کلبه بارون و آسمون ۴

بدون شرح جدید! 

با همان شرح قدیم: 

 

به نام خدا
سلام بارون و سلام آسمون
اگه بدونید چقدر خوشحال شدم هستید!
با اجازه یک کلبه جدید می سازم حتی اگر سختی کارها باعث کمتر بودنتان باشد.
دلمان برایتان تنگ شده بود.

ممنون
استاد

نظرات 118 + ارسال نظر
استاد سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:51 ب.ظ

از تابناک:

خداحافظ ای پهلوان شکسته



شهادت مولی الموحدین، امیر المومنین علی (ع) را به شیعیان جهان تسلیت عرض می نماییم.



کد خبر: ۳۳۵۳۰۴تاریخ انتشار: ۰۸ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۰

13 شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ق.ظ

به نام خدا


ه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، شیعه آنلاین نوشت: اخبار رسیده از شهر کوفه در نزدیکی نجف أشرف حاکی از آن است که همزمان با سالروز ضربت‌ خوردن مولای متقیان، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، بخشی از دیوار مسجد کوفه ترک خورد.
گفتنی است بر اساس روایت های موجود، ترک خوردن دیوار مسجد کوفه همزمان با سالروز ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام،‌ از نشانه‌های آخرالزمان و ظهور حضرت ولیعصر أرواحنا فداه به شمار می رود.

در همین راستا در روایتی که توسط شیخ مفید نقل شده آمده که امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: «إذا هدم حائط مسجد الکوفة ممَّا یلی دار عبد الله بن مسعود فعند ذلک زال ملک القوم وعند زواله خروج القائم علیه السلام» ترجمه: چون دیوار مسجد کوفه در قسمت خانه عبدالله بن مسعود ویران شود، در آن هنگام حکومت قوم به فرجام می‌رسد و قائم علیه السلام ظهور می‌نماید.
در همین حال خبرنگار صفحه عربی شیعه آنلاین با "فراس الکویتی" مسئول بخش اطلاع رسانی مسجد کوفه تماس گرفته تا جزئیات و درستی یا نادرستی این موضوع را جویا شود.
"فراس الکویتی" ضمن تأیید خبر ترک خوردن دیوار مسجد کوفه در شب ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام، در این باره گفت: اکنون در حال بررسی بیشتر این موضوع هستیم.

منبع: ما هستیم
به نقل از وبگردی

بارون واسمون یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ق.ظ

خدایا تو می دانی آنچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشیست
و در ندانستن من تلاطم ها
تو خود با آرامشت

تلاطمم را آرام ساز ...

بارون وآسمون یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:57 ق.ظ

خدایـــــــــــــــــــــا
مدعیان رفاقت هر کدام تا نقطه‌ای همراهند ...
عده ای تا مرز منفعت
عده‌ای تا مرز مال
عده‌ای تا مرز جان
عده‌ای تا مرز آبرو
و همگان تا مرز این جهان ،
تنها تویی که همواره می مانی ، بمان ای جاودانه یار من ...

آفرین

بارون وآسمون یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:00 ب.ظ

خدایا

بگذار هر کجا تنفر است، بذر عشق بکارم
هر کجا آزادگی هست، ببخشایم
و هر کجا غم هست، شادی نثار کنم
الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدلی، همدلی کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم
و در بخشیدن است که بخشیده می شویم

"دکتر شریعتی

آمین

بارون وآسمون یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

به آیت الله بهجت (ره) گفتند :

کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید

فرمودند :
لازم نیست یک کتاب باشد
یک کلمه کافیست
که بدانی :

"خدا می بیند"

[ بدون نام ] یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ب.ظ

من زنم...
بی هیچ آلایشی ...

حتی بی هیچ آرایشی ...


او خواست که من زن باشم ، که به دوش بکشم بار تورا که مردی ...
و به رویت نیاورم که از تو قویترم ...
آری من زنم ... او خواست که من زن باشم ...
همچنان به تو اعتماد خواهم کرد ...
عشق خواهم ورزید ... به مردانگی ات خواهم بالید ...
با تمام وجود از تو دفاع خواهم کرد ...
پشتیبانت خواهم بود ... و تو ...
مرد بمان ...
این راز را که من مردترم
به هیچ کس نخواهم گفت ...

بارون واسمون یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:25 ب.ظ

فردی چند گردو به بهلول داد و گفت : بشکن و بخور و برای من دعا کن .

بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد .

آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم !

بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است ...

بارون واسمون یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ب.ظ

دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت . با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود ، دختر بچه طبق معمولِ همیشه ، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد ...
بعد از ظهر که شد ، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت .
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد ، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود .

با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید ، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد .

اواسط راه ، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود ، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد .

زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند ، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی ؟ چرا همینطور بین راه می ایستی ؟
دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید ، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد !

باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی کنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید ...

بارون واسمون یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ب.ظ

کم سرمایه ای نیست ؛ داشتن آدمهایی که حالت را بپرسند !

ولـی ...

از آن بهتر داشتن آدمهاییست ، که وقتی حالت را میپرسند ؛

بتوانی بگویی : خوب نیستم ... !!!

بارون وآسمون دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ق.ظ

خدا
جاذبه سیب، آدم را به زمین زد…

و جاذبه زمین، سیب را…

فرقی نمی کند،

سقوط، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبه‌ای، غیر از خداست.

به جاذبه‌ای می اندیشم که پروازم می دهد.

خدا…

استاد چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:22 ق.ظ

از وبلاگ سلام رفیق:

تفسیری از شعر حافظ درباره امام حسین(ع)

در آخرین سالی که مرحوم دری در قید حیات بود، یک شب از دهه محرم (شب هشتم یا نهم) جوانی قبل از منبر از ایشان سؤال می کند که: مراد از این شعر چیست؟
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی، او بجا آورد
مرحوم دری می گوید: جواب این سؤال را در بالای منبر می دهم تا برای همه قابل استفاده باشد .
ایشان در فراز منبر قضیه نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم و داستان نان جوین خوردن امیرالمؤمنین (ع) را در تمام مدت عمر بیان می نماید، و حتی این که آن حضرت در تمام مدت عمر ابدا نان گندم نخورد و از نان جوین سیر نشد . و سپس میگوید:

مراد از شیخ در این بیت، حضرت آدم (ع) است که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولی به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچی نمود و گندم را تناول کرد . و مراد از پیر مغان حضرت امیرالمؤمنین (ع) است که در تمام مدت عمر نان گندم نخورد، و وعده عدم تناول از شجره گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید .
این مجموع تفسیر این بیت بود که وی برسر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد .
قبل از پایان سال، مرحوم دری فوت می کند; در سال بعد در دهه محرم در همان شبی که این جوان سؤال را از مرحوم دری می کند، وی را در خواب می بیند که: مرحوم دری به نزد او آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنی این بیت را پرسیدی و من آن طور پاسخ گفتم . اما چون بدین عالم آمده ام، معنی آن، به طور دیگری برای من منکشف شده است:

مراد از شیخ، حضرت ابراهیم (ع) و مراد از پیر مغان حضرت سید الشهداء (ع) است . مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم بدان امر خداوند وعده وفا داد، اما حقیقت وفا را حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا به ذبح فرزندش حضرت علی اکبر (ع) انجام داد .
فردای آن شب، این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم دری می آید و آن خواب خود را بیان می کند.

بارون واسمون سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:58 ق.ظ

*آرزو*
برای تو ومن
ارزو میکنم...
چشمانی آرزو می‌کنم
که چراغها و نشانه‌ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی
که صداها و شناسه‌ها را در بیهوشیمان بشنود
روحی
که این‌همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی
که در صداقت خود، ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن‌چیزها که در بندمان کشیده‌است سخن بگوییم
سکوت هیچ چیز را درست نمیکند
وقلبی
که بخواهد،هر انچه که بهتر است
برای تو ومن وهمه ی انها که میدانند راز زیستن را
چرا که زیستن با روزگار گذرانیدن وروزمرگی متفاوت است.
ودستانی
که بگیرد جایی دست کودکی را که بادباکش را بچه گانه در اسمان گم کرده است
هم او که در پی لقمه نانی خشک سرگشته ی زمین است نه اسمان.
وپایی
که جز راه روشنایی به راهی نرود .
دعاکن،دعا
تنها ارزوی من کافی نیست.

توفیق هم عطا کن و حال دعا ببخش...

بارون واسمون سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:03 ق.ظ

دست بردار پتروس!

بگذار دنیا را آب ببرد

در دنیایی که

اقیانوس آرامَش

به دنبال آرامِش می گردد

صد سد هم بسازی

فقط ...

مشق شب بچه ها را زیاد می کنی!

بارون وآسمون دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ق.ظ

پیش بیا ، پیش بیا ، پیشتر

تا که بگویم غم دل بیشتر

دوست ترت دارم از هر چه دوست

ای تو به من از خود من خویشتر

دوست تر از آنکه بگویم چقدر

بیشتر از بیشتر از بیشتر

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویش تر

هیچ نریزد به جز از نام تو

بر رگ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه اندیش تر


"قیصر امین پور"

ممنون

بارون واسمون چهارشنبه 2 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:09 ب.ظ

چرا من؟
بهترین و افسانه ای ترین تنیسور جهان آرتور اش هنگامی که برای جراحی قلب خود در بیمارستان بود

با سهل انگاری پرستاران با تزریق خون آلوده به بیماری ایدز مبتلا شد

طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود :

چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟

آرتور اش در پاسخ این نامه چنین نوشت :

در سر تا سر دنیا

بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند

حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند

از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند

و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند

پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند

پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند

چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند

و دو نفر به مسابقات نهایی

وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که خدایا چرا من؟

و امروز وقتی که از این بیماری لاعلاج درد می کشم باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم : چرا من؟

سلام. رسیدن به خیر. پرستوها به لانه برمی گردند. کلبه نو بسازم؟

بارون واسمون چهارشنبه 2 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:13 ب.ظ

خدایا شکر....

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگی ام را!
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا ‏صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا می‏ توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟
و جواب ‏او مرا شگفت زده کرد.
او گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟
پاسخ دادم : بلی.
فرمود: ‏هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها بیشتر ‏رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ‏من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من ‏باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در ‏مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت ۶ ماه ارتفاع آن به بیش از ۱۰۰ فوت ‏رسید. ۵ سال طول کشیده بود تا ریشه ‏های بامبو به اندازه کافی قوی شوند. ریشه هایی ‏که بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می ‏کرد.
‏خداوند در ادامه فرمود: آیا می‏ دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با ‏سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ‏ساختی؟ من در تمامی این مدت ‏تو را رها نکردم همانگونه که بامبوها را رها نکردم.
‏هرگز خودت را با دیگران ‏مقایسه نکن. بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنن. ‏زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می ‏ کنی و قد می کشی!
‏از او پرسیدم : من ‏چقدر قد می‏ کشم.
‏در پاسخ از من پرسید: بامبو چقدر رشد می کند؟
جواب دادم: هر ‏چقدر که بتواند.
‏گفت: تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که ‏بتوانی…

کلبه پرنده پنج‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام خوش اومدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد