خانم مقدم دانشجوی زیست شناسی 91 است.با برو بچه های زیست شناسی دوست دارم درس بردارم. تیز هستند و قدر شناس.
این شما و این کلبه پرنده۲. بسم الله
خانم مقدم دانشجوی زیست شناسی 91 است.با برو بچه های زیست شناسی دوست دارم درس بردارم. تیز هستند و قدر شناس.
این شما و این کلبه پرنده۲. بسم الله
گل، روزى روزگارى عبور کاروانى را دیدهبود. این بود که گفت: -آدمها؟ گمان کنم ازشان شش هفت تایى باشد. سالها پیش دیدمشان. منتها خدا مىداند کجا مىشود پیداشان کرد. باد اینور و آنور مىبَرَدشان؛ نه این که ریشه ندارند؟ این بىریشگى هم حسابى اسباب دردسرشان شده.!!!
خیلی زیبا بود.
سلام استاد. روزتون بخیر
چه روزی دانشگاهید؟
سوال همیشگی
سلام. ان شاالله دوشنبه دهم ساعت 9
سخنان تهمینه میلانی واقعا تحسین برانگیز و تاثیرگذار بود
.سپاس محدثه جان
ساجده جان من از تو ممنونم که به کلبه سر میزنی و مطالب زیبا میگذاری
سپاس استاد
به نام خدا.
سلام کلبه پرنده عزیز.ممنون از تبریکت.ان شاالله قبولی خودت.
معصومه، یعنی قداست مریم و عصمت فاطمه و ادامه قصه غصههای زینب در جستوجوی برادر.
خجسته باد میلاد بانوی قدسیه مطهره، فاطمه معصومه علیهاالسلام که بارگاه نورانیاش محل دایمی نزول فرشتگان بر زمین و دروازه بهشت است.
کلبه پرنده عزیز روز دختر مبارک.
سپاس خانوم طالبی عزیز
زآستان رضا سرخط امان دارم
رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل
همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم
ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم
درین چمن به صد امید آشیان دارم
خوشگلید اما خالى هستید. براىتان نمىشود مُرد. گفتوگو ندارد که گلِ مرا هم فلان رهگذر مىبیند مثل شما. اما او به تنهایى از همهى شما سر است چون فقط اوست که آبش دادهام، چون فقط اوست که زیر حبابش گذاشتهام، چون فقط اوست که با تجیر برایش حفاظ درست کردهام، چون فقط اوست که پاى گِلِهگزارىها یا خودنمایىها و حتا گاهى پاى بُغ کردن و هیچى نگفتنهاش نشستهام، چون او گلِ من است.
شازده کوچولو
دردناک است که ما انسان ها معمولا یکدیگر را به بدترین شکل ممکن قضاوت میکنیم در حالیکه یشوایان دینی و امامان (علیهم السلام ) از ما خواسته اند که کارهای برادران مسلمان خود را بر بهترین شکل حمل نماییم و حتی اگر حمل بر صحت و درستی آن مشکل است تلاش کنیم تا وجه خوبی برایش پیدا کرده واز هرگونه بدگمانی تا قبل از مرحله علم بپرهیزیم (بحارالانوار ج 75 ص 196
تحقیقات نشان داده است که به ازای ۵ درصدکاهش
ضخامت لایه ازن درآمریکا,۵۶٠٠٠ بیمار برتعدادمبتلایان
به سرطان پوست(ازنوع سرطان یاخته های قاعده ای) و٢۵٠٠٠ برتعدادمبتلایان به سرطان پوست(نوع سرطان با یاخته های متورق) افزوده شده است.
برخی از تخمین ها حکایت از آن دارندکه اگر هیچ اقدامی در زمینه کاهش تخریب لایه ازن صورت نگیرد, میزان مرگ ومیر ناشی از سرطان پوست برای افرادی که در حال حاضر درایالات متحده زندگی می کنند وآنهایی که تاسال ٢٠۷۵ دراین کشور متولد می شوندحدود ٣ میلیون نفر خواهد بود.
حالا درسته ما تو ایران مشکل آلودگی نداریم... ولی دکتر یه فکری واسه آمریکایی ها بکنید...
سلام. چطوری آقای اسلامی زاده!
من با جدیت مشغولم! تازه من کار پنچرگیری را انجام می دم وضع اینه اگه پشت گوش بندازم که واویلاست!
سلام
آخی استاد یاد دوران لیسانس افتادم
سلام
بـــاور کن آن قدر ها هم سخت نیست
فهمیدن اینکه
بعضی ها می آیند که
نماننــد نباشند نبیـننـد
و تــو
اگر تمامی ِدنیا را هم حتی به پایشان بریزی
آنها تمامی ِبهانه های دنیا را جمع می کنند
تا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند
که بــــروند دور شـــوند که نـــمانند اصلا
پس به دلت بسپار
وقتی از خستگی هایِ روزگار
پناه بردی به هر کسی
لااقل خوب فکر کن ببین
از سر علاقه آمده یا از سر ِ ... !!!
تا دنیایت پر نشود
از دوست داشتن هایِ پر بغض
که دمار از روزگارت درآورد !
.
عادل دانتیسم
سلام و تبریک بابت کلبه و اندیشه های نو
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ
کلیدهای غیب ، تنها نزد اوست و جز او ، کسی آنها را نمی داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می داند هیچ برگی ( از درختی ) نمی افتد ، مگر اینکه از آن آگاه است و نه هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین ، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد ، جز اینکه در کتابی آشکار [ در کتاب علم خدا ] ثبت است.
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
دستهایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:)
خوب میدانید در دستانم اینک دست کیست؟
نام او عشق است، آری میشناسیدش : علی ست
عید بر شما مبارک
عید بر همه عاشقان علی ع مبارک
سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری نادری رنج میبرد
ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بود که او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود
و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بودو هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت
پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید آیا برای بهبودی خواهرت مایل به اهدای خون هستی؟
برادر خردسال اندکی تردید کرد و سپس نفس عمیقی کشید و گفت : بله من اینکار را برای نجات لیزا انجام خواهم داد
در طول انتقال خون کنار تخت لیزا روی تختی دراز کشیده بود و مثل تمامی انسان ها که با مشاهده اینکه رنگ به چهره خواهرش باز میگشت خوشحال بود و لبخند میزد
سپس رنگ چهره اش پریده بیحال شده و لبخند بر لبانش خشکید
نگاهی به دکتر انداخته و با صدای لرزانی گفت : آیا میتوانم زودتر بمیرم ؟
پسر خردسال به خاطر سن کمش توضیحات دکتر معالج را عوضی فهمیده بود
و تصور میکرد باید تمام خونش را به لیزا بدهد و با شجاعت خود را آماده مرگ کرده بود!!!!!
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست...
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند …
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست چون خدایی هست …
آری و چه زیبا نوشته بود !
همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست …
سپاس از حضورت آقای اسلامی
سوء تفاهم ایران و غرب از آنجایی آغاز شد که به وزیر 100 کیلویی ما میگن ظریف و به خانم 60 کیلویی طرف مذاکره کننده میگن هشت تن و به وزیر امور خارجه امریکا که اومده به مذاکرات گوش کنه میگن کری
مگه میشه باشی و تنها بمونم
محاله بذاری محاله بتونم
دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره
هنوزم به جز تو کسی رو نداره
عوض می کنی زندگیمو
تو یادم دادی عاشقیمو
تو رو تا ته خاطراتم کشیدم
به زیبایی تو کسی رو ندیدم
نگو دیگه آب از سر من گذشته
مگه جز تو کی سر نوشتو نوشته
تحمل نداره نباشی
دلی که تو تنها خداشی
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند. روز و شب دارد. روشنی دارد، تاریکی دارد. کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام میشود بهار میآید...!
▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬
برگرفته از کتاب "جای خالی سلوچ" | محمود دولت آبادی
خوراکی برتر دنیا از نظر متخصصان تغذیه
1 لیمو ترش.
2کلم بروکلی.
3شکلات تلخ.
4ماهی سالمون.
5 گردو.
6 آواکادو.
7سیر.
8اسفناج.
9 انواع لوبیا.
10سیب زمینی.
همگی اینا خاصیت ضدسرطانی و آنتی اکسیدانی دارند.
ا حق
بیخودی پرسه زدیم:
صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم
سهممان کم نشود
ماخدا را با خود
سر دعوا بردیم
وقسم ها خوردیم
مابه هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم
چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای
حرفی از پول زدیم
ازشم میپرسم:
ماکه را گول زدیم؟
(دکتر علی شریعتی)
ازشما می پرسم:
ماکه را گول زدیم؟
▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬
هر گاه ردِ پای کسی
که آرامشم را گرفته بود،
دنبال کردم؛
به خودم رسیدم...!
▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬
برگرفته از نمایشنامه "اودیپ" | آندره ژید
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه میپنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم
نکتهها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم
اگه مثبت فکر نکنیم چی میشه؟
یک آزمایش ساده
همین الان هرجا که نشستید ودارید این مطلبو میخونید پای راسستتو رو از زمین بلند کنید و در جهت عقربه های ساعت بچرخونید
حالا با دست راستتون تو هوا حرف ع رو بنویسید
جهت حرکت پاتون عوض شد؟!؟!
میدونید چرا؟
چون وقتی میخواهید حرف عین رو بنویسید ذهن شما در جهت خلاف عقربه های ساعت حرکت میکنه و به همین خاطر پاتون ناخوداگاه جهتشو عوض میکنه تا با ذهنتون هماهنگ عمل کنه
اینو گفتم برای اینکه یادتون باشه وقتی دارید منفی فکر میکنید
ناخوداگاهتون بر علیه شما میشه و شروع میکنه به رفتار منفی گرایانه حتی اگه شما اینو نخواسته باشید.
: اندیشه هایتان را روی فرکانس شادی تنظیم کنید،
آن وقت بهشت حقیقی را روی زمین تجربه خواهید کرد...
*مارسی شیموف*
به به!
▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬
به نور بیا
وگرنه تاریکی
تو را
لمس خواهد کرد...!
▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬
برگرفته از مجموعه شعر "نگران نباش؛ همهچیز درست خواهد شد" سیدعلی صالحی
.
لامپ خونه سوخته...باید لامپ را عوض کرد نه اینکه در تاریکی نشست و با مثبت اندیشی بگیم خونه روشنه...
واقع بین باش ...
به نام خدا
فقر
همان گردو خاکی است
که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی مینشیند
فقر
شب را بی غذا سر کردن نیست
فقر
روز را بی اندیشه سر کردن است
بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن ، که بزرگ بودن میان مردم کوچک سخت است! اما همین سختی هاست که انسان را بزرگ می کند!
زندگی در میان کور ها آن هم کورهایی که میتوانند ببینند اما نمی بینند سخت است اما باید جای اینکه خود کور شویم تمام تلاشمان را برای اینکه ببینند کنیم!
برخی به دلهایشان مهر خورده است.
دوستانی هستند به مانند کوه های سر به فلک کشیده ، استوار ، راسخ و بزرگ
هم صحبتی با آن ها شرف است
و رفاقت با آنان ضمانت سلامت
در کنار آن ها بودن حق است
و فراموشی آن ها محال!
آفرین
ما عاقلانه فکر میکنیم...عاشقانه عمل میکنیم...شهید علم الهدی
اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار این ملت کتاب نمیخوانند...
- احمد شاملو
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻩ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ
ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﻣﺮﺩ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ
ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ .
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻩ ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ : "ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، ﻣﺶ مراد ﯾﮏ
ﺷﯿﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ !"
ﻣﺶ مراد ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺎ
ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ . ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ
ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﮓ ﻗﺪﯾﻤﯽ
ﻣﺶ ﺗﯿﻤﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ
ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ .
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ " ﻣﺸﮑﻞ " ﺑﺘﺮﺳﯿم ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿم ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭماﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ...
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند !
زیبایی هایش را بیرون بکشد ...
تلخی هایش را صبر کند ...
آدمهای امروز ، دوست های کنسروی می خواهند !
یک کنسرو که درش را باز کنند و یک نفر شیرین و مهربان
از تویش بپرد بیرون !
و هی لبخند بزند و بگوید :
" حق با توست "
باسلام
چقد دلم برای کلبه تنگ شده بود زمان زیادی بود که بهش سر نزده بودم
استاد دانشگاه هاشمی نژاد مشهد رشته دبیری ریاضی میخونم لطفا شما هم برای همه ما دعا کنید که افراد مفیدی برای خودمون و جامعمون باشیم.
عیدتان پیشاپیش مبارک.
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
حافظ
سلام. ممنون. عید بر شما نیز مبارک. مشهد استادان خوبی برای تربیت دبیران خوب دارد. حداآقای جوادیان را رحمت کند.
ان شاالله موفق باشید.
"مشفق کاشانی"
ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﮐﻠﺒﻪ ﺩﻧﺠﯽﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ،
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ....
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ
ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ،
ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ
ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ آﻥ
ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد،
ﺯﻧﺪﮔﯽ
آﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ
ﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ،
ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.……….
زندگی کن
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ
ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ
ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ
ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ ....
ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ
ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ....
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ....
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ
ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ ....
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛
ﺟﺎﻥ ﻣﻦ
ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ....
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ...
انرژی مثبت
همه آبهای دنیا هم نمیتوانند یک کشتی را غرق کنند ، مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند .
بنابراین تمام نکات منفی دنیا روی شما تأثیر نخواهد داشت ، مگر اینکه شما اجازه دهید .
آدمهایی که شما را بارها و بارها میآزارند ،
مانند کاغذ سمباده هستند . آن ها شما را میخراشند ،
اما در نهایت این شما هستید که صیقلی و براق خواهید شد وآن ها مستهلک و فرسوده .
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی ودستهای خودت خیس نشود
چه زیباست
بی قیدوشرط عشق بورزیم
بی قصدوغرض حرف بزنیم
بی دلیل ببخشیم
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
"هلن کلر "
روزگاری حاکمی اعلام کرد به هنرمندی که بتواند آرامش را در یک تابلو نقاشی بیاورد، جایزه ای نفیس خواهد داد. بسیاری از هنرمندان سعی کردند وحاکم همه تابلو های نقاشی را نگاه کرد و از میان آنهادو تابلو پسندید و تصمیم گرفت یکی از آنها را انتخاب کند.
اولی نقاشی یک دریا چه آرام بود؛ دریاچه مانند آینه ای تصویر کوههای اطرافش را نمایان میساخت، بالای دریاچه آسمانی آبی با ابرهای زیبا و سفیدبود, هر کس این نقاشی را میدید حتما آرامش را در آن می یافت.
در دومی کوههایی بودناهموار و پر صخره؛ آسمان پر از ابر های تیره، باران میبارید و رعد و برق میزد، از کنار کوه آبشاری به پایین میریخت،در این نقاشی اصلا آرامش دیده نمیشد.
اما حاکم با دقت نگاه کرد وپشت آبشار بوته ای کوچک دید که در شکاف سنگی روییده بود. در آن بوته پرنده ای لانه کرده بود ودر کنار آن آبشار خروشان وعصبانی، پرنده ای در لانه ای با آرامش نشسته بود.
حاکم نقاشی دوم را انتخاب کرد وگفت:"آرامش به معنای آن نیست که صدایی نباشد، مشکلی وجود نداشته باشد, یا کار سختی پیش رونباشد،آرامش یعنی درمیان صدا، مشکل و کار سخت,دلی آرام وجود داشته باشد...
دلی آرام.قلبی مطمئن. حدایا عطا کن!
آمین
گرچه از روزگار دلخونم
از خدای عزیز ممنونم
ادربزرگم میگوید قلب آدم نباید خالی بماند اگر خالی بماند مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند. برای همین هم مدتیست دارم فکر میکنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم یعنی، راستش چطور بگویم؟دلم میخواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم یا نمیدانم کسی که خیلی خوب است،کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.پدرم میگوید قلب مهمانخانه نیست که آدمها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند.قلب، لانهء گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد.قلب، راستش نمیدانم چیست اما این را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است ـ برای همیشه...
" داستان کوتاه «قلب کوچک» __ نادر ابراهیمی "
آفرین پدربزرگ!
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
سلام استاد. خوبید؟ :)
یه سوال :
استیل همون استالدهیدی هستش که اون هیدروژن تکش رو از دست داده؟؟
سلام. خدا را شکر. بله تا حالا این جوری بهش فکر نکرده بودم. البته آسیل هم می گویند.
ممنونم
چه خوبه یکی سوالای آدمو همیشه جواب بده
ماه میهمانی خدا مبارک
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشنهای زمستانیت کنند
پوشانده اند روی تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانیت کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
شاید بهانه ایست که قربانیت کنند
فاضل نظری
می ترسم برای ماندن در کنارم از بهشت به جهنم بیاید! مادر است دیگر....
(ناشناس)
زندگی مانند یک پتوی کوتاه است.
آن را بالا میکشید، انگشت شستتان بیرون می زند؛
آن را پایین میکشید شانههایتان از سرما می لرزد...
آدم های وسواسی؛
مدام در حال تست اندازه پتو هستند و زندگی را نمی فهمند!
ولی آدمهای شاد؛
زانوهای خود را کمی خم میکنند و شب راحتی را سپری می کنند.
«ماریون هاوارد»