سال نو مبارک-کلبه خانم رحیمی نژاد ورژن جدید شماره 2

سلام. حلول سال 1393بر همه صندوقچه ای ها مبارک. ان شاالله بتوانیم خوب بندگی کنیم.  

از صاحت کلبه نیز ممنونیم. 

نظرات 202 + ارسال نظر
رحیمی نژاد دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:56 ب.ظ

خوابیدن با علم و یقین به مراتب بهتر از عبادت با شک و تردید است . . .
(حضرت علی (ع))

رحیمی نژاد دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:58 ب.ظ

حسرت واقعی را آن روزی میخوری
که میبینى به اندازه سن و سالت زندگى نکرده ای . . .

حسرت واقعی را آن روزی میخوری
که میبینى به اندازه سن و سالت زندگى نکرده ای . . .

حسرت واقعی را آن روزی میخوری
که میبینى به اندازه سن و سالت زندگى نکرده ای . . .

شمسی چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:43 ق.ظ

اولین روز بعد از عروسی زن و شوهـر توافـق کردن که در را به روی هیچکــس باز نکنن...!
ابتدا پــــدر و مــادر پســـر آمـدن...
زن و شـوهر نگاهی به همدیگــر انداختن ...
اما چون از قبـل توافـــق کرده بودن هیچکـــــدام در را باز نکــردن...ساعتـی بعـــد پــدر و مـادر دختــر آمــدن...زن و شـوهر نگاهی به همدیگـر انداختن و اشـک در چشمـان زن جمع شد...و در این حال گفت نمیتـــونم ببینم که پــدر و مـادرم پشت در باشند و در را روشـون بـاز نــکنم...شوهـر چیزی نگفت و در را برویشـان گشود...اما این موضـوع را پیـش خـودش نگـه داشت...سـال ها گـذشت و خـداوند به آنها چهار پسـر داد...پنجمیـن فرزنـدشان دختـر بود...برای تولـد این فرزنـد پــدر بسیار شـادی کرد و چنـد گوسفند را سر بریـد و میهمانی مفصلی داد...
مــردم متعجبـانه از او پرسیدنــد علـت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست...؟!
مـرد به سادگی جواب داد: چون این همـون کسیـه که در را برویـم باز میکنه...!

آفرین آفرین

رحیمی نژاد دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:59 ب.ظ

به نام خدا
سلام
اگه عروس یا داماد بد باشه نه دختر به درد آدم میخوره نه پسر

بحث همین مطلب با خانمم بود.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:14 ب.ظ

به نام خدا
سلام به استاد بزرگوار و خانم دکتر عزیز
من بر اساس تجربیات این حرف رو زدم (البته شما هم تا حدودی از بخشی از این تجربیاتی که میگم باخبرید).
ولی استاد شما دوتا گل پسر دارید که میتونید یه دنیای خیلی قشنگ باهاشون داشته باشید میدونم استاد هستید و به علت برخورد با دختران و پسران جوان مطمئنا قدرت تشخیص خوبی هم در مورد شناخت آدم ها پیدا کردید اما حتما در انتخاب عروس پای صحبتها و نظرات خانم دکتر هم بشینید . دنیا دنیا هم اگه خوب بشناسید آدم هارو باز خانم هاجنس خودشون رو بهتر می شناسند.تازه خانم ها اینقدر عاشق پسراشون هستن که با دقت تمام دنبال عروس میگردن:-)
استاد چون شما و خانوادتون برام عزیز هستید جسارت کردم .میدونم شما فرد آگاهی هستید اما این مسائل اینقدر مهم هستن که هزار بار یاد آوریشون هم با ارزشه .
یه چیز دیگه هم بگم اگه نگم رو دلم میمونه:-) تو ازدواج اصلا جای کوتاه اومدن نیست. هزارتا خوبی هم طرف مقابل داشته باشه و یه بدی که تحملش سخت باشه سریع باید گفت نه. اصلا به فکر اصلاح نباشید که شدنی نیست. مگر این که اون نکته ی منفی قابل تحمل باشه که اگر هم رفع نشد مشکلی برا زندگی پیش نیاد .

میدونم برا زدن این حرفها خیلی بچه ام ولی شما به بزرگی خودتون ببخشید

سلام ان شاالله فقط خدا باید انسان را کمک کند تا اولا بچه ها به تصایح والدین گوش کنند و ثانیا والدین صحیح راهنمایی کنند. توکل آدم باید به خدا باشه و لز عقل هم به دستور خدا استفاده کنه. ممنون که راهنمایی می کنید. هیچ کس از راهنمایی بی نیاز نیست. هیچ کس.

رحیمی نژاد جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:53 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
کلبه ی درویشان9 ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
امروز و همین الان متوجه اش شدم.13 از کلبه ی درویشان مطلب گذاشت باعث شد متوجه بشم.

سلام.

کلبه پرنده شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:00 ب.ظ

سلامی چو بوی خوش آشنایی

رحیمی نژاد یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:27 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام محدثه جون
خوبی عزیزم؟

سلام

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:17 ب.ظ

به نام خدا
سلام
سیاهی لبهایم از سیگار و قلیون نیست لبهایم عزادار حرفهای نگفته ی دلم است.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:19 ب.ظ

هیچ آرایشی شخصیت زشت رو نمی پوشونه

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:20 ب.ظ

دل به شلوغی خیابانها نبند، ما آدم ها خیلی تنها هستیم

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:21 ب.ظ

بترسید از آدم های روباه صفتی که می خوان ادای سگای با وفا رو در بیارن!

1-آفرییییییین
2-ببخشید بابت تاخیر تایید - مسافرت بودم.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:32 ب.ظ

زمان!
به من آموخت که:
دست دادن
معنی رفاقت نیست...
بوسیدن
قول ماندن نیست...
و عشق ورزیدن
ضمانت تنها نشدن نیست...

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:35 ب.ظ

خداوند هیچگاه شما را تهی رها نخواهد کرد. او هر چیزی را که از دست می دهید،جایگزین خواهد کرد. اگر از شما می خواهد که چیزی را زمین بگذارید،به این دلیل است که می خواهد چیز بهتری را بردارید.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:37 ب.ظ

بدون گفتگو رابطه ای وجود ندارد، بدون احترام عشقی وجود ندارد،بدون اعتماد دلیلی برای ادامه وجود ندارد...!

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:41 ب.ظ

کسی که واقعا شما را دوست دارد، میبیند که چقدر میتوانید ژولیده و به هم ریخته باشید، چقدر میتوانید بد اخلاق شوید، چقدر سخت میتوان با شما کنار آمد ، اما هنوز هم میخواهد در زندگی اش بمانید.

رحیمی نژاد جمعه 6 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:39 ق.ظ

به نام خدا
سلام
شرافتمندانه زیستن یعنی خوردن چوب صداقت به جای بلعیدن نان رذالت

کلبه پرنده جمعه 6 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام استاد و سلام خانوم رحیمی نژاد با احساس
خوبم خداروشکر ممنونم
آرزومندم شمام خوبو سلامت باشید

سلام

رحیمی نژاد جمعه 6 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:05 ب.ظ

به نام خدا
سلام
خواهش می کنم استاد همیشه شاد باشید
سلام محدثه جون. ممنون :-)

سلام

طالبی شنبه 7 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:08 ب.ظ

بهر ایام دگر چون افسر است
ماه گشتن ، سیر کردن در وجود
با تعبد ، با تهجد ، با سجود
روزه یعنی نفس خود پاک کن
قلب ابلیس درونت چاک کن
را ه پرواز است سوی آسمان
ماه گردیدن بسان عاشقان
روزه هنگام سوال است و دعا
پر زدن با بال همت تا خدا
شهر یکرنگی و بی آلایشی
ماه تقصیر و گنه فرسایشی
عاشقان معشوق خود پیدا کنند
تا سحر در گوش او نجوا کنند
درد خود گویند با درمان خویش
با طبیب و یا انیس جان خویش
فاش راز و گفته های خود کنند
ذکر سر و غصه های خود کنند
روزه رسوا کردن شیطان دون
پاک گشتن چون شهید غرقه خون
فصل پاکی درون ما بود
نا امید از دام انسان می شود.

ماه رمضان، ماه کشیده شدن خط گذشت و غفران الهی بر خطاهای گناهکاران در سایه «الغوث الغوث های عمق جانی» است!در ماه پر خیر و برکت رمضان برایتان قبولی طاعات و عبادات را آرزومندم.
التماس دعا

گیلار چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:55 ق.ظ

سلام استاد عزیز
سلام اعظم جان
نماز روزه هاتون قبول درگاه حق
بحث جالبی بود راجع به عروس و داماد
قسمت هم خیلی دخیله
معمولا تو بیشتر ازدواج ها البته نه از نوع امروزیش ممکنه کسی هم اون میون خیلی مصر نباشه اما همه چیز دست به دست هم میده و خیلی سریع اتفاق می افته
به قول قدیمیا دهان ها بسته میشه
همیشه یه حکمتی تو کار خدا هست که بعدا" برامون مشخص میشه
انشاا... خدا عاقبت همه ی ما رو ختم به خیر کنه

سلام. ان شاالله. چند وقت قبل بابلسر بودم. ذکر حیر شما هم شد. موفق باشید.

گیلار شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:54 ب.ظ

سلام

ممنون استاد

سلام.

گیلار دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:15 ب.ظ

زندگی آسان

آسان ترین راه آشنایی ،‌ یک سلام است ولی گرم و صمیمی .
آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ولی خالص و صمیمانه .
آسان ترین راه عذر خواهی عدم تکرار اشتباه قبلی است .
آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .
آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است .
آسان ترین راه پول در آوردن آن است که همواره در کارت رعایت انصاف را بکنی .
آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی و گنده گویی است .
آسان ترین راه جلب محبت آن است که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی .
آسان ترین راه مبارزه با مشکلات روبه روشدن با آن هاست نه فرار .
آسان ترین راه رسیدن به آرامش آن است که سالم و بی غل و غش زندگی کنی .
آسان ترین دوستی همیشه بهترین دوستی نیست ، این را به خاطر بسپار .
آسان ترین بحث ، بحث درباره چیزهای خوب و امیدوار کننده است .
آسان ترین برد ، آن است که خود را از پیش بازنده ندانی .
ساده ترین راه خوب زیستن ، ساده زیستن است .
آسان ترین راه دوری از گناه آن است که همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری .
ساده ترین و در عین حال با ارزش ترین عشق ، بی ریاترین آن است .
آسان ترین راه بودن ، آن است که حس بودن همیشه در وجودت شعله ور باشد .
آسان ترین راه راحت بودن آن است که خودت را همان طور که هستی بپذیری و در همه حال خودت باشی .
و بالاخره ساده ترین راه خوشبخت زیستن آن است که همان طور که برای خودت ارزش قایلی برای دیگران نیز ارزش قایل شوی
بدون توجه به موقعیت طرف مقابل .

حالا کمی مکث کنید و ببینید به همین راحتی می توانید آسان و ساده روزگار را به خوشی سپری کنید .

طالبی جمعه 27 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:18 ب.ظ

امشب تمام آینه ها را صدا کنید
گاه اجابت است رو به سوی خداکنید
ای دوستان آبرودار در نزد حق
درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید.


التماس دعا.

رحیمی نژاد شنبه 28 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:31 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام به دوستان خوبم
گیلار عزیزم از این که افتخار میدی و برامون مطالب زیبا میذاری خیلی ممنون. از ته قلب با دیدن اسمت خوشحال میشم اما حضور کم رنگم رو ببخش.
مقدسه جان به یادت بودم دعات کردم. شما هم منو فراموش نکنید که سخت محتاجم.

استاد دیشب یاد تمام اساتیدم افتادم شما دکتر فضلی دکتر اصغری دکتر موسوی دکتر بهزاد دکتر کرمی خدا به همه ی شما و عزیزانتون سلامتی و شادی عطا کنه انشاالله
قدر دان زحمت هاتون هستم. گرچه دانشجوی خوبی نبودم و دیر فهم کردم ارزش عمر و زمان رو(تازه اگه الان هم فهمیده باشم!!!)

سلام. ممنونم.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:54 ق.ظ

به نام خدا
سلام
لب دریا رسیدم تشنه، بی تاب،

ز من بی تاب تر، جان و دل آب،

مرا گفت : از تلاطم ها میاسای !

که بد دردی است جان دادن به مرداب !

سلام. -----------------------------------------بد دردی است!

رحیمی نژاد چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:06 ق.ظ

آداب پایتخت نشینی نخواستیم
یک چسب گنده بر نوک بینی نخواستیم

ما را شمیم سنجد و توت وطن خوش است
ما میوه های مصری و چینی نخواستیم

تولید را، پدر، سر جدّت! غلاف کن!
بابایمان درآمده، نی نی نخواستیم!

خواننده های روی زمین خوش صداترند
خواننده های زیرزمینی نخواستیم

با ما بدون پرده بگویید زهر مار!
ما حاضریم...فلسفه چینی نخواستیم

...

هی کار می کنیم و گزینش نمی شویم
اصلا رییس کارگزینی نخواستیم

ما خوانده ایم چاقی کاذب می آورد
نان و برنج و سیب زمینی نخواستیم

...

بی سور و سات هم به خدا قانعیم ما
شربت بس است، منقل و سینی نخواستیم

...

رحیمی نژاد شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:27 ب.ظ

به نام خدا
سلام
یکرنگ که باشی ، زود چشمشان را میزنی ، خسته می شوند از رنگ تکراریت... "این روزها دوره ی رنگین کمان هاست"...

اعظم رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:12 ق.ظ

به نام خدا
سلام به استاد عزیز
سلام به همه ی دوستای خوبم
امیدوارم همگی خوب و خوش باشید و خدا پشت و پناهتون باشه.

طیبه جان و مقدسه جان دیدم که نگران نتیجه ی کنکور هستید به امید خدا چیزی بشه که آخرش براتون خیر باشه.

سلام.

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:14 ق.ظ

از اهل زمان عار می باید داشت
وز صحبتشان کنار می باید داشت

از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید ، به کردگار می باید داشت

*****

غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم ندوم

از درگه همچون تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و من هم نروم

ابوسعید ابوالخیر

از اهل زمانه---------------خرم نروم. ممنون چه رباعیات زیبایی.

[ بدون نام ] شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:22 ق.ظ

گرچه هیچ نشانه نیست اندر وادی
بسیار امیدهاست در نومیدی

ای دل مبر امید که در روضه ی جان
خرما دهی ، ار نیز درخت بیدی

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:24 ق.ظ

دو چتر ساده و عاشق، دو دست پاک و نجیب
دو چتر سایه هم را همیشه در تعقیب
دو چتر آبی و قرمز، چهار چشم قشنگ
و دستهای موازی ، و شانه های اریب
به رغم حادثه های کمین نشسته به راه
و جاده های همیشه پر از فراز و نشیب
چقدر شانه به شانه ، به پای هم رفتند
به روی جاده، دو عاشق، دو دل، دو نیمه ی سیب !

و آسمان حسود، آسمان بغض آلود
و آسمان دو دستش همیشه در تخریب
تمام بغض خودش را به چتر ها کوبید
سکوت جاده عقب رفت با صدای مهیب
غروب دهکده از عمق فاجعه، پر شد
و عشق مثل همیشه، کشیده شد به صلیب

کنار جاده دو عاشق، دو دست خون آلود
دو چتر صاعقه خورده، شکسته، خیس، غریب...

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 ق.ظ

بگذار
سرت
زیربرف
بماند


چه سرهایی
که بیرون آمدند
و
زیرآب
رفتند...!

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:29 ق.ظ

کاش یک روز فقط یک ساعت، کمتر از آن حتی !!!
همه آدم بودند همه می فهمیدند راز ادراک زمین را با ماه.

کاش یک روز همه می فهمیدند که هدف چیست!!!

خدا کیست که می گویند همین نزدیکیست لای این شب بو ها پای آن سرو بلند!!!

کاش یک روز همه مجنون باشند تا بفهمند چه دردیست جدایی از عشق

کاش می شد که عوض شد . . .
نه به شکل نه به رنگ نه به پیراهن تن . . .
کاش می شد قصه ای را خط زد.
کاش می شد لحظه ها بر می گشت
پدرم پیر شده،مادرم دل گیر است و خدا هنوز نزدیک است به همان سرو بلند!!!
انقدر غرق در این حصرت ها دل به فردا دادم که کسی با من نیست که کنار حوض نقاشی یمان بنشینیم و صحبت بکنیم.:(
آنقدر غرق حوص بودم و سر خوش ز خودم که خدا نیز دگر با من نیست
آن خدایی که اگر دور شوی او به تو نزدیک است

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:30 ق.ظ

نه تو می مانی
نه اندوه
و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه
نه
آیینه به تو ، خیره شده است
تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است
ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن
تا خدا ، یک رگ گردن باقی است
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:34 ق.ظ

و درد
که این بار پیش از زخم آمده بود
آنقدر در خانه ماند
که خواهرم شد

با چرک پرده ها
با چروک پیشانی دیوار کنار آمدیم
و تن دادیم
به تیک تاک عقربه هایی
که تکه تکه مان کردند
پس زندگی همین قدر بود ؟
انگشت اشاره ای به دوردست ؟
برفی که سال ها
بیاید و ننشیند ؟

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:38 ق.ظ

از تو تنها حلقه ای طلایی
از من
نانی که به خانه آورده ام ، پیداست

مه در اتاق مان بیشتر شده

باز هم به اشتباه
لب هایم را بر دیوار گذاشته ام
بوسه های هدر رفته
آواز آن قناری غمگین است
که در بزرگراه می خواند
یا عطر موهای توست
در شب های سرماخوردگی

مه در اتاق مان
بیشتر شده

پرتقالی که پوست می کنی
انگشت های من است
و از آبی که می خورم
صدای گریه می آید


مه بیشتر شده
و روزهایمان قایم باشکی ست در تاریکی :
من در اتاق پنهان می شوم و
تو چشم می گذاری و
به خواب می روی.

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:40 ق.ظ

در شهر ، دلبری که بخندد به ناز نیست
عشقی که آتشم بزند بر نیاز نیست
برق صفا نمانده به چشمان دلبران
دیدار هست و دیده ی عاشق نواز نیست

ساقی مریز باده که می دانم این شراب
مرد افکن و تب آور و مینا گداز نیست
رازیست بر لبم که نخواهم سرودنش
مردیم از این که محرم دانای راز نیست

مردم اگر چه قصه ی ما ساز کرده اند
ما را زبان مردم افسانه ساز نیست
آن گل به طعنه گفت که در بزم درد ما
روی نگار و جام می و اشک ساز نیست

ای تازه گل مناز به گلزار حسن خویش
ناز این همه به چهره ی گلهای ناز نیست
سوزم چو لاله در دل صحرای زندگی
نازم به بخت ژاله که عمرش دراز نیست

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 ق.ظ

ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می‌شوم احساس می‌کنم
آنقدر دوست بوده‌ایم که دیگر
وقت خیانت است

انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره‌ای
من هیچ کاره‌ام : یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی

این روزها
اینگونه‌ام :
فرهاد واره‌ای که تیشه‌ی خود را
گم کرده است

آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله‌ی مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
- یک جنگجو که نجنگید
اما …، شکست خورد


ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می‌شوم احساس می‌کنم
آنقدر دوست بوده‌ایم که دیگر
وقت خیانت است

ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می‌شوم احساس می‌کنم
آنقدر دوست بوده‌ایم که دیگر
وقت خیانت است

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:48 ق.ظ

دنگ دنگ
آی بیا پهلوان، وارد میدان بشو
نوبتت آخر رسید...
معرکه کشتی تو با خداست

این طرف گود منم یک تنه،
آن طرف گود خدا با همه
زور خدا از همه کس بیشتر
زور من از مورچه هم کمتر است
آخرش او می برد
او که خودش داور است

بازوی من را گرفت
برد هوا، زد زمین
خرد شدم این چنین...
آخر بازی ولی،
گفت: بیا
جایزه بازی و بازندگی
یک دل محکم تر است
یک زره آهنی
پاشو تنت کن ولی،
باز نبینم که زود
زیر غمم بشکنی...!

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:50 ق.ظ

با توام ، با توخــــــــدا..
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست...
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند...

نامه ای هم بفرست
کوچه های دل من باز خلوت شده است...
قبل از اینکه برسم
دوستــی را بردند
یک نفر گفت به من: باز دیر آمده ای .... دوست قسمت شده است
با توام با تو خدا ....
یک دل قلابی ...
یک دل خیلی بد... چقدر می ارزد؟ ....
من که هرجا رفتم جار زدم : شده این قلب حراج ... بدوید... یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند.... به همین ارزانــــی
هیچ وقت اما... هیچ کس قلب مرا قرض نکرد...
هیچ کس دل نخرید...

با توام... با تو؛ خـــــدا...
پس بیا... این دل من ... مال خودت...
من که دیگر رفتم اما...
ببر این دل را...
دنبال خودت

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:55 ق.ظ

م

حبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام

من همه تن انا اللحقم ،‌ کجاست دار ، خسته ام

در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود

زمین دیار غربت است ،‌ از این دیار خسته ام



کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب

از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام

در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام

هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام



به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک

بس است تکرار ملال ،‌ ز روزگار خسته ام

دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا

من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام



همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار

از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام

به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال

من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام


قمار بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی

چه برده و چه باخته ،‌ از این قمار خسته ام

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:08 ب.ظ

سلام استاد
گرفتار قوم ظالم شدم و دروغ کوچکترین گناهشونه. خیلی دعام کنید

سلام. ان شاالله با صبر و نماز مشکلات حل می شوند.

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:38 ب.ظ

مرا دریاب

تو ای تنهاترین شاهد

تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا



بجز تو آشنایی من نمی‌یابم

بجز تو تکیه‌گاه و همزبانی من نمی‌خواهم

مرا دریاب



تو میدانی که من آرام و دلپاکم

و میدانی که قلبم جز به عشق تو

و نام تو

و یاد تو

نخواهد زد



و می‌دانی که من ناخوانده مهمانی در این ظلمت‌سرا هستم

مرا دریاب

که من تنهاترین تنهای بی‌سامان این شهرم

مرا بنگر.. مرا دریاب



قسم به راز چشمانم

به‌ اقیانوس بی‌پایان رویایم

به رنگ زرد به رنگ بی‌وفایی‌ها

به عشق پاک

به ایمانم

به چین صورت مادر

به دست خسته‌ی بابا

به آه سرد تنهایی

به قلب مرده‌ی زاغان

به درد کهنه‌ی زندان

به اشک حسرت روحم

به راز سر به مُهر سینه‌ی اسبم

اگر دستم بگیری و

از این زندان رها سازی

برایت عاشقانه شعر خواهم گفت

همین یک قلب پاکم را

و روح بی‌قرارم را که زندانی‌ست

به تو ای مهربان تقدیم خواهم کرد



مرا از غربت زندان رها گردان

نگاه بی‌پناهم بر در زندان تنهایی روح خسته‌ام خشکید

مرا دریاب

مرا دریاب که غمگینم

رحیمی نژاد شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:42 ب.ظ

شاید غزلی بگویم...
شاید غزلی بگویم دراین کوچه های تنگ دنیا
شاید از درددلی بگویم با خدای این دو دنیا
شاید روزگاری من هم سکوت خدا را بشنوم
شاید روزگاری من هم به آن آیین بگروم
شاید امشب شاید امروزو شایدم فردا نمی دانم
اما غزلی می گویم ...
غزلی می گویم که در آن وسعت ثانیه ها پیداست
غزلی می گویم که در آن ارزش انسانها به وفاست
که در آن هیچ کس تنها نیست همه چیز زیباست
در شعرم باران را به تصویر می کشم باد را به مهمانی می خوانم و خدا را
پادشاه قصرم می سازم

طالبی دوشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:59 ب.ظ

به نام خدا.
اعظم خانم سلام.

کلبه پرنده سه‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 03:33 ب.ظ

من آن کودک خسته که در رویای سیب هر روز درخت می کشید

توآن شکوفه ی بهار

من در جستجوی رد پایم بر برف که گیج میخورم و خیس میشوم

تو آفتابی پنهان،لابلای برگهای سوزنی کاج

رحیمی نژاد چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:15 ق.ظ

به نام خدا
سلام به استاد عزیز و گرامی
چشم استاد

سلام مقدسه جون برات آرزوی پیروزی های بیشتری رو دارم.

سلام محدثه جون. خوبی؟ چه خبرا؟ راستی ترم چندی؟

سلام. کلبه نو بسازم؟

طالبی چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:37 ب.ظ

تا حالا دقت کردین این مغازه دارها که بهشون میگی همون توی ویترینی رو میخوام میگن همون یکیه واسه نمونه ست ؟ وقتی یکی بیشتر نیست نمونه چیه پس ؟
::
::
دقت کردین وقتی بند کفشتو می بندی یا را براه وا میشه یا باس با دندونت بازش کنی ؟
::
::
دقت کردین یه تخمه تلخ و مونده که بخوری پنجاه تا تخمه سالم هم پش بندش بخوری عمرا اگه مزش بره ؟
::
::
دقت کردین تو این فیلما که نشون میدن هر کی میفته تو آب اصلا شنا بلد نیست ولی اون که بیرن واستاده در حد یه غریق نجات کامله ؟
::
::
دقت کردین دقیقا زمانی که فکر میکنی زندگی دیگه از این بدتر نمیشه یه اتفاقی میفته که میبینی نه بابا از این بدترم میشه !
::
::
دقت کردین یه چیزی رو پوست میگیرین میخواین بخورینش بعد بجای اینکه پوستشو بندازین سطل آشغال خودشو میندازین تو سطل :|
از شکست عشقی هم بدتره :|
::
::
دقت کردین وقتی دارین موقع فوتبال نگاه کردن تخمه میخورید اگر یه دونه از اون مغز تخمه ها بیفته رو زمین تا کل خونه رو نگردی و پیداش نکنی بیخیال نمیشی ؟
::
::
دقت کردین همیشه بلافاصله بعد از کلیک کردن روی آیکن Shut Down یادت میاد که چه کاری با کامپیوتر داشتی !

طالبی چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:46 ب.ظ

بانویم معصومه علیهاالسلام !
میلادت، نور به چشم‏ها می‏پاشد و سرور به دل‏ها؛ و رایحه بهشتی‏ات، مشام دل را با عطر خوش حضور می‏نوازد؛ میلادت مبارک!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد