در شناخت بهتر افراد کمک کنند:
ببینیم بیشتر حرف می زند یا عمل می کند. کسانی که دائما انتقاد می کنند و به اصطلاح فقط نق می زنند را باید کاملا مراقب بود. برخی به عدالت مشهورند باید دید آیا با چند عمل عادلانه به این صفت متصف شده اند (هر چند به ضرر خودشان بوده باشد) یا بر عکس دائم فقط دم از عدالت می زنند و در رفتار شخصی شان ماکیاولیسم موج می زند؟! اگر می خواهی حجت بر خودت تمام شود شناختن این افراد سخت نیست فقط باید مدتی جملات و رفتار آنها را به خاطر بسپاری مثلا برخی جملات و برخوردهای خودت را با آنها یادداشت کنی و بعدا خودت با مقایسه یادداشتها پی به نتایج استثنایی می بری! از آنجا که ریا کاراندوروغگویند و دروغگو فراموشکار به راحتیبا مقایسه یادداشتهایت ماهیتشان را می شناسی.
نکته دیگر بر خورد افراد در برابر افراد بزرگ و مهم است...


استاد (بحث محسن-3)
...
بله محسن عزیز
نکته دیگر بر خورد این نوع افراد در برابر افراد بزرگ و مهم است. منظور از افراد مهم افرادی است که پستهای بزرگ دارند یا پولدارند یا نفوذ دارند یا به نوعی کار این گونه افراد پیش آنها گیر است. آری طبق فرمایش مولا اینها را از هر خواهش کننده ای خواهش کننده تر می یابی. برای رسیدن به هدفشان هر تملقی-هر چاپلوسی ای-هر غیبتی و خلاصه هر دریوزگی را انجام می دهند و همان طور که گفتی شعار عکس می دهند ولی با کمی دقت در بزنگاههای حساس می توانی پی به سویدای ضمیرشان ببری. معمولا هم در حملات خود به دیگران-خصوصا آنانی که محلشان نمی گذلرند و این طور آدمها مطمئن هم هستند که آن فرد به خاطر اخلاق یا برخی مسایل از طرق ماکیاولیستی علیه شان استفاده نمی کند-به کار می برند.
در یک کلام این گونه افراد آزاده نیستند و دریوزگی را با کمی دقت می توان در رفتارشان دید.
نکته دیگر مقدار لاف و گزاف زدنهای فرد است...




استاد (بحث محسن-4)
... نکته دیگر مقدار لاف و گزاف زدنهای فرد است. بله این نکته ای است که با ظرافت می توان به آن پی برد. مثلا کسی که در هر زمینه ای که صحبت می شود حرفی برای گفتن دارد! البته یکی دو سه زمینه منطقی و معمول است اما برخی در هر زمینه ای خود را صاحب نظر می دانند و غرور بعضا واضح تا مخفی ای هم در گفتار و رفتارشان موج می زند. در حقیقت طوطی وار جملاتی را حفظ کرده اند وبا تکرار آنها سعی تحت تاثیر قرار دادن افراد را دارند. ابتدا برخی افراد شاید فکر کنند که این آدمها شوخی می کنند اما با کمی دقت می فهمی که نه واقعا ادعایشان می شود! دوکلمه شعر غلط بلدند و خود را ادیب می دانند. دو آیه قرآن می خوانند و خود را عالم می پندارند. دو خط سر هم می کنند و خود را نقاش و ایضا شاعر و ... متخصص امور حتی مذهبی می انگارند. سیاستمدار وورزشکار و ... هر چه که بگویی هستند! و با همگنان خود نیز کر کری دارند. اگر کسی به هر دلیلی تابع پروپاگاند معاویه ای شان نشود درست مثل اربابشان از هر روشی برای تخریب او استفاده می کنند. در اجتماعات وروابط خصوصی شان گرگ صفتی موج می زند. دوست دارند در هر جا شخص موثر انگاشته شوند در عین حالی که به خاطر شناخت وزن خود معمولا خود را مستقیم ودر فضای دموکراتیک عرضه نمی کنند. با کمی دقت می توان به ماهیت ریاییشان پی برد.
نکته دیگر احترام به بزرگتر است...




استاد (بحث محسن-5)
...نکته دیگر احترام به بزرگتر است
این هم مساله ای است که با دقت به آن می توانی این گونه افراد را تشخیص دهی. این گونه افراد خطابه های غرایی (از دید خودشان) در باب احترام به بزرگتر مثل پدر و مادر واستاد بیان می کنند. (جالب است که عشری از این امر را از جانب دیگران تملق می دانند!) خود را اخلاقی ووایسته به اخلاق نشان می دهند اما کافی است کاری بر خلاف نفعشان انجام دهی در این صورت به راحتی غیبت می کنند.تهمت می زنند و در اجتماعات خود (آن هم از روی ریا) ضمن این که این حرفها را تکرار می کنند شروع به سمپاشی می کنند. فرد را منافق و کافر و ... خطاب می کنند. خود راطرفدار- دوستدار و بعضا مرید شخص نشان می دهند اما وقتی منافع حقیرشان تامین نشد از مراد (!!) خود نیز پیشی می گیرند! در حقیقت اینان هیچ اعتقادی به این امر ندارند. به عنوان یک مثال خوب به این گفتار دقت کن: مثلا اگر تو شریک من یا همکار من باشی و دشمنان شراکت یا همکاری ما بخواهند با مثلا سراب پول بیشتر یا علایق دیگر تو را از من جدا کنند و به تو پیشنهاد وسوسه انگیزی بدهند و من با این که نقشه شان را می فهمم ولی تو را آزاد در انتخاب بگذارم و تو نه اصلا به خاطر شناخت نقشه و دروغ بودن مساله و ریاکاری آنان بل که به خاطر اخلاق نیکو و تربیت خانوادگی و صداقت ذاتی ات به آنها جواب رد بدهی در این صورت اولا تیر آنها به سنگ خورده ثانیا خود را نجات داده ای (یعنی در مهلکه گرفتار نکرده ای-یعنی در حقیقت احترام تو به بزرگترت تورا نجات داده) و ثالثا شراکت و همکاری ما را و جبهه حق را تضعیف نکرده ای. اما نتیجه این عمل پس از مدتی که اصل مساله را برایت توضیح دهم چه خواهد بود؟ در آن صورت پی به ریاکاری و خبث طینت طرف پی خواهی برد. البته انسانهای سالم فکر این مساله نیز برایشان سخت است و همه را سالم می پندارند اما متاسفانه همه سالم نیستند. اما این عمل خبث طینت برخی را آشکار می کند. از نظر من این امر ریشه های زیادی دارد که یکی از مهمترین ریشه های آن تربیت خانوادگی و عقده های فروخفته فرد است که یک بحث روانشناسی است که توضیح مجددی را می طلبد. (البته اگر احیانا می لغزیدی و خام وعده آنان می شدی برایت مساله را می شکافتم تا روشن شوی ودر چاه نیفتی و دست کم آگاهانه انتخاب کنی اما قبول کن که یک پدر یا استاد نباید همواره از قدرت وتوی خود استفاده کند و اجازه تصمیم گیری را به فرزند خود بدهد مگر در شرایط خطرناک) حال که بحث به این جا رسید می توانم چند مثال واقعی برایت ذکر کنم که فعلا طلبت باشد.
نکته دیگر تربیت فرد است...


استاد پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:26 ق.ظ

استاد (بحث محسن ۶)
یکشنبه 11 اردیبهشت ماه سال 1390 ساعت 8:44 PM

استاد (بحث محسن-۶)

...نکته دیگر تربیت فرد است! بله تربیت فرد که به نوعی با نکات دیگر درآمیختگی عجیبی دارد نکته دیگر است. در حقیقت این امر قابل کتمان نیست. وقتی علی ع برای انتخاب افسر به مالک می فرماید که در انتخاب افسران سپاهت دقت زیادی کن و از خانواده های اصیل آنها را قرار بده یا هنگامی که برای انتخاب همسر (با علم به واقعه کربلا) از خاندانی که شیران شجاع پرورش می دهند همسر انتخاب می کند تا حضرت ابوالفضل ع به یاری برادر بشتابد، در می یابیم که این مساله امری اساسی است.
نحوه تربیت فرد و نحوه نگرش خانواده به مسایل مهم زندگی و اجتماع به طور موثری در تربیت فرزند اثر دارد. فقر اگر از دری در آمد ایمان از در دیگر بیرون می رود و فقر فرهنگی یکی از بدترین انواع فقر است. فرض کنید اگر در خانه ای دائما صحبت از برتری شغلی، مالی، حقوقی و خانوادگی فامیلها و آشنایان باشد می دانید این امر چه اثزات مخربی بر روح وروان بچه ها می گذارد؟ فرزندان در این تیپ خانواده ها با عقده های فراوان بار آمده و چون می خواهند یکشبه ره صد ساله بپیمایند یا جذب شرکتهای هرمی می شوند یا جذب گروه های چپ و راست و خلاصه با همه چیز و همه کس سر عناد خواهند داشت. اگر پدر خانواده خود با آنها همراه باشد که در فرآیند سقوط با آنهاست وگرنه این فرزندان پدر پدر بیچاره را در می آورند. انواع فشارها را به پدر بیچاره می آورند تا لباس آن چنانی، کفش آن چنانی، همراه و خودرو آنچنانی برایشان تهیه کند و ...سیکل معیوب شروع میشود. این طور آدمها پدران خود را نیز قبول ندارند با هر چه که می گویند هم مخالفت می کنند و ...
نمونه های زیادی از این مشکلات دیده ام. کسانی دیده ام که به نان شبشان محتاج بوده انداما قر و فر و دک و پزشان را تریلی هم نمی توانسته جمع کند. دارنده این اخلاق به راحتی گول می خورد و آلت دست شده و پیشمرگ زرنگترهای از خدا بی خبر قرار می گیرد. بیچاره خانواده های آنها و پدران و مادران زحمتکش آنان.

دقت داشته باشید من کلیات را می گویم ممکن است فرد خدای ناکرده تمام این صفات را داشته باشد یا تعدادی را داشته باشد یا در یک جمع باطلی برخی برخی از این صفات را نداشته باشد و برخی برخی را بیشتر داشته باشند. باید توجه داشت وقتی حزبی و دسته ای باطل تشکیل می شود دست کم در یکی از این صفات رذیله با هم مشترکند. وقتی کارها تحت نام حزب باطل انجام می شود خواه ناخواه حرکت اعضا به پای حزب نوشته می شود. حتی وقتی حزب و دسته ای نباشد معمولا این خلط انجام می شود چه رسد به دسته و گروه و حزب درست کردن. این است که خصوصا در یک اجتماع غریب ایرانیان باید دقت کنند یا مسلمانان در جوامع دیگر باید خیلی مراقب باشند چرا که خطایشان به پای همه نوشته نشود.
نکته دیگر فرهنگ اجتماعی فرد است..

طالبی پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ

برتولت برشت نویسنده انسان دوست المانی
قاضی: اسم؟
برشت: شما خودتون می دونین
قاضی: می‌دونیم اما شما خودت باید بگی.
برشت: خب. من رو به خاطر برتولت برشت بودن محاکمه می‌کنین. دیگه چرا باید اسمم رو بگم؟
قاضی: با این حال باید اسمتون رو بگین. اسم؟
برشت: من که گفتم. برشت هستم.
قاضی: ازدواج کرده اید؟
برشت : بعله
قاضی: با چه کسی؟
برشت: با یک زن.
خنده حضار در دادگاه
قاضی: شما دادگاه رو مسخره می‌کنید؟
برشت: نه این طور نیست.
قاضی: پس چرا می‌گویید با یک زن ازدواج کرده‌اید؟
برشت: چون واقعا با یک زن ازدواج کرده‌ام!
قاضی: کسی را دیده‌اید با یک مرد ازدواج کند؟
برشت: بعله!
قاضی: چه کسی؟
برشت: همسر من. او با یک مرد ازدواج کرده است

" شاد بودن هنر است و شاد کردن هنری والاتر"
برگرفته از ایمیل شازده کوچولو

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد عزیز و همه دوستان
خدا قوت

استاد مثل اینکه بازم سر مطلب مهمی باز شده؟!!!

سلام
آره و نه سلمان!
۱-این در حقیقت جواب به برخی سوالات اصحاب صندوقچه است که بعد از مدتها مسایلی را می فهمند-بیان می کنند و از من جواب یا تفسیر می خواهند منتهی سوالشان در جای دیگری مطرح شده. خودشان مطلب را می گیرند.
۲-داریم به بعضی لافزنان متکبر که دیر مطالبو می گیرن برخی مسایل را یادآوری می کنیم.
۳-داریم در رجز اتمام حجت می کنیم که فردا که با چرخش ایام برخی باز شروع به لاف زدن کردند که ما در راه حق (!) ایستاده ایم و ما دل را اهلی کرده ایم (!) و ما بر خلاف برخی (!) دورو نیستیم و شجاعت داریم (!) با اسم اصلی به مبدان بیاییم و چه و چه (!) سابقه ای موجود باشد.
۴-کسانی که سالمند و به طور کنترل شده توسط لافزنان بی حیا به طور ناقص و جهت دار در جریان برخی اخبار دروغ قرار گرفته اند روشن شوند. مضافا یرخی مسایل را برا ی برخی دوستانی که ذاتا سالمند اما با سران لاف زن رابطه دارند روشن می کنیم تا آگاه تر شوند.
۵-و در نهایت لافهایشان را به رخشان می کشیم: یا در لانه ها می مانند که برایشان شکست سنگین و سنگینتر می شود با عصبانی می شوند که ...! (راستی بازی برد بردشان چه شد؟!)

دعا: خدایا تو را شکر می گویم که این پوست کلفت را و این صبر را به ما دادی کمکمان کن تا در مسیرهای طولانی از خطر و گمراهی و حیرت در امان بمانیم. آمین

زینب زارعی جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ق.ظ

«آمدی جانم به قربانت» را همیشه می گویم
«ولی حالا چرا» را هرگز
تو فقط بیا
این روزها نبودنت سخت تر از همیشه است...

حسین بیدقی جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام استاد
خوبید؟
ببخشید که دیر به دیر به صندوقچه سر می زنم. خوشحال بودم که تو این 1 سال دوباره به دانشگاه سمنان برگشته بودم. دلم تنگ شده بود که چند سالی از دانشگاه بی خبر بودم. درسته که دیگه به عنوان دانشجو نبودم ولی نوع برخورد و صمیمیتی که خودم و دیگران با هم داشتیم هیچ فرقی نکرده بود.
هنوز هم وقتی آقا رضا رو می دیدم تو محوطه می نشستیم شروع می کردیم به حرف زدن. با اینکه الان 4 ساله که تو دانشگاه امیرکبیرم ولی باور کنید که 1/10 دانشگاه سمنان هم کسی رو اونجا نمیشناسم. هنوزم رفت وآمد های خانوادگیم با دانشگاه سمنانیهاست. خلاصه اینکه قدر دانشگاه سمنان رو بدونید. اینو از ته قلبم میگم.
این چند روز کلافه بودم که به دلیل کارهای پروژم از ترم دیگه نمیتونم بیام دانشگاه سمنان.(البته دانشجو ها از دستم راحت شدند) بالاخره تجربه اولم بود و میدونم که کم و کثریش زیاد بود . خلاصه اینکه اگه از دانشجوهام کسی این مطلبو می خونه حلالم کنه.
استاد به خانواده سلام برسونید

ممنونم
خدا را شکر

تو استاد خوبی می شی ان شاالله. اینو تز همین یکی دو ترم نشون دادی. اینو از احساساتت نشون می دی.اینو از این که آقا رضا و کلا رضاها را می بینی نشون دادی.
حسین بیا به فرمایش مولا معلم باید که با دفتر دل خود آموزش دهد. تو تیزی که خوب است. ساده (دل) ای که عالی است.
اگر دنیایی خواستند سادگی ات را بگیرند زیر بار نرو.
موفق باشی. پریروزا مرتضی بدیعی زنگ زد! نتونست حرف دلش را بزنه پشت بندش اس ام اس زد همین حرفا را به اضافه چیزهای دیگه گفت که سانسور می شه!

حسین معلم باش.

از خانواده ما به خانواده شما سلام ودرود.

شمسی جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:09 ب.ظ

سلام استاد
ممنون از کامنت ها و یادآوری های این مطالب

برای اون کامنت جنجالی هم حتما چون توی کلبه های دوری و دوستی گشتید یافت نشده! توی کلبه 88ای هاست . صفحه آخر . خودم کپیش کنم؟

سلام ممنونم
خوبه که هستین.
آره بی زحمت کپی اش کنین که کنار همباشه.
ممنونم. جدا ممنونم.
ان شالله خدا دانشجویان خوبی مثل خودتان نصیبتان کنه.

[ بدون نام ] جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ب.ظ

- شما وضعیت تحصیلیتون چیه؟
+ بنده لیسانس دارم.
- شما چطور؟
– بنده فوق لیسانس دارم..
… – و شما؟
— بنده شوق لیسانس دارم…
***************************

نقطه؟ چین
خوشه ؟ چین
پاور؟ چین
گل؟ چین
دست ؟ چین
مو؟ چین
عرق؟ چین
ته ؟ چین
دامن ؟ چین چین !
ببین چین تا کجای زندگیمون نفوذ کرده!

***********************************

تابستون فصلیه که به خاطر گرما،
نمی تونی اون کاری رو به انجام برسونی که توی
زمستون به دلیل سرما نمی تونستی انجام بدی ..!

*******************************
دیشب داداشم تو خواب هذیون میگفت و جیغ میکشید …
رفتم تو اتاق میبینم بابام بالا سرشه !!
میگم خوب بیدارش کن !
میگه بذار کابوسشو ببینه ،
اینهمه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک میگیره….
بزار سه بعدیشم ببینه…

******************************
استرسی که ما موقع باز کردن سایت دانشگاه واسه دیدن نمرمون داریم
تروریست القاعده برای عملیات انتحاری نداره !

*****************************

شمسی جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ

آخرین ورژن دعای آخرترم برای حل مشکلات:
الهی! باخاطری خسته، دل به کَرم تو بسته
دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.
پاس شوند کریمی
پاس نشوند حکیمی
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، وجیبم خالیست که میبینی
نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد

قشنگ بود.

شمسی جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:30 ب.ظ

روی پـــــرده کعــبه
این آیه حک شده اســت :
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ
و مـــن . . .
هنــــوز و تا همیشــه
به همین یک آیــه دلخــوشــــم
" بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهــــربانم ! "

گفتی که مستجاب کنم گر دعا کنی
توفیق هم عطا کن و حال دعاببخش

دل های ما که تیره شد از زنگ معصیت
یا رب به نور معرفت خود صفا ببخش

آلوده از نخست نبودیم کامدیم
ما را به حسن سابقه روز جزا ببخش

عارفی گفت خدایا اگر مرا به دوزخ بری داد می زنم و می گویم من عاشق تو بودم آیا معشوقی با عاشق خود چنین کند؟!
(این فن را هم به نظر من خدا یادش داده)

بگذریم ما همه به رحمتش امیدواریم:

ما را امید عفو تومغرور کرد ورنه من
خود کیستم که با تو بگویم خطا ببخش.

طالبی جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:54 ب.ظ

ما دانشگاه قبول شدیم زنگ زدیم خبر بدیم
گفتیم پیرزن چه میدونه شیمی و مهندسی شیمی فرق داره
گفتم مامان بزرگ شیمی قبول شدم گفت شیمی ؟ یا مهندسی شیمی ؟؟
******************************
موقع خواب : بابام : گوشیرو کجا گذاشتی؟
مامانم : بالا سرت ! بابام : چرا بالا سر خودت نذاشتی؟
مامانم : چونکه سرطانزاست …!
یعنی عشق میچکه ها !
******************************
دیروز رفتم بقالی سر کوچمون یه دختر و پسر دوقلو خوشگل کوچولو تو بقالی بودن
بعدش من لپای دختررو کشیدم گفتم اسمت چیه ؟
پسره عصبی شد گفت زهرا اسمتو بهش نگو
******************************
دقت کردین بیشتر مواقع احساس می کنیم گوشیمون زنگ خورده
بعد که نگاه میکنیم میبینیم یه توهم ویبره ای بیش نبوده؟؟؟
******************************
اون تفریحاتی که تو فرجه ی امتحان ها به ذهنم میرسه
تو تابستون به ذهنم نمیرسه! یه همچین وضعیتی داریم الان !!
******************************
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچ کس نبود(دقت کنید،هیچ کس نبود(
در آبادی کوچکی مردمی زندگی می کردند:...
********************************
حالا می فهم،
ما با قصه خواب نمی رفتیم
همون اول هنگ می کردیم!!!
چرا کل هواپیما رو از جنس جعبه سیاه نمی سازن که بعد همش سالم بمونه ؟
******************************
ناخوانا ترین نوشته روی بسته بندی مواد غذایی ایـرانی
تاریخ انـقـضاء و قیمتـشه !
******************************
رفتم تو دکه روزنامه خبر بخرم
یه زنه اومده میگه آقا ببخشید آدامسه موزی دارید؟
مرده یه آدامس موزی بهش داده، زنه میگه نه یه طعم دیگشو میخوام !
******************************
ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه !
قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم !
خربزه هم نشدیم هر کی می خورتمون پای لرزش هم بشینه !
موبایل هم نشدیم ، روزی هزار بار نگامون کنی !
پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن !
آهنگ هم نشدیم ، دو نفر بهمون گوش کن !
مانیتور هم نشدیم ازمون چشم بر ندارن !
******************************
یه رفیق داریم اسطوره ی مشکلاته !
بدشـــــــــانس ، بدهکـــــــــار ، تنـــــــها ، مشروط …!
یعنی دیگه مشکلی نمونده که این تجربه نکرده باشه !
زنگ زدم بهش ، میدونید آهنگ پیشوازش چی بود؟؟
همه چی آرومه… من چقد خوشحــــــــــــالم ************************************************************!
قدیما خیلی باحال بود ولی ما نبودیم
بعدنا هم خیلی باحاله ولی ما نیستیم !
******************************
بعضی ها مثل دستگاه سی تی اسکن میمونن
فقط تو وجود آدما دنبال عیب میگردن
******************************
کره ای : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه عشقت عذاب آور نیست
آمریکایی : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه ساندویچ گرم غذاب آور نیست
یونانی : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه دسته چک عذاب آور نیست
انگلیسی : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه مهمونی بزرگ عذاب آور نیست
برزیلی : هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه مسابقه فوتبال توپ عذاب آور نیست
ایرانی : انگار شما تا حالا با dialup کار نکردید!!!
******************************
دو تا تی‌شرت خریدم یکی Small یکی XXL، جفتشم اندازمه
******************************
دقت کردین تو این فیلما که نشون میدن هر کی می افته تو آب
اصلا شنا بلد نیست ولی اون که بیرن واستاده در حد یه غریق نجات کامله!
******************************
سوار تاکسی شده بودم!
پولو دادم به راننده ، ۱۰۰ تومن برای بقیه پول نداشت!
گفت به جاش یکم جلو تر پیادت میکنم…
******************************
ظهر داشتم با دوستم راه میرفتم بهش میگم بیا از تو سایه بریم
میگه: نه عینک آفتابی دارم؛ پس از آفتاب بریم
خدایا نعمتتو شکر ببین با کیا شدیم ۷۰ میلیون

زیبا بود.

بعضی ها مثل دستگاه سی تی اسکن میمونن
فقط تو وجود آدما دنبال عیب میگردن

استاد جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:10 ب.ظ

سلام
به کلبه۸۸ای ها رفتم. به کلبه های دیگر در آن حوالی هم سر زدم. به قول شهریار حالی کردیم! برخی ماجراها برایم زنده شد و خدا را بیشتر و بیشتر شکر کردم.
اما
اما آنچه باعث شد این کامنت را بنگارم غوری در کلبه بارون و آسمون بود.این انتخابی از آن کلبه:

------------------------------------------------------------
بارون آسمون
شنبه 29 خرداد ماه سال 1389 ساعت 2:03 PM
خداوند متعال می فرماید:


ای فرزندان ادم به اندازه نیازتان به من اطاعتم کنید. به اندازه تحملتان

در برابر اتش جهنم مرا نا فرمانی کنید. متاع دنیا را به اندازه مدت اقامتتان

در دنیا جمع کنید و متاع اخرت را به اندازه مدت اقامتتان در اخرت


تصور نکنید که مرگتان دور روزی تان در دسترس و گناهانتان مخفی است.

همه چیز فنا پذیر است غیر از وجه من. اگر به اندازه ای که از فقر می ترسید

از اتش جهنم بهراسید بی شک شما را با عطای نعمت های بیشمار غنی خواهم

کرد .

اگر شما به اندازه ای که خواهان دنیا هستید خواهان بهشت باشید من

شما را در هر دو جهان به سعادت می رسانم.

قلب های خود را با علاقه به این دنیا هلاک نکنید چرا که نابودی و زوال این

دنیا نزدیک است.





پاسخ:
همه مطالب امروزتان خیلی زیبا بودند ولی دلم نیامد این یکی را به خصوص تحسین نکنم.
------------------------------------------------------------

بارون یا آسمون را (که هنوز نمی دانم کی بارون بود و کی آسمون) چند هفته قبل با همسرش در دفترم دیدم و بارون یا آسمون را چند ماه قبل در شیرینی فروشی.
سر کار رفته بود.

بارون ها و آسمون ها از اونهایی هستند که بوی ناب آدم می دهند! از آنهایی که خداوند قسمتی از حمل بار زمین را بر دوش آنها نهاده.آنها که بی تکلف و بی منت نه تنها بار خود را ببرند که بار بسیاری از ماها را نیز به دوش بکشند. گمنامان بی ادعایی که که اگر امثال آنها نبودند کار جهان به سامان نمی شد. آدمهایی که دوست داشتند گمنام بمانند از بزرگی. از عظمت.
آنها که خیلی می فهمند اما هرگز ادعایی ندارند. آنها که بوی ناب آدم می دهند.

بگذریم. یادشان به خیر
امیدوارم این پیغام را ببینند.


شمسی جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:33 ب.ظ

سلام استاد
گفتید خوبه که هستید !
یعنی چی ؟ مگه قرار بود نباشم ؟! من که جایی دیگه غیر از صندوقچه سراغ ندارم که برم!


این هم کپی کامنت یک سال پیش من در کلبه 88 ای ها که جمله آخر پاسخ استاد من رو ذوق مرگ کرد!! :

شمسی
چهارشنبه 8 تیر ماه سال 1390 ساعت 11:39 AM
سلام استاد
من یک کامنت دیگه با همین مضمون براتون گذاشتم اما آخرش یه مشکلی پیش اومد نمی دونم دستتون رسیده یا نه . اگر رسیده لطفا یکی رو حذف کنید. ممنون
*********************************************
اواخر شهریور پارسال بود که متوجه شدیم درس شیمی آلی 1 برای گروه ما توسط دکتر عموزاده اراعه شده. چه حرف ها و شایعه ها که پشت سر این استاد عزیز نبود: دکتر عموزاده انقدر امتحاناتش سخته که اگر 10 بگیری باید خدارو شکر کنی!!یا دکتر عموزاده به هیچکس ارفاق نمیکنه . پوست میکنه!! یا دکتر عموزاده اصلا احترام دانشجو سرش نمیشه با همه بد برخورد می کنه !! و خیلی چیز های دیگه ...
خلاصه انقدر حرف زده بودن و رو اعصاب ما رفته بودن که می ترسیدیم آلی رو با دکتر عموزاده برداریم خب آلی چرخشی بود 3 تا درس 3 واحدی می شد ترس داشت!!
من هم به معلم شیمی دوره ی دبیرستانم که رابطه ی خیلی خوبی باهاش دارم زنگ زدم ازش پرسیدم چی کار کنم!! ایشون گفتن همون طور که پشت سر معلم ها حرف زیاده پشت سر اساتید هم حرف زیاده!! معمولا هم حرف ها رو کسایی می زنند که مقصر برخورد بد استاد خودشونن و بی خودی کینه به دل می گیرن و حرف های نامربوط می زنن!! آخرش هم پیشنهاد کردن که حتما درس رو بردارم و از ورودی های خودمون عقب نمونم.
منم نتیجه ی مشاوره !! رو به دوستام گفتم و اومدیم سر کلاس آلی یک نشستیم . الآن دو ترم گذشته و من متوجه شدم که نه تنها همه ی اون حرف ها دروغ و بی اساس بود بلکه دکتر عموزاده بهترین استادی بود که من می تونستم داشته باشم.
حالا که من و دوستام دلمون می خواد فقط سر کلاس دکتر عموزاده باشیم باید خبر بیاد که به دلیل ازدیاد دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا ایشون نمی تونن درس آلی سه رو برای دانشجویان کارشناسی اراعه بدن!
دنیاست دیگه !! همه چیزش پشت و رو و برعکسه!!

استاد باور کنید من با علاقه ی خیلی زیاد رشته شیمی رو انتخاب کردم ولی این دو ترم فقط به امید کلاس های شما دانشگاه می رفتم بقه ی کلاس ها هیچ جذابیتی نداشت . حالا ترم بعد به چه امیدی برم سر کلاس؟
راستش داره از دانشجو های ارشد و دکترا بدم میاد یه جورایی دیگه چشم دیدنشون رو ندارم !!

پاسخ:
به نام خدا
سلام

خوشحالم که دید مثبتی به من دارید. خدا را شکر

خوشحالم که این مطالب را گفتید تا دانشجویان قدیمی و رفته من که باور برخی مسایل برایشان سخت بود(یعنی نظر به ذات پاکشان فکر نمی کردند برخی چقدر می توانند سقوط کرده باشند) و فقط به خاطر شناخت من حرفهایم را می پذیرفتند متوجه شوند چه جو سنگینی علیه من معدودی راه انداخته بودند. همانها که له له درس برداشتن با من را می زدند و چون آلت دستان پلیدشان در حصول به نتایج شیطانی شان نشدم شروع به بداخلاقی کردند. آنها که نه دین دارند و نه آزاده اند. رییس مآبان دیکتاتوری که ژست دموکراسی می گیرند و از هر دیکتاتوری دیکتاتورترند و از حالا تمرین معاویه صفتی می کنند. به خدایی که جانم در دستان اوست هجمه سنگینی علیه گروه راه انداخته بودند و چون خود را سپر کردم این کارها را شروع کردند.
و خوشحالم. خوشحال که برخی معلوم الحالهایشان به مرحله فحاشی بی شرمانه رسیده اند که این نشانه شکست قطعی شان است.
این من بودم که به یاری خدا و روش مولا ع چشم فتنه شان را از حدقه در آوردم.
و حالا مسلما معنی برخی کامنتها ی من را راجع به لافزنان دروغگوی ریاکار متوجه می شوید!

بگذریم. درد دل شقشقیه مانندی بود که گذشت.
اگر در خدمتتان بودم که فبها. اگر نبودم هم که دلم برای کلاستان تنگ می شود.

راستی شما شیمیست خوبی می شوید ان شاالله

سلام
ممنونم این خاطرات باعث شد تمام دیروز غروب را به زیر و رو کردن صندوقچه اختصاص بدم! اکنون که پرده ها افتاده است بهتر متوجه هر مطلب مزورانه قوم لافزن هیدروژن صفت می شوم.
خوب است که هستید! اگر نمی بودید چه کسی می بایست این کامنت را درست یک سال پیش بگذارد تا باعث شلیک تیر خلاص به غرور و تبلیغات کذب یک مشت هیدروژن صفت بی حیای پرمدعا شود؟!
انسانهای سالم حق جو (ی واقعی-نه لاف حق زن) لنگرهای خدا در روی زمینند. خوشحالم که بودید و این کامنت را گذاشتید. خوشحالم که هستید. باشید. بارونها-آسمونها-شماها ادا کنندگان وظایفتون-وظایف خدایی تون- بی سرو صدا هستید (نه فقط به واسطه این که باعث کمک به من شدید). جوامع روی شما می تونن حساب کنن. (و به تبعش خدا هم گاهی بیشتر سر به سرتون می ذاره! تا آماده تر بشید.این هم از لطف اوست.)
راستی شما شیمیست خوبی می شوید ان شاالله.

استاد شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام
داشتم تا حالا کامنتهای مراسم جشن و صندلی داغ را در صندوقچه می خواندم.
چقدر برخی دورو و مزورند!
ای کسانی که از ماجرا با خبرید(!) اکنون که پرده ها برافتاده کامنتهای قدیمی را یک بار دیگر بخوانید.

خدا! چه پوست کلفتی به ما دادی! ممنونم ازت.
کجا رفتند متکبران لافزن؟!
خدایا شکرت.

ان شاالله یک روزی تایید نشده هاش هم از طبقه بندی (!) در بیاد تا ببینید! من بر خلاف ظاهر بعضا پر شر و شورم آدم صبوری هستم و این فتنه را فقط صبر حل می کرد. صبر.
خدایا از تمام نعماتی که به ما دادی ممنونیم.

رحیمی نژاد شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:54 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام به دوستان خوبم طیبه جان و مقدسه جان و شازده کوچولوی عزیزم.امیدوارم همگی خوب باشید .
استاد بعضی از کامنت های شما رو خوندم.
استاد قبلآ گاهی تو دلم می گفتم استاد چرا این قدر از دشمنا میگه. مگه چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ استاد همیشه از دشمنی بیزار بودم.اما استاد حالا خوب که نه ولی می تونم بگم می فهمم شما رو.
استاد فکر نمی کردم آدم بد وجود داشته باشه. فکر نمی کردم کسی بتونه بیخودی کسی رو آزار بده. اما استاد حالا فهمیدم که یه آدم چقدر میتونه پست بشه.این که یه آدم برای خاطر خودش میتونه دیگران رو وسیله قرار بده .استاد اینجا نمی شه ولی اگه انشاالله دیدمتون حرف هایی دارم که شاید باور نکنید. جالب اینجاست که این آدم های بد گاهی همه چیز دارن. شغل موقعیت احترام اجتماعی. ولی نمی دونم چطور این قدر حقیر میشن. شاید چون واقعآ فکر می کنن کسی هستن. و شاید دیگران رو فقط خدمتکار خودشون می بینن. استاد راست میگید بعضی چیزها رو صبر درست می کنه.من بر خلاف شما اصلا صبور نیستم ولی جالب اینجاست که خدا اینجور مواقع آرامش و صبری به آدم می ده که باور نکردنیه.
استاد خوشحالم که شما حداقل تعدادی از این جور آدم ها رو ادب کردید. از کجا معلوم که یه روز کار ما به این افرادی که شما میشناسید نیفته(که از خدا می خوام کار مارو پیش این آدم های حقیر و پست نبره؟) اما فکر این که شما حالشونو اساسی گرفتید دلمو خنک میکنه. کیف میکنم. آفرین استاد. خدا کنه انسانهای شجاعی مثل شما همیشه رو این کره ی خاکی باشن (الان سحر صبوری بود می گفت آدم که به استاد نمی گه آفرین) استاد دیگه برای ما مثل بابا شدید دیگه گاهی راحت بودن مارو ببخشید.قصد بی ادبی نداریم.
سخت درگیر کار پایان نامه ام. به یاد همه ی دوستان هستم.

سلام
خوشحالم که هستید. با انرژی و با روحیه.
بله اصحاب صندوقچه فکرشان هم به این چیزها نمی رود اما متاسفانه همان طور که گفتید دنیای واقعی فرق داره. اینو متاسفانه من هم وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم اما نباید بگذاریم دید مثبتمون را عوض کنه.
بله خدا یه خصلت خوب به من داده که بی نهایت ممنونم ازش و اون اینه که اسیر جریان نمی شم (ان شاالله) سوزنم برای در کردن باد پرمدعایان (در هر صنف) آماده است (و بهاش را هم پرداختم). بله خدا راشکر اگر سینه سپر نمی کردم این جماعت لافزن پرمدعا بنیان سلامت گروه را منحرف می کردند! آدمهایی که هدف برایشان وسیله را توجیه می کند. نکته ظریفی راجع به این که همه را خدمتکار خود می بینند گفتید! بله واقعا همین طور است و اون نگاه از بالا به پایین در رفتارشان موج می زند. این که خود را زرنگ می پندارند-این که لاف دل اهل ما است(!) را می زنند-اینکه لاف اهلی کردن دل را می زنند و ...که نشانه های بیماری هم می تواند باشد. دلایل این عقده های فروخفته هم متنوع اند که معمولا ریشه در گذشته های دور دارد. بگذریم.
از آفرین شما لذت بردم مثل آفرینی بود که به دکتر گراول گفتم و دویدن سرخی خون شعف را در چهره بورش دیدم! خواستید بعدا بگویید برایتان تعریف کنم!
امیدوارم پایان نامه تون را هم به حوبی به اتمان برسونید. بازم ممنونم

شمسی یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:03 ب.ظ

یه بازاریابِ جارو برقی درِ یه خونه ای رو میزنه،
و تا خانمِ خونه در رو باز میکنه قبل از اینکه حرفی زده بشه،
بازاریاب میپره تو خونه و یه کیسه کود گاوی رو روی فرش خالی میکنه و میگه:
اگه من قادر به جمع و تمیز کردنِ همه ی اینها با این جاروبرقی قدرتمند نباشم حاضرم که تمامِ این چیزایی رو که ریختم، بخورم!
خانوم میگه: سُــسِ سفید میخوای یا قرمز؟
بازاریاب: چــــرا؛ چطور مگه؟
خانوم: چند وقته برقِ خونه مون قطعه ..!

شمسی یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:13 ب.ظ

تا حالا دقت کردین گوشیتو چک میکنی ببینی ساعت چنده ، بعد مجبور میشی دوباره
چک کنی چون دفه اول اصلا" دقت نکرده بودی

تا حالا دقت کردین که قیمت بیسکوییت رنگارنگ همون 100 تومان مونده؟؟؟

تا حالا دقت کردین وقتی مسواک میزنیم تازه یادمون میوفته چه چیزایی می خواستیم
بخوریم؟؟؟!!

تا حالا دقت کردین هربار یه چیزی رو یه جای مطمئن قایم میکنیم، یادمون میره
اون جای مطمئن کجا بوده

تا حالا دقت کردین اگه بخوای 10 تومن از عابر بانک بگیری, 60 نفر تو صف با
حقارت نگات میکنن . حالا روزی که 200 تومن میگیری , تا نیم مایلی, خر هم پر
نمیزنه!

تا حالا دقت کردین موقعی که یه ماشین خارجی مدل بالا میبینین تو کوچه پارکه
میرین داخلشو نیگا میکنین

تاحالا دقت کردین وقتی واسه یه چیزی یا کاری لحظه شماری میکنید چقدر زمان دیر
میگذره


تا حالا دقت کردین تو فیلما آدم بده وقتی می خواد آدم خوبه رو بکشه کلت تو
دستشه و انگشتش رو ماشه نیم ساعت از نقشه های شومش تعریف میکنه ...دقیقا وقتی
می خواد ماشه رو فشار بده یکی از راه می رسه از پشت سر یه گلوله می زنه پشت سرش

دقت کردین ده درصد آخر باتری گوشی چه با برکته !!


تا حالا دقت کردین وقتی تصمیم میگیرین برین آرایشگاه موهاتون چه قشنگ حالت
میگیره ؟

دقّت کردین هر از گاهی که حوصله ندارین یه آهنگ شاد تو سرتون واسه خودش Play
میشه ؟ دست بردار هم نیست !


میگم تا حالا دقت کردین به این اصطلاحه تار موى گندیدتو با هیچى عوض
نمیکنم…دوسدارم بدونم مو چطور میگنده!مثلا بیرون از یخچال و در معرض نور
مستقیم خورشید !

البته خارج از شوخی شنیده ام هر چه باتری موبایل کمتر بشه تشعشعش هم بیشتره پس اصلا توصیه نمی شه!

شمسی دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ق.ظ

قدرت بیان
جان دوست صمیمی جک در سر راه مسافرتشان به منهتن پس از سفارش صبحانه در رستوران به جک گفت:
یک لحظه منتظر باش می روم یک روزنامه بخرم.
پنج دقیقه بعد، جان با دست خالی برگشت.
در حالی که غرغر می کرد، با ناراحتی خودش را روی صندلی انداخت.
جک از او پرسید: چی شده؟
جان جواب داد: به روزنامه فروشی رو به رو رفتم. یک روزنامه صبح برداشتم و ده دلار به صاحب دکه دادم. منتظر بقیه پول بودم،اما او به جای این که پولم را برگرداند، روزنامه را هم از بغلم در آورد.
به من گفت الان سرم خیلی شلوغ است و نمی توانم برای کسی پول خرد کنم.
فکر کرد من به بهانه خریدن یک روزنامه می خواهم پولم را خرد کنم.
واقعم عصبانی شدم.
جان در تمام مدت خوردن صبحانه از صاحب روزنامه فروشی شکایت می کرد و غر می زد که او مرد بی ادبی است. جک در حالی است که دوستش را دلداری می داد، حرفی نمی زد.
بعد از صبحانه به جان گفت که یک لحظه منتظر باشد
و بعد خودش به همان روزنامه فروشی رفت …
وقتی به آنجا رسید، با لبخندی به صاحب روزنامه فروشی گفت: آقا، ببخشید، اگر ممکن است کمکی به من کنید. من اهل اینجا نیستم. می خواهم نیویورک تایمز بخرم اما پول خرد ندارم. فقط یک ده دلاری دارم. معذرت می خواهم، می بینم که سرتان شلوغ است و وقتتان را می گیرم.
صاحب روزنامه فروشی در حالی که به کارش ادامه می داد یک روزنامه به جک داد و گفت: بیا، قابل نداره. هر وقت پول خرد داشتی، پولش را به من بده.
وقتی که جک با غنیمت جنگی اش برگشت، جان در حالی که از تعجب شاخ در آورده بود پرسید: مگر یک نفر دیگر به جای صاحب روزنامه فروشی در آنجا بود ؟
جک خندید و به دوستش گفت: دوست عزیزم، اگر قبل از هر چیز دیگران را درک کنی، به آسانی می بینی که دیگران هم تو را درک خواهند کرد ولی اگر همیشه منتظر باشی که دیگران درکت کنند، خوب، دیگران همیشه به نظرت بی منطق می رسند. اگر با درک شرایط مردم از آنها تقاضایی بکنی، به راحتی برآورده می شود.

شمسی دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ق.ظ

باد و خورشید
روزی خورشید و باد هر دو در حال گفتگو بودند و هر کدام نسبت به دیگری احساس برتری می کرد . باد به خورشید می گفت : من از تو قوی ترم خورشید هم ادعا میکرد که او قدرتمندتر است. گفتند بیاییم امتحان کنیم . خوب حالا چگونه ؟ دیدند مردی در حال عبور است و کتی به تن دارد. باد گفت من می توانم کت آن مرد را از تنش در آورم. خورشید گفت پس شروع کن. باد وزید و وزید. با تمام قدرتی که داشت به زیر کت مرد می کوبید. در این هنگام که مرد دید ممکن است کتش را از دست بدهد ، دکمه ی کتش را بست و با دو دستش محکم آن را چسبید. باد هر چه کرد نتوانست کت را از تنش خارج کند و با خستگی تمام رو به خورشید کرد و گفت عجب آدم سرسختی بود ، هر چه سعی کردم موفق نشدم .مطمئن هستم که تو هم نمی توانی . خورشید گفت تلاشم را می کنم وشروع کرد به تابیدن . پرتوهای پر مهرش را بر سر مرد بارید و او را گرم کرد .
مرد که تا چند لحظه قبل سعی در حفظ کت خود داشت ، متوجه شد که هوا تغییر کرده و با تعجب به خورشید نگریست . دید از آن باد خبری نیست ، احساس آرامش و امنیت کرد . با تلاش مداوم و پر مهر خورشید او نیز گرم شد و دید که دیگر نیازی به اینکه کت را به تن داشته باشد نیست . بلکه به تن داشتن آن باعث آزار و اذیت او می شود . به آرامی کت را از تن به در آورد و به روی دستانش قرار داد. باد سر به زیر انداخت و فهمید که خورشید پر مهر و محبت که پرتوهای خویش را بی منت به دیگران می بخشد از او که به زور می خواست کاری را انجام دهد بسیار قوی تر است .

بانوی ایرانی دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

سلام
ایام مبارک

سلام
ممنون
به همچنین

شمسی دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام استاد
خوب هستید ؟
استاد یه سوال داشتم !! برای از بین بردن جیوه که روش گوگرد بریزیم ، اون وقت دیگه مشکلی نداره ؟ برای دفعش اگه توی محیط باشه یا فاضلاب چیزی نمیشه ؟

سلام
اشتباه نکنید!
گوگرد جیوه را از بین نمی برد بل که با سطح بیرونی قطره جیوه تولید سولفید جیوه می کند که مثل لباسی مانع بخار جیوه (بر اثر فشار بخار) می شود.
پس باید اولا هرچه که می توانید جیوه ها را جمع کنید ودر بطری ای رویش آب بریزید وثانیا آنها را که نمی توانید رویش گوگردبریزید. دفع آنها در فاضلاب محیط زیست را آلوده می کند اما چون سر آن آب قرار دارد برای اتاق یا خانه شما خطر بالفعل ندارد.

شمسی دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:48 ب.ظ

آخه این جا که میرم کارآموزی(!!) گفتن یه مقدار جیوه هست که نمی دونن چی کارش کنن ! منم فقط می دونستم که تو آزمایشگاه اگر دماسنج جیوه ی می شکست باید روش گوگرد می ریختیم ! حالا این جیوه رو توی آب بریزیم رو باقیمونده اش هم گوگرد . آخرش باید چی کارش کنیم ؟!
کلا دردسریه این کاراموزی! مسئول آزمایشگاه رو منتقل کردن یه پست دیگه حالا می خوان ما رو به زور تا آخر تابستون نگه دارن!

در یک بطری درآب بریزید ودرب بطری را محکم و نگهداری کنید.

اگر زمین ریخت هم که قبلا توضیح داده ام.

شمسی دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:52 ب.ظ

ای کاش انسانها همانقــــــدر که ازارتفاع میترسیدند , کمــــی هم از پستی هراس داشتند...

*******************************
بعضیا دستشون هم که رو بشه ، روشون کم نمیشه ؛ چقدر هم زیادن این بعضیا !
***********************

عالی.یکی بهتراز یکی دیگر!
دومی را که به عینه دیده ام و آزموده ام! خصلت مشهور برخی در یک صنف خاص هم هست آنها که به هر صنفی در آیند باعث تخریب آن صنف می شوند.

[ بدون نام ] دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:03 ب.ظ

اولین باری که رفتم مدرسه وقتی برگشتم مادرم خواست بدونه نظرم چیه گفت پسرم روز اول مدرسه چطور بود؟ گفتم چی؟ روز اول؟ یعنی دوباره هم باید برم؟
********************************
این اصلا انصاف نیست !
چرا دکمه اینتر داریم ولی دکمه آث میلان نداریم؟!!!
****************************
روزی میرسه که بچه هامون میگن شما وقتی جوون بودین چیکار برای آینده ماکردین با افتخار سرمون میاریم بالا و میگیم: کلیک کلیک کلیک کلیک کلیک ...
**************************

می دونی نصف النهار چیه؟ شامی است که از نهار باقی مانده
**************************

شمسی سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ

صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:

به هر خلبان ایرانی که به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود- حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد
...
و 150 دقیقه بعد از مصاحبه صدام-عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی- نیروگاه بصره را بمباران کردند.
با این عملیات جواب گستاخی صدام داده شد و در حقیقت خود صدام تحقیر شد .

غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد:

- من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می گفت. ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد.

سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت:

- البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد ؟

ان شاالله خداوند خودش به ما تفضل کند که شرمنده خون شهیدان و روی رزمندگان نباشیم.

طالبی سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:40 ب.ظ

قوانیـن لیـمن (بسیـار آموزنـده):

Someone has written these beautiful words. Must read and try to understand the deep meaning of it.
They are like the ten commandments to follow in life all the time.
شخصی این کلمات زیبا را نوشته است. باید آنها را خواند و معنای عمیق آنها را درک کرد.
آنها همچون ده فرمان هستند که باید در زندگی همواره مورد تبعیت قرار بگیرند.

1] Prayer is not a "spare wheel" that you pull out when in trouble,
but it is a "steering wheel" that directs the right path throughout.
دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی
بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند.


2] Know why a Car's WINDSHIELD is so large & the Rear view Mirror is so small?
Because our PAST is not as important as our FUTURE. So, Look Ahead and Move on.
می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین آنقدر بزرگه ولی آینه عقب آنقدر کوچیکه؟
چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.


3] Friendship is like a BOOK. It takes few seconds to burn, but it takes years to write.
دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه.


4] All things in life are temporary. If going well, enjoy it, they will not last forever.
If going wrong, don't worry, they can't last long either.
تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت.
اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت.


5] Old Friends are Gold! New Friends are Diamond! If you get a Diamond, don't forget the Gold!
Because to hold a Diamond, you always need a Base of Gold!
دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن
چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری.


6] Often when we lose hope and think this is the end,
GOD smiles from above and says, "Relax, sweetheart, it's just a bend, not the end!
اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این آخر خطه،
خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم، این فقط یک پیچه نه پایان.


7] When GOD solves your problems, you have Faith in HIS abilities;
when GOD doesn't solve your problems HE has Faith in your abilities.
وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری.
وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره.


8] A blind person asked St. Anthony: "Can there be anything worse than losing eye sight?"
He replied: "Yes, losing your vision!"
شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟
او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت.


9] When you pray for others, God listens to you and blesses them,
and sometimes, when you are safe and happy, remember that someone has prayed for you.
وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و آنها را اجابت می کند
و بعضی وقتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است.


10] WORRYING does not take away tomorrow's Trouble, it takes away today's PEACE.
نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند.

استاد چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:39 ق.ظ

سلام
دیشب یه گیت دعوت بودیم!
یک شرکت دانش بنیان که یک عده فارغ التحصیل (اکثرا دانشگاه سمنانی) و یا در حال تحصیل ارشد -حدود ۲ سال قبل راه انداختند و آگهی هاش را هم پشت در اتاقم زده بودم.

یه عده دانشجوی بی ادعا بدون لاف و گزاف و ادعا! آدمای با جربزه ای که بزرگترین جربزه شون اینه که خودشونن! و این را در عمل نشون دادن نه با حرف. آدمایی که خیلی ها شاید بهشون حسودی کنند و مخالفت و غرغر و نق نق اما اینها-که خودشونن-که ادعای نسخه پیچیدن برای هیچ کسی را نمی کنند-که لاف نمی زنند -که و که و هزاران که دیگر برای خودشون و برای چند نفر دیگر کار درست کردن.
اینو گفتم تا لافزنای پرمدعا-که شجاعت و مردانگی به تمام معانی اونو فراموش کردن و تجربه نشون داده همیشه باید تو سری خور باشن (متاسفانه) و از پیشرفت این دانشگاه و این شهر حسابی شاکی اند بدونن که باید در اعمال و رفتار بزرگ بشن نه در حرف و ادعا.
بچه های یه گیت و تمامی عزیزای بی ادعای قائم به توانایی های خود (البته با تاییدات خدا) موفق باشید.

و یک عده هم که هیزم کش جهنم اند!

استاد چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:27 ق.ظ

خدا استاد جوادیان عزیز را بیامرزد.

این روشها کاربردی اند!

شمسی چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:18 ق.ظ

سلام استاد
استاد در مورد تمرین پژوهش من بهتون گفته بودنم از شهریور میام . ولی مسئول این کاراموزی داره یه کاری می کنه که کاراموزا حداقل تا آخر شهریور بیان . آخه مسئول آزمایشگاه رو منتقل کردن یه بخش دیگه ، کسی رو ندارن که کارهای آزمایشگاه رو انجام بده می خوان ما ها رو نگه دارن . خواستم اطلاع داشته باشید اگر نتونستم بیام بد قولی از من نیست . یکی دیگه داره اذیت می کنه .

سلام
شما کار خوب یاد بگیرید مهم نیست کی می آیید.

شمسی چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ق.ظ

از دوری تو غمین و نالان هستیم
وز کردۀ خود کمی پشیمان هستیم
اصلیت ما را تو اگر می پرسی
از کوفه ولی مقیم تهران هستیم!
***
ما لشگری از سلاح روسی داریم
در دوز و کلک رگ ونوسی داریم
هر جمعه که شد بیا که ما منتظریم
این هفته فقط نیا عروسی داریم
***
از جور زمانه ما شکایت داریم
اندازۀ کوه و صخره حاجت داریم
ما مشکلمان گرانی و بیکاریست
آقا به نبودنت که عادت داریم…
***
ما قیمت روز ارز را می دانیم
معیار بهای بورس در تهرانیم
فعلا دو سه روزیست هوا پس شده است
هر روز دعای عهد را می خوانیم
***
صد موعظه کن ولی ز تسلیم نگو
از خمس و زکات و ضرب و تقسیم نگو
آقا تو بیا ولی فقط با یک شرط…
از آنچه که ما دوست نداریم نگو

وجود لافزنان هیدروژن صفت کوفی تبار نهروانی از اصلی ترین موانع ظهور است. آنها که به قول مولادراصلاب پدران وارحام مادران تا قیامت جریان دارند!

استاد چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:15 ب.ظ

انا للله و انا الیه راجعون

آقای دکتر یغمایی استاد گروه برق دانشگاه سمنان و معاون سابق پژوهشی دانشگاه امروز بعد از ظهر دعوت حق را لبک گفت.

روحش شاد
لطفا برای شادی روحشان فاتحه ای نثار کنید.

شمسی چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام
خدا رحمتشون کنه . شب نیمه شعبان !

سلام
ان شالله

شمسی چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ

هرکجا سلطان بود ، دورش سپاه و لشکر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است
بهترین سلطان عالم از همه تنها تر است

الهم عجل لولیک الفرج
میلاد نور مبارک

شمسی پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:33 ق.ظ

خداوند از انسان چه می خواهد؟

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
*استاد گفت:*
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد
*نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را...*

شمسی جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ق.ظ

پایین آمدن رقم قبض موبایل،
تنها،تنهایی را به رخ میکشد

-همراه اول-

رحیمی نژاد و فاطمه شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:31 ب.ظ

به نام خدا
سلام به استاد گرامی
سلام به دوستان
استاد وبلاگ شما رو به دوستانم نشون دادم.الان هم دوستم فاطمه کنارمه و کمی توی وبلاگتون چرخیدیم. دوستم عاشق ادبیات است و گاهی دستی به قلم دارد.وبلاگ شما رو به این خاطر معرفی کردم. احتمالآ با نام فاطمه حضور خواهد داشت.

فاطمه:
سلام
وبلاگ زیبایی دارید. با تعریف هایی که اعظم از شما و دانشگاه سمنان کرده و خوندن تعدادی از نوشته هاتون مشتاق شدم در این جمع دوستانه حضور داشته باشم.البته اگه شما اجازه بفرمایید.ممنون

سلام سلام
خوش آمدید

هر کس را ایشان معرفی کند قدمشان روی چشم. (سایر اصحاب صندوقچه نیز)
اجازه می دهید کلبه ای بسازم؟
به چه نامی؟
باز هم ممنون

طالبی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:07 ب.ظ

معنی این عبارت جبری چیست؟
(K3 0.5)
————
(k3)

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ: کاسه ای زیر نیم کاسه است.

طالبی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:09 ب.ظ

گستاح بودن آسان است. به تلاش نیازی ندارد و نشانه ضعف و ناامنی است. مهربانی بیانگر تأدیب نفس و عزت نفسی عظیم است. مهربان بودن در هنگام برخورد با افراد گستاخ آسان نیست. مهربانی خصیصه کسی است که کارهای فکری مثبت زیادی انجام داده و به بینش عمیقی از خود فهمی و عقل دست یافته است. مهربانی نشانه قدرت است نه ضعف.

طالبی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:11 ب.ظ


بیائیم نخندیم . . .
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.

به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی
،
.......

نخند
نخند ، دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند
آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جارمی زنند
....سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،.......خیلی ساده

صندوقچه ای ها هرگز نخندیده اند و هرگز ان شاالله نخواهند خندید.
لافزنان ریاکار عقده ای که شوق کلاس دارند و له له بالا رفتن (ظاهری و به هر قیمتی را می زنند) از این اخلاقها دارند.
ممنون
دعا کنیم این انسانها را هم ببینیم.

شمسی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:02 ب.ظ

حکایت شب های امتحان


بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود...!

شمسی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:19 ب.ظ

20ساله دارم درس میخونم هنوز نفهمیدم افلاطون و ارسطو و سقراط کدومشون شاگرد کدومشون بودن !

***********************************
دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده
سواد داری ؟ (چه ربطی داشت؟)
نوچ نوچ
بی سوادی ؟
نوچ نوچ
نه سواد داری نه بی سوادی ؟ یعنی چی الان ؟
و به این ترتیب بود که ما بزررگ شدیم !

*********************************
تا وقتی‌ فیسبوکو کشف نکرده بودم:...نمیدونستم شمال تهران اینقدر جمیعت داره...دانشگاه شریف و تهران این همه دانشجودارن...همه هم حداقل ۳ تا زبان بلدن...همه اروپا دیده و خارج رفته ان...تازه یک سوم جمعیت تو فیس بوک مدل هستند...یک سوم دیگه هنرمند اعم از خوانندهموزیسین و شاعرند..بقیه هم عکاسن!!!
*********************************

یه گلدون میخری ۱۰۰هزار تومن، هر روز دمای هوای اطرافشو اندازه می گیری، به دقت بهش آب معدنی میدی، بعد دو هفته خراب میشه!
اونوقت پیاز، تو سردترین و تاریکترین قسمت خونه درختچه میشه!

********************************
رفتم فروشگاه خریدامو کردم میخوام حساب کنم..کارت اعتباریمو در میارم..میگه عابر بانکه؟
میگم پـَـــ نــه پـَـــ علامت مخصوص حاکم بزرگ احنرام بگذارید!
*******************************

یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم
میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟

********************************
آدم ته دیگ میخوره
چرا صدا تلویزیون رو دیگه نمیشنوه؟
با چه نرم افزاری مارو طراحی کردن آخه.

******************************

عالی بود

شمسی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ب.ظ

خدا 2 تا گوش داده یه زبون، که یکی بگی 2 تا بشنوی. البته برای مواقع ضروری 4 تا دست و پا هم داده که اگه طرف خفه نشد آن قدر بزنیش تا جونش درآد!


*********************************
یعنی این قدری که پسرها به موهاشون می رسن اگه به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد!

شمسی یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ق.ظ

همه فعل هایم ماضی اند ...
ماضی خیلی خیلی بعید ...!!!

دلم برای یک حال ساده تنگ شده است ...!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد