***********
مورد داشتیم طرف اینقدر مکار بوده که از طرف جامعه روباها بهش پیشنهاد تدریس شده
****************
مورد داشتیم به رولت خامه ایی میگفته کیک حلقه ایی
**********
مورد داشتیم پسره نزدیک کنکور رفته خواستگاری، خانواده دختره گفته اندازه رتبه کنکور پسرتون، مهریه واسه دخترمون.......پسره از زندگی زده نشسته درس خوندن، تا اونجایی که خبر دارم رتبه یک کنکور شده
طالبی
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1394 ساعت 04:11 ب.ظ
از خونه زنگ زدم فست فود غذا بیارن
طرف میگه بفرستم واستون؟؟؟میگم پ نه پ آپلود کن لینکش رو بده دانلود میکنم.
♦♦♦♦♦♦♦
از خواب بیدار شدم بابام اومده میگه بیدار شدی؟
پـَــ نــه پـَــ خوابم خودمو زدم به بیداری !
طالبی
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1394 ساعت 04:18 ب.ظ
به نام خدا.
سلام.
سلام کلبه پرنده.ممنون از حضورت.واقعا.چقدر زود بزرگ شدیم.و چه قشنگ بود دوران بچگی.
دلم واسه بچگیام تنگ شده.
[ بدون نام ]
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1394 ساعت 08:50 ق.ظ
به نام خدا
با احترام
می نویسم از آن انسان هایی که گاه تنها تعریفی که می توان از نگاه شان کرد
دل دادگی است!
گاه از رفتارشان جز عشق نمی توان معنی دیگری یافت،
محبتی به واقع بی دریغ!
حال چگونه تعریف کنم ،با کدام کلمات از آنان یاد کنم
گویی فقط می توان این مهر بی پایان را در واژه ای کوتاه ، زیبا و کم نظیر به
تحریر در آورد،
که آن کدامین نام است جز نام
پدر
می دانم قدر بزرگواریتان را... .
سلام.میلاد آقا امیرالمومنین (ع)و روز پدر رو به تمامی پدران ایران زمین مخصوصا پدر عزیزم و شما استاد گرامی تبریک میگویم.
شادی روح پدران آسمانی صلوات.
[ بدون نام ]
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1394 ساعت 09:06 ق.ظ
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪا
ﺑﺎ اﺣﺘﺮام
ﺑﻪ ﭘﺎس داﺷﺖ ﭼﻨﯿﻦ روزی،ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﮔﻮﯾﯽ ﻫﺮ روز اﺳﺖ ﺧﻮاﻫﺎﻧﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ اﯾﻦ زﯾﺒﺎﯾﯽ را؛ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ از ﯾﺎدم ﻧﻤﯽ رود ﮔﺮﻣﯽ ﻧﮕﺎﻫﺘﺎن، و آن آﻣﻮزﻩ ﻫﺎ را ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺪاﻗﺖ ﺻﺪاﯾﺘﺎن آﻣﯿﺨﺘﻪ ﻣﯽ ﮔﺮدﯾﺪ. و ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ و ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺧﻮاﻩ ﺳﺒﺰﯾﻨﮕﯽ زﻣﯿﻦ در ﺑﻬﺎران، و ﯾﺎ ﺑﺎران ﭼﻮﻧﺎن ﺣﺮﯾﺮ ﭘﺎﯾﯿﺰان، از ﺧﺎ ﻃﺮم ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺮد ﻣﻬﺮﺗﺎن را. و ﮔﺮاﻣﯽ ﻣﯽ دارم دﺳﺘﺎن ﮔﺮﻣﯽ را ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﺳﭙﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ از ﮔﺮد ﮔﭻ، و در اﯾﻦ روزﮔﺎر، ﺗﯿﺮﻩ از ﻣﺎژﯾﮏ...!
روز استاد رو به تمامی اساتید و معلمان گرامی مخصوصا مادر عزیزم و شما استاد گرامی تبریک میگم.
استاد گرامی
شما به من آموختید که ساده زیستن زیبا است و من پنداشتم ساده نوشتن هم همچون ساده زیستن زیباست. این بهانه ای شد که بگویم بی نهایت سپاسگزار تان هستم.
روز استاد را به شما تبریک می گویم.
سلام. ممنونم. ان شاالله عید بر شما نیز مبارک باشد.
ساقه های نیلوفری از پایه های عرش بالا رفته و سریر ولایت را به عطر وجودی خود آراسته اند، تا او بیاید و بر تکیه گاه پوشیده از رازقی آن تکیه زند. درون کعبه چه غوغایی است امروز! ملائک، بال در بالْ گستره آسمان ها را پوشانیده اند و جبرائیل و میکائیل و اسرافیل حلقه خانه کعبه شدند تا پر به نور وجود او بسایند! طنین نام او هلهله شادی ملائک است. جام های افلاکیِ عاشقان به سوی او می آیند و گیسوان سیاه شبْ به یُمن وجود او گل خنده های نقره ای را در میان آبشار آسمانی اش تقسیم می کند؛ چرا که امشب علی علیه السلام می آید!…
عید میلاد حضرت علی و روز مرد بر شما مبارک.
سلام. سپاس.تبریکات مرا نیز بپذیرید. --------------------------------------------------------------------------------------------برخی پیامهای بی نام داریم که نظر به سیاست صندوقچه (پس از سوء استفاده ترسویان دروغگو) متاسفانه نمی توانیم تایید کنیم. از آنها متشکرم.
طالبی
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1394 ساعت 01:23 ب.ظ
به نام خدا.
سلام استاد.من دوتا پیام فرستادم.منتهی فراموش کردم اسم و فامیلم رو بنویسم.اگه در مورد روز پدر و استاد برای من هست؟
سلام. حدس زدم. به خانم شمسی هم گفتن. زیبا بودند. ممنون.
شمسی
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1394 ساعت 07:59 ق.ظ
اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد
ﻗﻄﻌﺎً می میرد
ﭼﻪ در درﯾﺎ
ﭼﻪ در رؤﯾﺎ
چه در دروغ
ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ
چه در خوشی
چه در قدرت
چه در جهل
چه در انکار
چه در حسد
چه در بخل
چه در کینه
چه در انتقام
سلام استاد عزیز
حال و احوالتون خوبه؟
پیاممون به دستتون رسید؟ مشاهدهاش کردین؟
ببخشید عجلهای شد
مثل همین الان که عجله ای کامنت گذاشتم
امیدواریم همیشه شاد و سلامت باشید
دلمون واست خیلی تنگ شده
میثم یکمی بیشتر از بقیهمون
سلام موری! آره اما کاغذه را باد برده بوذ! ممنون که آمدید. بویتان مانده بود. اتفاقا دلم آمده بود 5 شنبه به دانشگاه بیایم. پسرت را ببوس. تبریکات صمیمانه ام را به آقای خورسی ابلاغ کم. سلام برسون. ممنون
سلام استاد عزیز
از طرف خودم و منتظر:
با تاخیییر خیلی فراواااان روز معلم هم مبارک (گرچه خیلی وقته گذشته)
کاش دانشگاه میومدین، البته مقصر خود ما بودیم که بدون اطلاع اومدیم، باور کنید یهویی شد.
دنشگاه فقط دکتر صالحی و بهزاد بود
و بین خودمون باشه، فقط و فقط برای (شما !!!) کاغذ گذاشتیم
چند تا خبر خوش دارم:
1-انشالله به خواست و اراده خدای بزرگ محمد یاسین منسوبی فرد تا ماه آینده صحیح و سالم به دنیا میآد
2- داود رسایی و بهروز رضی پور عقد کردن
3- مجتبی دانشجو استخدام پزشکی قانونی شده
4- اگه عمری بود و دیدمتون، حضوری میگم
محمد سبحان ما هم که دندون درآورده و چهار دست و پا راه میره و حسابی شیطون شده (عین باباش !!!)
الان هم تا خوابید اومدم توی صندوقچه خودمون، بیدار شد حتما از طرف شما میبوسمش (قورت هم مدم)
"عشق من" کودک بمان دنیا بزرگت می کند ،،،
بره باشی یا نباشی گرگ گرگت می کند ...
"عشق من" کودک بمان دنیا مداد رنگی است ،،،
بهترین نقاش باشی باز رنگت می کند ...
"عشق من" کودک بمان دنیا دلت را می زند ،،،
سخت بی رحم است می دانم که سنگت می کند ...
لالایی"احمد شاملو"
طالبی
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1394 ساعت 05:02 ب.ظ
مامانم رفته مسافرت , خونمون از فرط شلوغی , مثه خرابه های هیروشیما , بعد از انفجاره بمبه !
بابام : کاش یکی می اومد خونه رو حسابی تمیز می کرد , بیست تومن می ذاشتم کف دستش !
من : پول بده من تمیز می کنم !
بابام : لازم نکرده ! تو پول بده , خودم تمیز می کنم !
************
بابام : آب یخ نخور چاق میشی!!!!
من: واسه چی؟ چه ربطی داشت؟؟!!!
بابام: آب یخ میخوری، چربیات یخ میزنن سفت میشن چاق میشی…!!!!
*************
یه رفیقی داشتم خیلی کمبود محبت داشت
روز تولدش از طرف بانکی که توش حساب داشت براش اس.ام.اس اومده بود:
“تولدتان مبارک”
اینم ورداشته بود جواب داده بود:
“خیلی ممنون شما اولین کسی هستید که تولدمو بهم تبریک گفتید….”!
مردم داغونن بخدا
*******
پسر داییم دهه هشتادیه مدرسه غیرانتفاعی ثبت نامش کردن سالی ۳ میلیون !
.
.
یادش بخیر ناظممون میگفت فردا ۵۰۰تومن کمک به مدرسه با خودتون بیاریدخونه ما میریخت به هم
****************
یکی از فامیلامون خیلی سال پیش که راهنمایی بود موقع امتحانا تقلب نوشته بود تو برگه های کوچیک با خودش برده بود سر جلسه،یکی از سوالا اومده بود فامیله تنبلو خجسته من حال نداشته جوابو بنویسه،برگه تقلبشو چسبونده بود به برگه امتحان جلوی سوالشم نوشته بود جواب ضمیمه شده،معلمشم فهمیده بود تقلب کرده انداخته بودتش،یه همچین فامیلای داغانی دارم من.
******************
داره رعدوبرق میزنه مامانم میخواد بره پشت بوم لباسارو جمع کنه..
میگه وای چه رعدو برقی نکنه برق بگیرتم تو پاشو برو
من سره راهیم میدونم
فک و فامیله داریم؟
**************
نشسته بودم یه هو مامانم از آشپزخونه اومد، بی مقدمه شروع کرد درباره فلفل صحبت کردن که: میدونستی فلفل لاغر میکنه و ضد سرطانه؛ بعد نشست دو ساعت از خاطرات گذشتش و غذاهای خوشمزه و پر فلفل عمه اش حرف زد
آخرش معلوم شد فلفل از دستش در رفته، ریخته تو (شاممون).
ینی همچین مامان توجیه کننده ای دارم من!
***************
خیلی سال پیش ، شب خونمون مهمون بود ، برق رفت
به پسر خالم گفتم زنگ بزن اداره برق بپرس کی برق میاد و این حرفا
گفت شمارش چنده
گفتم بیست و چهار هزار و چهار صد
گفت : یا علی این همه شماره رو چه جوری بگیرم !!!
سلام استاد.
خوبید؟!
خداروشکر که حال پدرتون خوبه. انشاءالله خیلی زود سلامتی شون رو بدست بیارن.این که خیلی نگران حال پدرتون بودید -وهستید- توی جلسات آخر کاملا مشخص بود.
سلام. ممنون از دعاهاتون. خدا را شکر. خدا خیلی مهربونه چه ببره چه وقت بده. چه بخنده چه اخم کنه. خیلی مهربونه. بازم ممنون
سلام استاد.
دقایقی پیش یک دوست این مناجات رو برام فرستاد. منم یاد جواب شما به کامنت آخرم افتادم....
بارالها…
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی..
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این
خانه مرا نیست پناهی
سلام استاد.
دقایقی پیش یک دوست این مناجات رو برام فرستاد. منم یاد جواب شما به کامنت آخرم افتادم. گفتم بذارمش توی صندوقچه.
بارالها…
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی..
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این
خانه مرا نیست پناهی
خدا حافظ خدا سعدی -----------------کیه پس شاعر بعدی؟!
کلبه پرنده
شنبه 16 خردادماه سال 1394 ساعت 11:30 ق.ظ
سلام استاد و سلام دوستان شعرش ادامه داشت ولی بقیشو نمیشد گذاشت
سلام
شمسی
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1394 ساعت 08:36 ب.ظ
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه
بابی انت و امی یا اباعبدالله
بخت امسال برایم یار است
عطشت را عطشم غمخوار است
به فدای لب عطشان حسین
اولین ذکر پس از افطار است.
فرارسیدن ماه مبارک رمضان مبارک.
شمسی
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1394 ساعت 08:37 ب.ظ
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه
بابی انت و امی یا اباعبدالله
بخت امسال برایم یار است
عطشت را عطشم غمخوار است
به فدای لب عطشان حسین
اولین ذکر پس از افطار است.
فرارسیدن ماه مبارک رمضان مبارک.
سلام. ان شاالله بر همه مبارک باشد. خصوصا روزه اولی ها.
شمسی
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1394 ساعت 08:38 ب.ظ
نصفِ تاریخ عاشقی ، "آب" است
قصه هایی عمیق و پر احساس/
قصه هایی پر از فداکاری
قصه هایی عجیییب، اما خاص:
قصه ی آبِ چشمه ی زمزم
زیرِ پاکوبه های اسماعیل/
قصه ی نیل و حضرت موسی
قصه ی آن گذشتنِ حسّاس
قصه ی حفظِ حضرت یونس
توی بطن نهنگ، در دریا /
یا که نفرینِ نوحِ پیغمبر
بر سرِ مردمِ نمک نشناس
قصه ی ظهر روز عاشورا
بستنِ آب روی وارثِ آن/
کربلا بود و یک حرم، تشنه
کربلا بود و حضرتِ عباس
.
بین تاریخ های آب و جنون
قصه ی تازه ای اضافه شده:
قصه ی بیست و هفت ساله ای از صد و هفتاد و پنج غواص...
سلام.بسیار زیبا بود فقط مصرع آخر-صد و هفتاد و پنج غواص...-اشکال وزنی دارد درستش را بیابید.
شمسی
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1394 ساعت 08:42 ب.ظ
شمسی
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 ساعت 11:46 ق.ظ
سلام استاد
دو بیت آخر شعر قبلی( یه تا جامونده بود!!) :
بین افسانههای آب و جنون
قصۀ تازهای اضافه شده :
قصۀ بیست و هفت سالهای از
صد و هفتاد و پنج تا غواص…
شمسی
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 ساعت 11:49 ق.ظ
از زبان پدر غواصان شهید
آمدی سوی وطن،خسته نباشی پسرم
آبرو دادی به من،ای گل بی بال و پرم
حسرت دیدن تو موی مرا کرده سفید
ز فراق تو خم افتاده میان کمرم
مرد دریا دل من،موج حریف تو نبود
ز چه رو غرق شدی،دور شدی از نظرم؟!
سالها بود و نبودت همه روز و همه شب
لحظه لحظه به خداوند قسم زد شررم
آمدی باز کنارم که نگاهت بکنم
پیش چشمان منی، بر سر تو نوحه گرم
ز چه پنهان شده دستان تو پشت کمرت؟!
با پدر دست بده،شعله نکش بر جگرم
صورتت خاکی شده مرغک پر بسته ی من
آنچنانی که زمین خورده علمدار حرم
این رو هم دیروز فرستاده بودم ولی نمیدونم چرا پیامم خالی اومده بود!!
تو روزنامه خوندم یه آقایی 30 تا قرص خورده، از طبقه چهاردم خودش رو پرت کرده، قبلش هم رگ دستش رو زده .
دوستم میگه: مُرده؟
میگم: پـ نـه پـ ؟! دکمه ctrl+z رو زد برگشت به آغوش گرم خانواده.
*************
دخترم 39 درجه تب کرده ،باباش بهش دست زده و میگه: چه داغه! تب داره؟
میگم: پـ نـه پـ ؟! زیرشو زیاد کردم کانون خانوادمون گرمتر بشه.
******************
جمعهای رفته بودم کویر. ماسه تو گوشیم رفته بود و خراب شده بود. بردم نمایندگی ، میگه :گوشیتون خرابه؟
میگم : پ ...
با عصبانیت میگه : ساکت شو بی ادب، برو بیــــرون
میگم: میخواستم بگم پـَـَـرت شدم رو رمل های کویر ، احتمالا توش ماسه رفته!
دوساعت عذر خواهی کرده و میگه: پس آوردین درستش کنیم؟
میگم: پـ نـه پـ ؟! مرگ مغزی شده آوردم اعضای سالمش رو اهدا کنم.
***************
رفتم ساندویجی میگم: 6 تا ساندویج با 6 تا نوشابه بده.
میگه: میبرید؟
میگم : پـ نـه پـ ؟! تولد خورزو خانه با خانوادش اومدیم شام بیرون. همین جا میخوریم.
**************
یکی داره غرق میشه میگم: دستتو بده.
به من میگه: می خوای نجاتم بدی؟!.
میگم: پـ نـه پـ ! میخوام ببینم ناخنات بلند نباشه!
************
زنگ زدم عکاسی، واسه عکس گرفتن نوبت بگیرم، گوشی رو برداشته، میگم: ببخشید امروز وقت خالی کی دارید ؟
میگه: واسه عکس گرفتن ؟
میگم: پـ نـه پـ ! واسه اینکه با خونواده خدمت برسیم !
******************
به داداشم میگم: تلویزیونو بزن کانال دو
میگه: روشنش کنم ؟
میگم : پـ نـه پـ ؟! تو بزن دو، من هُل میدم روشن شه .
***************
رفتیم کوه . دارم چوب جمع میکنم .میگه : می خوای با چوبا آتیش درست کنی؟
میگم: پـ نـه پـ ! "پشت دریاها شهریست قایقی خواهم ساخت ... ."
***************
دارم به خواهر زاده ام دیکته میگم . رسیده آخر خط میگه :دایی برم سر خط ؟!
میگم: پـ نـه پـ ! بقیشو رو فرش بنویس !
*******************
دارم رو تردمیل عین اسب میدووم یارو میگه: میخوای لاغر کنی؟
میگم: پـ نـه پـ ! دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید "میگ میگ" آماده میشم.
به نام خدا
سلام استاد
سلام به همگی
استاد طاعات و عبادات قبول. امیدوارم حالتون خوب باشه.
به خانواده محترم سلام بنده رو برسونید.
در این روزها وشبها التماس دعا
در پناه حق
سلام. ممنونم. چطورین؟ برم یه سری به وبلاگتون بزنم!
سلام استاد
خوبم به لطف خدا.
امروز میدونم خداوند چقدر توانمند آفریده انسان رو. و چقدر بی مرز میتونه باشه توانمندی ذهن.
یه جایی از این مسیر پشتم لرزید از قدرت ذهنی که من اصلا شناختی بهش نداشتم.
از من جدیدی که میدیدم شگفت زده بودم.
کاش همه میتونستن این خودشناسی رو در مسیری جز این تجربه کنن .
درپناه حق
تیغ ناحق فرق حق را برشکافت
فزت رب الکعبه سوی حق شتافت
شیرو خورشیدی زمین را ترک کرد
آسمان حال زمین را درک کرد
چاه نخلستان دگر همدم نداشت
زخم فرق مرتضی مرحم نداشت
غرقه در خون علی محراب عشق
مسجد کوفه شده بیتاب عشق
هو علی گویان همه نالان شدند
نوگلان مرتضی گریان شدند
کوچه های کوفه شب بی نور شد
ابن ملجم تا ابد منفور شد
شهادت مولی الموحدین حضرت علی(ع)تسلیت باد.التماس دعای فراوان توی این شبهای عزیز.
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند-------به آسمان رود و کار آفتاب کند
ببخشید استاد میخواستم بگم که برای موضوع سمینار خواص کاتالیزوری دندریمر ها رو انتخاب کردم. ببخشی که انقدر دیر شد!
استاد؟! این هفته بیام دفترتون دوباره موضوع سمینار رو کاغذ بنویسم؟!
خداوندا!هنگام وداع با رمضان است به رسم میزبانی، ما را از دروازه ی فطر بدرقه نما به راهی که راه توست، مبادا گمراه شویم،باشد آبی که پشت سرمان می ریزی باران استجابت دعاوپاکی گناهان مان باشد.
عید فطر مبارک باد.
هرچند که من گناهکارم یا رب
بر رحمت تو امیدوارم یا رب
بر وسعت عفوت چه نگاه اندازم
بر کرده خود نظر ندارم یا رب
ماه عشق، ماه صفا، ماه نور و ماه نزول برکت تمام شد، خدایا ما را دریاب!
یادمه هشت سالم بود
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت
ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم
وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون
خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن
واسه همین تو صف موندم
ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود
الان پنجاه سالمه ،اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم
ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن
از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟
اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند!!!!!!!,
ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ…
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ باید ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ…
یادش بخیر
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
یادش به خیر........ چه زود بزرگ شدیم و آرزوها و خاطرات زیبای کودکیمون رو فراموش کردیم . تقدیم به همه..
تو ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺎﺳﯽ ﺑﻠﻨﺪ
طرف ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﯾﺎ ﺑﺎﺑﺎﺗﻪ؟
ﻧﯿﻢ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺗﻮ ﻫﻢﯾﮑﯿﺸﻮ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﺳﻮﯾﭽﺸﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﺳﻮﺍﺭﺵ ﺷﺪﻭ ﺭﻓﺖ
ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻻﻧﻢ … ﺗﺤﺖ ﺩﺭﻣﺎﻧﻢ
***********
مورد داشتیم طرف اینقدر مکار بوده که از طرف جامعه روباها بهش پیشنهاد تدریس شده
****************
مورد داشتیم به رولت خامه ایی میگفته کیک حلقه ایی
**********
مورد داشتیم پسره نزدیک کنکور رفته خواستگاری، خانواده دختره گفته اندازه رتبه کنکور پسرتون، مهریه واسه دخترمون.......پسره از زندگی زده نشسته درس خوندن، تا اونجایی که خبر دارم رتبه یک کنکور شده
از خونه زنگ زدم فست فود غذا بیارن
طرف میگه بفرستم واستون؟؟؟میگم پ نه پ آپلود کن لینکش رو بده دانلود میکنم.
♦♦♦♦♦♦♦
از خواب بیدار شدم بابام اومده میگه بیدار شدی؟
پـَــ نــه پـَــ خوابم خودمو زدم به بیداری !
♦♦♦♦♦♦♦
بهش گفتم چقدر خوشگل شدی ! گفت،چشات خوشگل میبینه گفتم پ نه پ میخواستی گوشام خوشگل ببینه !!
♦♦♦♦♦♦♦
رفتم خونه دیدم ماهی از تنگ افتاده بیرون،داداشم میگه یعنی مرده؟
میگم پـَـَـ نَ پـَـَــ دوگانه سوزش کردم وقتی آب نیست با هوا کار میکنه
♦♦♦♦♦♦♦
لپ تاپم رو بردم نمایندگیش می گم ضربه خورده کار نمیکنه، یارو میگه ضربه فیزیکی؟!!پـَـَـ نــه پـَـَـــ بی محلی کردم یکم، ضربه روحـــی خورده!!
♦♦♦♦♦♦♦
طرف داره غرق میشه میگم دستتو بده به من میگه می خوای نجاتم بدی؟
پـــَـ نــه پـــ میخوام واست لاک بزنم!
♦♦♦♦♦♦♦
به داداشم میگم صدای تلویزیون کم کن. میگه اذیتت میکنه؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام لب خونیم قوی بشه!
************
روی نیمکت توی پارک روزنامه دستمه. اومده میگه: روزنامه میخونی؟
پـَـــ نــه پـَـــ سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتم.
به نام خدا.
سلام.
سلام کلبه پرنده.ممنون از حضورت.واقعا.چقدر زود بزرگ شدیم.و چه قشنگ بود دوران بچگی.
دلم واسه بچگیام تنگ شده.
به نام خدا
با احترام
می نویسم از آن انسان هایی که گاه تنها تعریفی که می توان از نگاه شان کرد
دل دادگی است!
گاه از رفتارشان جز عشق نمی توان معنی دیگری یافت،
محبتی به واقع بی دریغ!
حال چگونه تعریف کنم ،با کدام کلمات از آنان یاد کنم
گویی فقط می توان این مهر بی پایان را در واژه ای کوتاه ، زیبا و کم نظیر به
تحریر در آورد،
که آن کدامین نام است جز نام
پدر
می دانم قدر بزرگواریتان را... .
سلام.میلاد آقا امیرالمومنین (ع)و روز پدر رو به تمامی پدران ایران زمین مخصوصا پدر عزیزم و شما استاد گرامی تبریک میگویم.
شادی روح پدران آسمانی صلوات.
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪا
ﺑﺎ اﺣﺘﺮام
ﺑﻪ ﭘﺎس داﺷﺖ ﭼﻨﯿﻦ روزی،ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﮔﻮﯾﯽ ﻫﺮ روز اﺳﺖ ﺧﻮاﻫﺎﻧﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ اﯾﻦ زﯾﺒﺎﯾﯽ را؛ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ از ﯾﺎدم ﻧﻤﯽ رود ﮔﺮﻣﯽ ﻧﮕﺎﻫﺘﺎن، و آن آﻣﻮزﻩ ﻫﺎ را ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺪاﻗﺖ ﺻﺪاﯾﺘﺎن آﻣﯿﺨﺘﻪ ﻣﯽ ﮔﺮدﯾﺪ. و ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ و ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺧﻮاﻩ ﺳﺒﺰﯾﻨﮕﯽ زﻣﯿﻦ در ﺑﻬﺎران، و ﯾﺎ ﺑﺎران ﭼﻮﻧﺎن ﺣﺮﯾﺮ ﭘﺎﯾﯿﺰان، از ﺧﺎ ﻃﺮم ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺮد ﻣﻬﺮﺗﺎن را. و ﮔﺮاﻣﯽ ﻣﯽ دارم دﺳﺘﺎن ﮔﺮﻣﯽ را ﮐﻪ ﮔﺎﻩ ﺳﭙﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ از ﮔﺮد ﮔﭻ، و در اﯾﻦ روزﮔﺎر، ﺗﯿﺮﻩ از ﻣﺎژﯾﮏ...!
روز استاد رو به تمامی اساتید و معلمان گرامی مخصوصا مادر عزیزم و شما استاد گرامی تبریک میگم.
استاد گرامی
شما به من آموختید که ساده زیستن زیبا است و من پنداشتم ساده نوشتن هم همچون ساده زیستن زیباست. این بهانه ای شد که بگویم بی نهایت سپاسگزار تان هستم.
روز استاد را به شما تبریک می گویم.
سلام. ممنونم. ان شاالله عید بر شما نیز مبارک باشد.
ساقه های نیلوفری از پایه های عرش بالا رفته و سریر ولایت را به عطر وجودی خود آراسته اند، تا او بیاید و بر تکیه گاه پوشیده از رازقی آن تکیه زند. درون کعبه چه غوغایی است امروز! ملائک، بال در بالْ گستره آسمان ها را پوشانیده اند و جبرائیل و میکائیل و اسرافیل حلقه خانه کعبه شدند تا پر به نور وجود او بسایند! طنین نام او هلهله شادی ملائک است. جام های افلاکیِ عاشقان به سوی او می آیند و گیسوان سیاه شبْ به یُمن وجود او گل خنده های نقره ای را در میان آبشار آسمانی اش تقسیم می کند؛ چرا که امشب علی علیه السلام می آید!…
عید میلاد حضرت علی و روز مرد بر شما مبارک.
سلام. سپاس.تبریکات مرا نیز بپذیرید.
--------------------------------------------------------------------------------------------برخی پیامهای بی نام داریم که نظر به سیاست صندوقچه (پس از سوء استفاده ترسویان دروغگو) متاسفانه نمی توانیم تایید کنیم. از آنها متشکرم.
به نام خدا.
سلام استاد.من دوتا پیام فرستادم.منتهی فراموش کردم اسم و فامیلم رو بنویسم.اگه در مورد روز پدر و استاد برای من هست؟
سلام. حدس زدم. به خانم شمسی هم گفتن. زیبا بودند. ممنون.
اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد
ﻗﻄﻌﺎً می میرد
ﭼﻪ در درﯾﺎ
ﭼﻪ در رؤﯾﺎ
چه در دروغ
ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ
چه در خوشی
چه در قدرت
چه در جهل
چه در انکار
چه در حسد
چه در بخل
چه در کینه
چه در انتقام
مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ! انسان بودن، خود به تنهایی
یک دین خاص است که پیروان چندانی ندارد…
امید آنکه لیاقت رحمتی از الطاف رحمة للعالمین را داشته باشیم و این روز را به یادش گناه نکنیم
مبعث مبارک.
سلام. ان شاالله بر همه مبارک باشد.
. آﺑﺠﯽ ﮐﻮﭼﯿﮑﻪ : زود ﺑﺎش ﯾﻪ آرزو ﮐﻦ ، زود .
آﺑﺠﯽ ﺑﺰرﮔﻪ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺴﺖ و آرزو ﮐﺮد
آﺑﺠﯽ ﮐﻮﭼﯿﮑﻪ : ﭼﭗ ﯾﺎ راﺳﺖ ؟ !
آﺑﺠﯽ ﺑﺰرﮔﻪ : ﻣﻤﻢ ... راﺳﺖ !
آﺑﺠﯽ ﮐﻮﭼﯿﮑﻪ : درﺳﺘﻪ ، آرزوت ﺑﺮاوردﻩ ﻣﯿﺸﻪ ... ﻫﻮرا .
ﺑﻌﺪ دﺳﺘﺸﻮ دراز ﮐﺮد و از زﯾﺮ ﭼﺸﻢ ﭼﭗ ﻣﮋﻩ رو ﺑﺮداﺷﺖ ... آﺑﺠﯽ ﺑﺰرﮔﻪ : اﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﭼﭗ ﺑﻮد ؟
: آﺑﺠﯽ ﮐﻮﭼﯿﮑﻪ ﭼﭗ و راﺳﺖ رو ﯾﻪ ﺑﺎر دﯾﮕﻪ ﻣﺮور ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ . ﺧﻮب اﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪارﻩ دﺳﺘﺸﻮ دراز ﮐﺮد و ﯾﻪ ﻣﮋﻩ دﯾﮕﻪ از زﯾﺮ ﭼﺸﻢ راﺳﺖ آﺑﺠﯽ : ﺑﺮداﺷﺖ
دﯾﺪی ؟ آرزوت ﻣﯿﺨﻮاد ﺑﺮاوردﻩ ﺷﻪ ... ﺣﺎﻻ ﭼﯽ آرزو ﮐﺮدی ؟ ... آﺑﺠﯽ ﺑﺰرﮔﻪ : آرزو ﮐﺮدم دﯾﮕﻪ ﻣﮋﻩ ﻫﺎم ﻧﺮﯾﺰﻩ
ﺑﻌﺪ ﺳﻪ ﺗﺎﯾﯽ زدن زﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ ؛ آﺑﺠﯽ ﮐﻮﭼﯿﮑﻪ ، آﺑﺠﯽ ﺑﺰرﮔﻪ و ... ﭘﺮﺳﺘﺎر ﺑﺨﺶ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ . . . ﺧﺪاﯾﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﻀﺎی ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ رو ﺷﻔﺎ ﺑﺪﻩ ! اﻟﻬﯽ آﻣﯿﻦ
ان شاالله همه بیماران را خداوند متعال شفا دهد. آمین.
ﺳﻼم ﺑﺮﺷﻌﺒﺎن و اﻋﯿﺎدش , ﺳﻼم ﺑﺮ ﺣﺴﯿﻦ و ﻋﺒﺎﺳﺶ , ﺳﻼم ﺑﺮﺳﺠﺎد وﺳﺠﻮدش وﺳﻼم ﺑﺮ ﺑﺮﻧﯿﻤﻪ ﺷﻌﺒﺎن وﻣﻮﻟﻮدش , اﻋﯿﺎد ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺒﺎرک
ممنون. بر همه نبارک ان شاالله.
سلام استاد عزیز
حال و احوالتون خوبه؟
پیاممون به دستتون رسید؟ مشاهدهاش کردین؟
ببخشید عجلهای شد
مثل همین الان که عجله ای کامنت گذاشتم
امیدواریم همیشه شاد و سلامت باشید
دلمون واست خیلی تنگ شده
میثم یکمی بیشتر از بقیهمون
سلام موری! آره اما کاغذه را باد برده بوذ! ممنون که آمدید. بویتان مانده بود. اتفاقا دلم آمده بود 5 شنبه به دانشگاه بیایم. پسرت را ببوس. تبریکات صمیمانه ام را به آقای خورسی ابلاغ کم. سلام برسون. ممنون
سلام استاد عزیز
از طرف خودم و منتظر:
با تاخیییر خیلی فراواااان روز معلم هم مبارک (گرچه خیلی وقته گذشته)
کاش دانشگاه میومدین، البته مقصر خود ما بودیم که بدون اطلاع اومدیم، باور کنید یهویی شد.
دنشگاه فقط دکتر صالحی و بهزاد بود
و بین خودمون باشه، فقط و فقط برای (شما !!!) کاغذ گذاشتیم
چند تا خبر خوش دارم:
1-انشالله به خواست و اراده خدای بزرگ محمد یاسین منسوبی فرد تا ماه آینده صحیح و سالم به دنیا میآد
2- داود رسایی و بهروز رضی پور عقد کردن
3- مجتبی دانشجو استخدام پزشکی قانونی شده
4- اگه عمری بود و دیدمتون، حضوری میگم
محمد سبحان ما هم که دندون درآورده و چهار دست و پا راه میره و حسابی شیطون شده (عین باباش !!!)
الان هم تا خوابید اومدم توی صندوقچه خودمون، بیدار شد حتما از طرف شما میبوسمش (قورت هم مدم)
سلام.ممنون و تبریک به همه. تبریک.
"عشق من" کودک بمان دنیا بزرگت می کند ،،،
بره باشی یا نباشی گرگ گرگت می کند ...
"عشق من" کودک بمان دنیا مداد رنگی است ،،،
بهترین نقاش باشی باز رنگت می کند ...
"عشق من" کودک بمان دنیا دلت را می زند ،،،
سخت بی رحم است می دانم که سنگت می کند ...
لالایی"احمد شاملو"
مامانم رفته مسافرت , خونمون از فرط شلوغی , مثه خرابه های هیروشیما , بعد از انفجاره بمبه !
بابام : کاش یکی می اومد خونه رو حسابی تمیز می کرد , بیست تومن می ذاشتم کف دستش !
من : پول بده من تمیز می کنم !
بابام : لازم نکرده ! تو پول بده , خودم تمیز می کنم !
************
بابام : آب یخ نخور چاق میشی!!!!
من: واسه چی؟ چه ربطی داشت؟؟!!!
بابام: آب یخ میخوری، چربیات یخ میزنن سفت میشن چاق میشی…!!!!
*************
یه رفیقی داشتم خیلی کمبود محبت داشت
روز تولدش از طرف بانکی که توش حساب داشت براش اس.ام.اس اومده بود:
“تولدتان مبارک”
اینم ورداشته بود جواب داده بود:
“خیلی ممنون شما اولین کسی هستید که تولدمو بهم تبریک گفتید….”!
مردم داغونن بخدا
*******
پسر داییم دهه هشتادیه مدرسه غیرانتفاعی ثبت نامش کردن سالی ۳ میلیون !
.
.
یادش بخیر ناظممون میگفت فردا ۵۰۰تومن کمک به مدرسه با خودتون بیاریدخونه ما میریخت به هم
****************
یکی از فامیلامون خیلی سال پیش که راهنمایی بود موقع امتحانا تقلب نوشته بود تو برگه های کوچیک با خودش برده بود سر جلسه،یکی از سوالا اومده بود فامیله تنبلو خجسته من حال نداشته جوابو بنویسه،برگه تقلبشو چسبونده بود به برگه امتحان جلوی سوالشم نوشته بود جواب ضمیمه شده،معلمشم فهمیده بود تقلب کرده انداخته بودتش،یه همچین فامیلای داغانی دارم من.
******************
داره رعدوبرق میزنه مامانم میخواد بره پشت بوم لباسارو جمع کنه..
میگه وای چه رعدو برقی نکنه برق بگیرتم تو پاشو برو
من سره راهیم میدونم
فک و فامیله داریم؟
**************
نشسته بودم یه هو مامانم از آشپزخونه اومد، بی مقدمه شروع کرد درباره فلفل صحبت کردن که: میدونستی فلفل لاغر میکنه و ضد سرطانه؛ بعد نشست دو ساعت از خاطرات گذشتش و غذاهای خوشمزه و پر فلفل عمه اش حرف زد
آخرش معلوم شد فلفل از دستش در رفته، ریخته تو (شاممون).
ینی همچین مامان توجیه کننده ای دارم من!
***************
خیلی سال پیش ، شب خونمون مهمون بود ، برق رفت
به پسر خالم گفتم زنگ بزن اداره برق بپرس کی برق میاد و این حرفا
گفت شمارش چنده
گفتم بیست و چهار هزار و چهار صد
گفت : یا علی این همه شماره رو چه جوری بگیرم !!!
ای ﺳﺮو ﺑﻮﺳﺘﺎن اﯾﺴﺘﺎدﮔﯽ! ای زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﮔﻞ ﺑﺎغ ﺣﺴﯿﻦ! ای ﺟﻮان !رﻋﻨﺎ و رﺷﯿﺪ ﺣﺴﯿﻦ! ای ﻋﻠﯽ را ﯾﺎدﮔﺎر
ای ﻋﻠﯽ اﮐﺒﺮ! ﺳﻼم و درود ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎن ﺑﺮ ﺻﻮرت و ﺳﯿﺮت ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ .ﮔﻮﻧﻪ ات
ﻣﯿﻼد ﺣﻀﺮت ﻋﻠﯽ اﮐﺒﺮ)ع( و روز ﺟﻮان ﻣﺒﺎرک
سلام. بر همه مبارک ان شاالله.
ببخشید برای جراحی قلب پدر تهرانم.
الحمدلله حالش خوب است.
سلام استاد.
خوبید؟!
خداروشکر که حال پدرتون خوبه. انشاءالله خیلی زود سلامتی شون رو بدست بیارن.این که خیلی نگران حال پدرتون بودید -وهستید- توی جلسات آخر کاملا مشخص بود.
سلام. ممنون از دعاهاتون. خدا را شکر.
خدا خیلی مهربونه چه ببره چه وقت بده. چه بخنده چه اخم کنه. خیلی مهربونه.
بازم ممنون
سلام استاد.
دقایقی پیش یک دوست این مناجات رو برام فرستاد. منم یاد جواب شما به کامنت آخرم افتادم....
بارالها…
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی..
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این
خانه مرا نیست پناهی
سلام
سلام استاد.
دقایقی پیش یک دوست این مناجات رو برام فرستاد. منم یاد جواب شما به کامنت آخرم افتادم. گفتم بذارمش توی صندوقچه.
بارالها…
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی..
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این
خانه مرا نیست پناهی
سلام
میلاد حضرت صاحب زمان بر همه ی شیعیان مبارک.
اگر با آمدن "آفتاب" از "خواب" بیدار شویم نمازمان قضاست...
سلام.
ممنون. ان شاالله مبارک همه باشد و خداوند این کشور را از خشکسالی و دروغ حفظ کند ان شاالله.
.از ﭘﺮواﻧﻪ ﺧﻮاﺳﺘﻢ, راز ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺎ ﮔﻠﻬﺎ را ﺑﺮاﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﺪ
ﭘﺎﺳﺦ داد: ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺎ ﮔﻠﻬﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻛﺎرت آﯾﺪ؟
ﮔﻔﺘﻢ: دﻧﺒﺎل ﮔﻠﻲ ﻣﯽ ﮔﺮدم. ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﻲاش؟؟؟
ﮔﻔﺖ: ﻛﺪاﻣﯿﻦ ﮔﻞ ﺗﻮ را اﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﺑﻲﺗﺐ و ﺗﺎب ﻛﺮدﻩ اﺳﺖ؟
.ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻪ دﻧﺒﺎل زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻨﻢ
ﮔﻔﺖ: ﮔﻞ ﺳﺮخ را ﻣﻲﮔﻮﯾﻲ؟
.ﮔﻔﺘﻢ: ﺳﺮﺧﺘﺮ از آن ﺳﺮاغ ﻧﺪارم
ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻋﻄﺮ ﻛﺪاﻣﯿﻦ ﮔﻞ ﺷﺒﯿﻪ اﺳﺖ؟
.ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﻮﺷﺘﺮ از آن ﺑﻮی دﯾﮕﺮی ﻧﻤﻲﺷﻨﺎﺳﻢ
ﮔﻔﺖ: از ﯾﺎس ﻣﻲﮔﻮﯾﻲ؟
.ﮔﻔﺘﻢ: ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ از آن ﻧﯿﺰ ﻧﻤﻲداﻧﻢ
ﮔﻔﺖ: در ﻛﺪاﻣﯿﻦ ﮔﻠﺴﺘﺎن ﻣﻲروﯾﺪ؟
ﮔﻔﺘﻢ: در ﮔﻠﺴﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ از ﺷﺮم دﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﻫﯿﭻ ﮔﻞ دﯾﮕﺮی ﻧﻤﻲروﯾﺪ
،ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ دﯾﺪم ﭘﺮواﻧﻪ
.ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺑﻲﻗﺮار ﺷﺪﻩ اﺳﺖ
.... ﺑﻲﺗﺎبﺗﺮ از ﻣﻦ ﻧﺎآراﻣﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ
.... از اﯾﻦ ﮔﻞ و آن ﺑﻮﺗﻪ، ﺳﺮاﻏﺶ را ﻣﻲﺟﻮﯾﺪ
ﮔﻔﺖ: اﺳﻤﺶ ﭼﯿﺴﺖ ﻛﻪ اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ از آدﻣﯿﺎن دل ﺑﺮدﻩ اﺳﺖ؟
.ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ زﯾﺒﺎﯾﻲ ﻧﺎﻣﺶ ﻧﺪﯾﺪم
ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ را ﻣﻲﮔﻮﯾﻢ. ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﻲاش؟؟؟
.ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ دﯾﺪم ﭘﺮواﻧﻪ، ﺗﻮان ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪارد
.ﺑﺎﻟﻬﺎﯾﺶ ﺑﻪ روﺷﻨﻲ ﺷﻤﻊ ﻣﻲدرﺧﺸﯿﺪ
.ﮔﻮﯾﻲ ﺷﻌﻠﻪ از درون، وﺟﻮدش را ﺑﻪ اﻟﺘﻬﺎب درآوردﻩ ﺑﻮد
... ﺗﻮان رﻓﺘﻦ ﻧﺪاﺷﺖ
.... ﺑﻪ ﺳﺨﺘﻲ ﺧﻮد را ﺑﻪ روی ﺑﺎد ﻧﺸﺎﻧﺪ و از ﻣﻘﺎﺑﻞ دﯾﺪﮔﺎﻧﻢ دور ﺷﺪ
....آری
.... او ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ را ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮد. ﺷﺮارﻩﻫﺎی وﺟﻮدش ﺧﺒﺮ از آن ﮔﻞ زﯾﺒﺎ ﻣﻲداد
.... اﯾﻨﻚ دوﺑﺎرﻩ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪم و اﯾﻦ ﻧﺎم آﺷﻨﺎ و ﻏﺮﯾﺐ
،در ﺻﺤﺮاﻫﺎی ﻏﺮﺑﺖ, ﺗﺎ آدﯾﻨﻪای دﯾﮕﺮ, ﺑﻪ اﻧﺘﻈﺎر ﻧﺸﺴﺘﻪام
.... ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﭘﺮواﻧﻪای, ﺑﻪ دﯾﺎر آﺷﻨﺎﯾﺖ ﻗﺪم ﮔﺬارم
.... ﻣﻬﺪی ﺟﺎن
.... ﭘﺮواﻧﻪوارم ﻛﻦ ﻛﻪ دﯾﮕﺮ ﺗﺤﻤﻞ دورﯾﺖ ﻧﺪارم
.... ﻣﻮﻻی ﻣﻦ ﻣﻲداﻧﻢ ﻛﻪ ﻟﺤﻈﻪ دﯾﺪار ﻧﺰدﯾﻚ اﺳﺖ اﻣﺎ دﯾﮕﺮ ﺗﻮان ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ را ﻧﺪارم
.... ﻣﻲداﻧﻢ ﻛﻪ ﭼﯿﺰی ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن راﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ اﻣﺎ دﯾﮕﺮ ﺗﻮان رﻓﺘﻦ ﻧﺪارم
ﻣﻲداﻧﻢ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺳﭙﯿﺪﻩدم وﺻﺎل، ﻃﻠﻮع و ﻏﺮوﺑﻲ ﭼﻨﺪ, ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ، اﻣﺎ دﯾﮕﺮ ﺗﺎب .... ﺳﺮﺧﻲ ﻏﺮوب را ﻧﺪارم
.......از اﯾﻦ رﻧﮓ رﻧﮓ ﭘﺮواﻧﻪﻫﺎی دروﻏﯿﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩام
........از آدﯾﻨﻪﻫﺎی ﺳﺮاب ﮔﻮﻧﻪی ﺑﻲ وﺻﺎل ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ آﻣﺪﻩام
.......دﯾﮕﺮ ﺗﻮان رﻓﺘﻦ ﻧﺪارم
زودﺗﺮ ﺑﯿﺎ
ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ ﺑﯿﺎ
اﻟﻌﺠﻞ اﻟﻌﺠﻞ ﯾﺎ ﻣﻮﻻی ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ اﻟﺰﻣﺎن
میلاد نور مبارک.
به نام خدا
سلام استاد.خوب هستید؟عیدتون مبارک.
حال پدر بزرگوارتون بهتره؟
سلام.
ممنون. عید شما هم مبارک. بله خدا را شکر امروز ان شاالله به بخش منتقل می شه.
همسرشهیدبابایی:
قهربودیم درحال نمازخوندن بود...
نمازش که تموم شد هنوزپشت به اون نشسته بودم...
کتاب شعرش رو برداشت وبایه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن...
ولی من بازباهاش قهربودم!!!!!
کتاب وگذاشت کنار...بهم نگاه کردوگفت:
"غزل تمام...نمازش تمام...دنیامات،سکوت بین من و واژه هاسکونت کرد!!!!
بازهم بهش نگاه نکردم....!!!
اینبارپرسید:عاشقمی؟؟؟سکوت کردم....
"گفت:عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز....
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند.
.." دوباره بالبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه!!!!!
گفت:"لبت نه گویدو پیداست می گوید دلت آری...
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."
زدم زیرخنده....و روبروش نشستم....
دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم...
خداروشکرکه هستی....❤
راوی:همسر شهید بابایی
شهر را آدم به آدم در پی ات جویا شدم
تا که یک شب دیدمت ، دل باختم ، رسوا شدم
با نگاهی ساده قلبم را گرفتی ، خوب من !
فکر میکردم که من عاشق نِمی... امّا شدم !
مثل یک پروانه در شمع نگاهت سال ها
سوختم ، امّا عزیزم! با تو من معنا شدم
گفته بودی در کنارت تا ابد هستم ولی
باز رفتی ، باز ماندم ، باز من تنها شدم !
بهﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻌﺪﯼ !
ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻟﺒﻬﺎﺕ ، ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻃﺮﺡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ !!!
خدا حافظ خدا سعدی -----------------کیه پس شاعر بعدی؟!
سلام استاد و سلام دوستان
شعرش ادامه داشت ولی بقیشو نمیشد گذاشت
سلام
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه
بابی انت و امی یا اباعبدالله
بخت امسال برایم یار است
عطشت را عطشم غمخوار است
به فدای لب عطشان حسین
اولین ذکر پس از افطار است.
فرارسیدن ماه مبارک رمضان مبارک.
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه
بابی انت و امی یا اباعبدالله
بخت امسال برایم یار است
عطشت را عطشم غمخوار است
به فدای لب عطشان حسین
اولین ذکر پس از افطار است.
فرارسیدن ماه مبارک رمضان مبارک.
سلام.
ان شاالله بر همه مبارک باشد. خصوصا روزه اولی ها.
نصفِ تاریخ عاشقی ، "آب" است
قصه هایی عمیق و پر احساس/
قصه هایی پر از فداکاری
قصه هایی عجیییب، اما خاص:
قصه ی آبِ چشمه ی زمزم
زیرِ پاکوبه های اسماعیل/
قصه ی نیل و حضرت موسی
قصه ی آن گذشتنِ حسّاس
قصه ی حفظِ حضرت یونس
توی بطن نهنگ، در دریا /
یا که نفرینِ نوحِ پیغمبر
بر سرِ مردمِ نمک نشناس
قصه ی ظهر روز عاشورا
بستنِ آب روی وارثِ آن/
کربلا بود و یک حرم، تشنه
کربلا بود و حضرتِ عباس
.
بین تاریخ های آب و جنون
قصه ی تازه ای اضافه شده:
قصه ی بیست و هفت ساله ای از صد و هفتاد و پنج غواص...
سلام.بسیار زیبا بود فقط مصرع آخر-صد و هفتاد و پنج غواص...-اشکال وزنی دارد درستش را بیابید.
سلام استاد
دو بیت آخر شعر قبلی( یه تا جامونده بود!!) :
بین افسانههای آب و جنون
قصۀ تازهای اضافه شده :
قصۀ بیست و هفت سالهای از
صد و هفتاد و پنج تا غواص…
از زبان پدر غواصان شهید
آمدی سوی وطن،خسته نباشی پسرم
آبرو دادی به من،ای گل بی بال و پرم
حسرت دیدن تو موی مرا کرده سفید
ز فراق تو خم افتاده میان کمرم
مرد دریا دل من،موج حریف تو نبود
ز چه رو غرق شدی،دور شدی از نظرم؟!
سالها بود و نبودت همه روز و همه شب
لحظه لحظه به خداوند قسم زد شررم
آمدی باز کنارم که نگاهت بکنم
پیش چشمان منی، بر سر تو نوحه گرم
ز چه پنهان شده دستان تو پشت کمرت؟!
با پدر دست بده،شعله نکش بر جگرم
صورتت خاکی شده مرغک پر بسته ی من
آنچنانی که زمین خورده علمدار حرم
این رو هم دیروز فرستاده بودم ولی نمیدونم چرا پیامم خالی اومده بود!!
تو روزنامه خوندم یه آقایی 30 تا قرص خورده، از طبقه چهاردم خودش رو پرت کرده، قبلش هم رگ دستش رو زده .
دوستم میگه: مُرده؟
میگم: پـ نـه پـ ؟! دکمه ctrl+z رو زد برگشت به آغوش گرم خانواده.
*************
دخترم 39 درجه تب کرده ،باباش بهش دست زده و میگه: چه داغه! تب داره؟
میگم: پـ نـه پـ ؟! زیرشو زیاد کردم کانون خانوادمون گرمتر بشه.
******************
جمعهای رفته بودم کویر. ماسه تو گوشیم رفته بود و خراب شده بود. بردم نمایندگی ، میگه :گوشیتون خرابه؟
میگم : پ ...
با عصبانیت میگه : ساکت شو بی ادب، برو بیــــرون
میگم: میخواستم بگم پـَـَـرت شدم رو رمل های کویر ، احتمالا توش ماسه رفته!
دوساعت عذر خواهی کرده و میگه: پس آوردین درستش کنیم؟
میگم: پـ نـه پـ ؟! مرگ مغزی شده آوردم اعضای سالمش رو اهدا کنم.
***************
رفتم ساندویجی میگم: 6 تا ساندویج با 6 تا نوشابه بده.
میگه: میبرید؟
میگم : پـ نـه پـ ؟! تولد خورزو خانه با خانوادش اومدیم شام بیرون. همین جا میخوریم.
**************
یکی داره غرق میشه میگم: دستتو بده.
به من میگه: می خوای نجاتم بدی؟!.
میگم: پـ نـه پـ ! میخوام ببینم ناخنات بلند نباشه!
************
زنگ زدم عکاسی، واسه عکس گرفتن نوبت بگیرم، گوشی رو برداشته، میگم: ببخشید امروز وقت خالی کی دارید ؟
میگه: واسه عکس گرفتن ؟
میگم: پـ نـه پـ ! واسه اینکه با خونواده خدمت برسیم !
******************
به داداشم میگم: تلویزیونو بزن کانال دو
میگه: روشنش کنم ؟
میگم : پـ نـه پـ ؟! تو بزن دو، من هُل میدم روشن شه .
***************
رفتیم کوه . دارم چوب جمع میکنم .میگه : می خوای با چوبا آتیش درست کنی؟
میگم: پـ نـه پـ ! "پشت دریاها شهریست قایقی خواهم ساخت ... ."
***************
دارم به خواهر زاده ام دیکته میگم . رسیده آخر خط میگه :دایی برم سر خط ؟!
میگم: پـ نـه پـ ! بقیشو رو فرش بنویس !
*******************
دارم رو تردمیل عین اسب میدووم یارو میگه: میخوای لاغر کنی؟
میگم: پـ نـه پـ ! دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید "میگ میگ" آماده میشم.
به نام خدا
سلام استاد
سلام به همگی
استاد طاعات و عبادات قبول. امیدوارم حالتون خوب باشه.
به خانواده محترم سلام بنده رو برسونید.
در این روزها وشبها التماس دعا
در پناه حق
سلام. ممنونم. چطورین؟ برم یه سری به وبلاگتون بزنم!
سلام استاد
خوبم به لطف خدا.
امروز میدونم خداوند چقدر توانمند آفریده انسان رو. و چقدر بی مرز میتونه باشه توانمندی ذهن.
یه جایی از این مسیر پشتم لرزید از قدرت ذهنی که من اصلا شناختی بهش نداشتم.
از من جدیدی که میدیدم شگفت زده بودم.
کاش همه میتونستن این خودشناسی رو در مسیری جز این تجربه کنن .
درپناه حق
سلام. خدا را شکر.
!ﺳﻼم ﺑﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ را آوردﻧﺪ
ﺳﻼم ﺑﺮ ﻟﺐﻫﺎی رﺳﻮل اﻟﻠّﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﻼد ﺗﻮ را ﺑﻪ درﮔﺎﻩ ﭘﺮوردﮔﺎر، ﺳﺒﺤﻪ ﮔﻔﺖ و ﻧﺎم ﯾﮕﺎﻧﻪ ات را از دﺳﺖ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﮔﺮﻓﺖ و در ﮔﻮش ﻋﺼﻤﺘﺖ زﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮد
!ﺳﻼم ﺑﺮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺳﺮاﻓﺮاز ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ، ﮐﻪ در ﻃﻠﻮع ﺗﻮ اﺗﻔﺎق اﻓﺘﺎد
!ﺳﻼم ﺑﺮ ﺗﻮ، اﻣﺎﻣﺖِ ﻓﺮدای ﭘﺲ از ﻋﻠﯽ
!ﺳﻼم ﺑﺮ ﺗﻮ، ﺷﺒﺎﻫﺖِ ﺑﯽﺷﺎﺋﺒﻪ ﻣﺤﻤﺪی
.ﺳﻼم ﺑﺮ اﻗﯿﺎﻧﻮس ﮐﺮاﻣﺖ و ﺳﺨﺎوﺗﯽ ﮐﻪ از داﻣﺎن »ﮐﻮﺛﺮ« و »اﺑﻮﺗﺮاب« ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ.
وﻻدت ﺑﺎﺳﻌﺎدت ﮐﺮﯾﻢ اﻫﻞ ﺑﯿﺖ، اﻣﺎم ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﻲ(ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم)ﻣﺒﺎرک.
این خبررابرسانیدبه عشاق نجف
.
.
.
.
.
.
بوی سجاده خونین کسی می آید...
التماس دعا.
به نام خدا
سلام استاد
سلام به دوستان عزیز،طیبه جون، مقدسه جون،و شازده کوچولو ی عزیزم
برای همتون آرزوی سلامتی و شادی دارم.
سلام
تیغ ناحق فرق حق را برشکافت
فزت رب الکعبه سوی حق شتافت
شیرو خورشیدی زمین را ترک کرد
آسمان حال زمین را درک کرد
چاه نخلستان دگر همدم نداشت
زخم فرق مرتضی مرحم نداشت
غرقه در خون علی محراب عشق
مسجد کوفه شده بیتاب عشق
هو علی گویان همه نالان شدند
نوگلان مرتضی گریان شدند
کوچه های کوفه شب بی نور شد
ابن ملجم تا ابد منفور شد
شهادت مولی الموحدین حضرت علی(ع)تسلیت باد.التماس دعای فراوان توی این شبهای عزیز.
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند-------به آسمان رود و کار آفتاب کند
سلام استاد
خوبید؟ عبادت ها و عزاداری هاتون قبول باشه.
ببخشید استاد. میخواستم بپرسم این هفته احتمال داره دانشگاه برید؟! اگر میرید وقت دارید من مزاحمتون بشم در مورد موضوع سمینار باهاتون صحبت کنم؟
سلام. ممنون. ان شاالله شنبه ساعت 10.
سلام استاد

خوبید؟ عبادت هاتون قبول باشه.
ببخشید استاد میخواستم بگم که برای موضوع سمینار خواص کاتالیزوری دندریمر ها رو انتخاب کردم. ببخشی که انقدر دیر شد!
استاد؟! این هفته بیام دفترتون دوباره موضوع سمینار رو کاغذ بنویسم؟!
سلام خیلی عالیه.
نه!
سلام استاد
استاد ببخشید من الان متوجه شدم هفته بعد دانشگاه تعطیله!!!!
سلام.
خداوندا!هنگام وداع با رمضان است به رسم میزبانی، ما را از دروازه ی فطر بدرقه نما به راهی که راه توست، مبادا گمراه شویم،باشد آبی که پشت سرمان می ریزی باران استجابت دعاوپاکی گناهان مان باشد.
عید فطر مبارک باد.
آمین.
هرچند که من گناهکارم یا رب
بر رحمت تو امیدوارم یا رب
بر وسعت عفوت چه نگاه اندازم
بر کرده خود نظر ندارم یا رب
ماه عشق، ماه صفا، ماه نور و ماه نزول برکت تمام شد، خدایا ما را دریاب!
عید فطر مبارک باد.
سلام. ان شاالله به همه مبارک باشه.
دلم.. یک اتفاق تازه می خواهد..!!
نه مثل عشق و دل دادن..؛
نه در دام غم افتادن..؛
دگر اینها گذشت از ما..!
شبیه شوق یک کودک..
که کفش نو به پا دارد
و گویی کل دنیا را ..
در آن لحظه به زیر کفشها دارد،
دلم یک شور بی اندازه می خواهد!
نه با تو .. با خودم تنها!
فقط گاهی..
دلم.. یک اتفاق تازه میخواهد..!!
خاطره ای از یک نفر!!!!!!
یادمه هشت سالم بود
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت
ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم
وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون
خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن
واسه همین تو صف موندم
ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود
الان پنجاه سالمه ،اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم
ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن
از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟
اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند!!!!!!!,
به نام خدا
چرا ابراهیم هادی؟
تابستان سال 1386بود. در مسجد امین الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجیبی داشتم. تمام نمازگزاران از
علماء و بزرگان بودند و من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم. بعد از نماز مغرب وقتی به اطراف خود نگاه کردم. با
کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته است ! درست مثل اینکه مسجد، جزیرهای در میان دریا باشد! امام جماعت که
پیرمردی نورانی با عمامهای سفید بود از جا برخاست و رو به سمت جمعیت ایستاد و شروع به صحبت کرد. از شخصی که در کنارم بود
پرسیدم: امام جماعت را میشناسی ؟
جواب داد :" آ شیخ محمد حسین زاهد ، استاد حاج آقا حق شناس و حاج آقا مجتهدی هستن ".
و من که قبلاً از عظمت روحی و بزرگواری شیخِ زاهد شنیده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش میکردم. ایشان ضمن بیان مطالبی در
مورد عرفان و اخلاق فرمودند:
"دوستان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق می دانند و... اما رفقای عزیز، بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند".
و بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت، از جای خود نیم خیز شدم تا خوب بتوانم نگاه کنم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان
میداد که بلوز قهوهای بر تنش بود. خوب به عکس خیره شدم. کاملاً او را میشناختم. من چهره او را بارها دیده بودم. شک نداشتم که
خودش است. ابراهیم، ابراهیم هادی.
سخنانش برای من بسیار عجیب بود ، شیخ حسین زاهد استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کردهاند چنین
سخنی میگوید !؟ در همین حال با خودم گفتم : شیخِ زاهدکه... !؟ او که سالها قبل از دنیا رفته !
هیجان زده ازخواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد 86 مطابق با بیست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم(ص) بود. این
خواب رویای صادقهای بود که لرزه بر اندامم انداخت . کاغذی برداشتم و به سرعت آنچه را دیده وشنیده بودم نوشتم. دیگر خواب به
چشمانم نمیآمد. در ذهن خاطراتی را که از ابراهیم هادی شنیده بودم مرور کردم.
***
روز آخر ماه رمضان سال 73 همراه یکی از دوستان به مسجدالشهداء رفتم و با بچههای قدیمی جنگ بخاطر شرکت در مراسم فوت مادر
شهید ابراهیم هادی به منزل ایشان رفتیم. منزلشان پشت مسجد، داخل کوچه شهید موافق بود.
حاج حسین اللهکرم در مورد شهید هادی شروع به صحبت کرد و خاطرات عجیبی که من تا آن زمان از هیچکس شبیه آن را نشنیده بودم از
ایشان تعریف کرد.
خاطراتش سالها ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. باورم نمیشد، یک رزمنده اینقدر حماسه آفریده باشد و تا این اندازه گمنام باشد.
و عجیب ترآنکه خودش از خدا خواسته بود که گمنام بماند و با گذشت سالها هنوز هم پیکرش پیدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگردیده
است.
***
هنوز تا اذان صبح فرصت باقی است و من، خواب از سرم پریده بود، خیلی دوست دارم بدانم چرا شیخ زاهد، ابراهیم را الگوی اخلاق عملی
معرفی کرده است.
فردای آن روز به قبرستان ابن بابویه در جنوب تهران و بر سر مزار شیخ محمد حسین زاهد رفتم. با دیدن چهره او کاملاً بر صدق رویائی که
دیده بودم اطمینان پیدا کردم. دیگر شکی نداشتم که عارفان را نه درکوهها و نه در پستوخانههای خانقاه باید جست بلکه آنان در کنار ما
و از ما هستند.
همان روز به سراغ یکی از رفقای شهید هادی رفتم و آدرس و تلفن دوستان نزدیک شهید را از او گرفتم. تصمیم خودم را گرفته بودم. باید
بهتر و کامل تر از قبل ابراهیم را بشناسم. شاید این رسالتی است که حضرت حق برای شناخته شدن بندگان مخلصش بر عهده ما نهاده است.
به نقل از سایت شهید هادی