کلبه دوری و دوستی ۸- خانمها شمسی-طالبی و ماهور

به نام خدا 

 

سلام 

 

باز هم از همه صندوقچه ای ها-خصوصا صاحبان کلبه-سپاسگزارم.

نظرات 200 + ارسال نظر
طالبی سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:46 ق.ظ

تولد تکرار امیدواری خداوندی است ، یاداوری این تکرار بر شما گرامی باد.

سلام استاد.تولدتون مبارک.انشاالله همیشه و همه جا در کنار خانواده محترمتون سالم و سلامت باشید.

سلام
ممنونم
ان شاالله پاینده باشید

شمسی سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ق.ظ

سلام استاد
تولدتون رو بهتون تبریک می گم.



ببخشید استاد
اون گزارش رو همین ترم تحویل بدیم یا هنوز فرصت هست ؟! مثلا تا بعد کنکور؟!
چشم به بچه ها خبر می دم .

سلام
ممنونم
یک برگه خلاصه در اسرع وقت تحول دهید

شازده کوچولو سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام استاد
ان شا الله
که ما را
و همه صندوقچه ای ها را
کمک می کند
تا آدم باشیم
آدم بمانیم
و آدم بمیریم

ممنونیم از خدا به خاطر آفریدن و بودن شما

سلام
ان شاالله

شرمنده ام می کنید

شازده کوچولو پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ق.ظ

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم . استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باش.

این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.

طالبی پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:48 ب.ظ

ای کیو سان ، قصد دلسرد کردنت را ندارم
ولی بدبختی و مشکلات زندگی من ، با این تق و توق ها حل نمی شود ...

طالبی پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ

سکوت کن!
آهسته برو
آهسته بیا
وجدان ها همه خوابند...

طالبی پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ

تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ “تبلـــورت” مهمه

اهل کجا بودنت مهم نیست ،”اهــل و بـجـا” بودنت مهمه

منطقه زندگیت مهم نیست ، “منطــق زنـدگـیت” مهمه

و گذشته ی زندگیت مهم نیست

امــروزت مهمه که چه گــذشتـه ای واسه فــردات میسازی . . .

طالبی پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:50 ب.ظ

بیست سوالی ….؟
_ تو جیب جا میشه ؟
بله
_از جیب راحت در میاد ؟
بله
_glx ؟
افرین درسته

banu جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:15 ب.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

سلام
ایام مبارک
تازه سومین روزه که ÷امو از گچ باز کردم با یک دنیا اشکال خدا قسمت کنه فردا بیام دانشگا

سلام
بلا به دور

طالبی شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ

پروردگارا
می دانم که تا تو راهی نیست.
می دانم که آسمان فیض و رحمتت همه جا بر سرم سایه دارد.
می دانم که تو همیشه نگران لغزش های ناتمام منی.
مهربانا، کمکم کن!
کمکم کن، تا پاکی روحم را به شیرینی ناپایدار و فریبنده ی گناهان آلوده نسازم.
پروردگارا
من این لذت ها را به بهای دوری از تو نمی خواهم. من تو را می خواهم
تنها تو را ... ای مهربان ترین مهربانان

طالبی شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ب.ظ

موانع را از سر راه بردارید...
گاهی اوقات مهم ترین مانع دست یابی ما به
خواسته هایمان، دقیقا جلوی چشمانمان است؛ اما به آن بی توجهیم. از امروز این موانع را از سر راهتان بردارید.
*غرور، مانع یادگیری:
اغلب کسانی که در رشته های مختلف علمی به پیشرفت رسیده اند، آنهایی اند که از پرسیدن
نمی ترسیدند.

* کم رویی، مانع پیشرفت:
اگر تمام جهان بگویند شما انسان بااستعدادی هستید، تا زمانی که عقاید و افکارتان در ذهنتان باقی بماند، نمی توانید پیشرفت کنید. دیگران با دیدن چهره موجه و رفتار شما، به ارزش هایتان پی نخواهند برد. تنها زمانی که لب به سخن بگشایید، می توانید به پیشرفت دست یابید.
*ترس، مانع ایستادن:
ترس های اجتماعی سبب می شود که شما هر چه قدر هم به درست بودن چیزی ایمان داشته باشید، برای داشتن و عمل کردن به آن کاری نکنید.
*تخیل، مانع واقع بینی:
انسان بی رویا تحمل ناپذیر است، چه برای خودش و چه برای دیگران؛ اما زندگی در تخیلات و توهم باعث می شود ما در دنیایی غیر حقیقی زندگی کنیم و زمانی از خواب غفلت بیدار شویم که خیلی دیر است.
*بدبینی، مانع شادی:
انسان بدبین زندگی را به کام خود و نزدیکانش تلخ می کند. شما می توانید از آنها پرهیز کنید، اما خودشان به هیچ وجه نمی توانند از دست خودشان فرار کنند.
*خودشیفتگی، مانع معاشرت:
حیات بشر به تعامل با دیگران بستگی دارد، بنابر این ما ناچاریم با دیگران ارتباط برقرار کنیم؛ اما هیچ کس خواهان همنشینی با انسان خودشیفته نیست و نخواهد بود.
*شکایت، مانع تلاش گری:
آنکه دایما در پی مقصر و شکایت و شماتت دیگران است، عملا دست از تلاش بر می دارد؛ چون مشغول یافتن مقصر است!
*خود بزرگ بینی، مانع محبوبیت:
وقتی دایما خودمان را در موضع قدرت و برتری قرار می دهیم، سایرین را بیزار می کنیم و از خودمان فراری می دهیم.
*عادت کردن، مانع تغییر:
عادت مانع تغییر است و باعث می شود سال های سال در یک مکان، زمان، موقعیت و شرایط در جا بزنیم.

طالبی شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 ب.ظ

مهم نیست چه مدرکى دارید، مهم این است که چه درکى دارید ....

آشنا شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

درد من حصار برکه نیست، درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده


آشنا یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:36 ق.ظ

پیش از آنی که با غزل آیی


یش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل نمی‌تابید، خانه ام انتهای عالم بود

کنج آیینه‌ام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بی‌سحرگاه خنده خیست، باغ بی‌باغ، قحط شبنم بود


تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود

محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود

بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود

چشم‌هایت مرا صدا می‌کرد، روح من سر به زیر می‌انداخت
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشق‌بازی‌ام کم بود

ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق از روی سادگی خندید
جای انگشت‌های حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود

عباس کریمی

شازده کوچولو یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ب.ظ

آی آدمها نمیدانید ...
دل تنگ چیز خوبی نیست

طالبی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ق.ظ

خورشید، محمد است و صادق ماه است
با مقدم خورشید، قمر همراه است
یعنی که ولادت امام صادق (ع)
در روز ولادت رسول الله (ص) است
عیدتون مبارک.التماس دعا.

سلام
عید شما نیز مبارک

طالبی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ق.ظ

فرمایشات حضرت محمد(ص):
«از یار بد بپرهیز که ترا به او شناسند.»
«استغفار وسیله محو گناهان است.»
«دروغ روزی را کاهش می دهد.»
«با پدران خود نیکی کنید تا فرزندانتان با شما نیکی کنند.»
«پرخوری دل را سخت می کند.»
«سحرخیز باشید، زیرا سحرخیزی مایه برکت است.»
«کمال نیکی آن است که در نهان همان کنی که در آشکار انجام می دهی.»
«توبه از گناه این است که دیگر مرتکب آن نشوی.»
«گشاده رویی کینه را می برد.»
«بهشت با ناملایمات قرین است و جهنم با خواستنی ها همراه است.»
«صدقه گناه را از بین می برد، چنانکه آب آتش را خاموش می کند.»
«حیا مایه زینت است.»
«تقوا مایه بزرگی است.»
«بهترین برادران شما کسانی هستند که عیوبتان را به شما آشکارا بگویند.»

گزیده ای از فرمایشات امام صادق (ع)
اگر به کسی احسان نمودی مبادا آن نیکوکاری را با منّت بسیار و به رخ کشیدن تباه سازی».
«از ستیزه جویی بپرهیز، زیرا عملت را از بین می برد.»
«بسیار دعا کنید! چون خداوند، بندگانی را که دست نیاز بسوی او برمی دارند و بدرگاهش دعا می کنند، دوست دارد.»
«سه چیز محبت آور است: ۱ ـ دین داری ۲ ـ فروتنی ۳ ـ بخشش.»
«سه چیز کینه آور است: ۱ ـ نفاق ۲ ـ خودبینی.»
«سه خصلت قدر و منزلت فرد را پایین می آورد: ۱ ـ حسادت ۲ ـ سخن چینی ۳ ـ سبک مغزی (نادانی).»

طالبی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ق.ظ

نرسیده به بعضی خاطره ها ...
باید بنویسند :
آهسته بیاد بیاورید ...
خطر ِ ریزش ِ اشک ...

زیبا بود.

طالبی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ق.ظ

اینجا گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفتند!

"دیگر گوسفند نمی درند"

.

.

به نی چوپان دل می سپارند و زار زار گریه میکنند..


گرگهای روباه صفتاز این حقه ها نیز می زنند!

استاد چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:30 ق.ظ

ترسوهای جاعل ادبیات چاروداریشان همواره با آنهاست!

آشنا چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ق.ظ

هنگامی که تبر به جنگل آمد
همه ی درختان یک صدا فریاد زدند:
ای وای!!!! دسته اش از جنس خود ماست

میرحسینی چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:40 ب.ظ

خدایا...

در سمت تــــــــــــــوام، دلم باران، دستم باران، دهانم باران، چشمـــــــــــم باران...
روزم رابا بندگی تو پاگشا می کنم...
هراذانـــــــــی که می وزد، پنجره هــــــا باز می شوند...
یاد تو کوران می کند...
هر اسم تو را که صدا می زنم....
مــــــاه در دهانم هزار تکه می شود...
کاش من ،همـــــــــــــه بودم...
باهمه ی دهان ها ترا صدا می زدم...
کفش های ماه را به پا کرده ام...
دوباره عـــــــازم توام...
تا بوی زلف یاردر آبادی من است...
هرلب که خنده ای کند...
از شادی من است...
زندگی باتوست...زندگی همین حالاســــــــــت...

میرحسینی چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:46 ب.ظ

به نام خدا
پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟
خدا جواب داد :
بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی
.....
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
شیخ بهایی

کسی که واقعا این یک خصلت را داشته باشد در به روی خاجتمند نمی بندد:
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن

البته حاجت واقعی و حاجتمند واقعی باید روشن شود: مثلا طلب بیت المال اضافه از امام کردن حاجت نیست و درآن صحنه جناب عقیل حاجتمند نبود.

حاجیان نژاد شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ق.ظ

سلام دوباره به استاد عزیز

چشم حتما مزاحمتان می شوم راستش خیلی وقتها دوست دارم تماس بگیرم ولی می ترسیدم مزاحمتان شوم . التماس دعا

سلام
ممنون
می خواهم مطمئن شوم خودتانید. آخر عده ای دزد اسم دزدی نیز می کنند!

آشنا شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

خدایا : آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز تا همه یقین هائی را که در من نقش کرده اند , بسوزد ! و آنگاه از پس توده این خاکستر , لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی , شسته از هر غبار طلوع کند

دکتر علی شریعتی

آشنا یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ق.ظ

فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است
(از دلنوشته های پروفسور حسابی )

چرا آی پی های شما فرق می کند؟

شمسی چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:56 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااام!
اینترنت وصل شد!

ولی دو روز دیگر هم تحمل می کنیم . باشد که جمعه به خیر بگذرد!!

سلام
ان شاالله

شازده کوچولو چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:54 ب.ظ


مردن در این بادیه رویاست با حسین

راه طواف کعبه از اینجاست با حسین

گاهی عطش نشانه ی سیراب بودن است

وقتی دلی به وسعت دریاست با حسین

سرنیزه های لشکر شب را نگاه کن

سرهای این قافله بالاست با حسین

با خون خود به قله ی تاریخ رفته است

زخم تمام مردم دنیاست با حسین

آزادگی به قیمت خون می شود شبی

این آخرین وسوسه ی ماست باحسین

ممنون

این دو بیت کمی ثقیلند:

سرهای این قافله بالاست با حسین

این آخرین وسوسه ی ماست باحسین

طالبی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ب.ظ

ضد حال به این میگن:
کامپیوتر رو خاموش می کنی میری تو تختت زیر پتوی گرم و نرم بعد می بینی هنوز کامپیوتر خاموش نشده !
با هزار زور بلند میشی مانیتورو روشن کنی ببینی چرا خاموش نشده ، درست همون موقع خاموش میشه ...

طالبی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ب.ظ

هیچی ترسناک تر از این نیس بیای خونه ببینی یکی اتاقتو تمیز کرده
حالا ۲ ساعت باید بشینم فکر کنم ببینم چی قایم کرده بودم و آیا کشف شده یا نه

طالبی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ب.ظ

هر وقت دره این یخچال رو باز میکنیم خالیه ها،
حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک
تو یخچال جا بدیم
باید یه ساعت پازل حل کنیم با محتویات ، تا بتونیم جاش بدیم

طالبی جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:17 ب.ظ

به نام خدا
سلام.
کنکور امسال هم با همه دل نگرانیهاش تموم شد.ان شاالله که هر کی هر چی حقشه قبول بشه مخصوصا طیبه عزیزم که دوست داره آلی قبول بشه.

سلام
خدا قوت
ان شاالله همتون جای خوب قبول می شید.

شمسی شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ق.ظ

سلااام

تو این مدت که اینترنت نداشتم تمام تفریحاتم از من گرفته شده بود!!!! هیچی دیگه تصمیم گرفتم یه تفریح سالم (!!)برای خودم دست و پا کنم . می شمردم چند روز دیگه تا کنکور داریم واسه بچه های کنکوری SMS می فرستادم .
یه پیام آماده کرده بودم واسه شب کنکور به این مضمون :
دوستان کمتر از 12 ساعت دیگه به کنکور باقی است!
ستاد کوفت کردن لحظات!

اصلا کلا یادم رفت بفرستم تمام تفریحم نصفه مونده! نمی دونم چی کار کنم!

سلام

شمسی شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ق.ظ

عطسه دختر: اتسی...( ترجیهن یه ته صدا گربه هم تهش)

عطسه پسرا: هاتشوبیسخلبوهووووووووووطر اشش!

قشنگ بود

شمسی یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ

دانشجو چیست ؟!!


موجودی است بیکار که 4 سال از عمر خود را به شکل خودجوش هدر میدهد و حتی برای این کار در ازمونی به نام کنکور شرکت کرده و خود را به اب و اتش میزند. قوت غالب این موجود سیب زمینی و تخم مرغ میباشد. از فعالیت های روزانه وی میتوان به پرسه زدن در محوطه دانشکده،‌تیکه انداختن به استاد، رفتن به فیس بوک با وایرلس دانشگاه به هر بدبختی که شده،خوابیدن،و خیره شدن به جزوه ی استاد برای دقایقی و سپس دور انداختن آن اشاره کرد.

این موجود به شدت علاقه مند است که وی را مهندس و دکتر صدا کنند و از شنیدن این لغات حس وصف ناپذیری به وی دست میدهد. اگر همه شرایط مهیا باشد این موجود 10 روز یکبار به یاد حمام رفتن میفتد و خود را گربه شور میکند.( البته این موضوع بیشتر در مورد گونه ی نر مشاهده شده است )

با این که نام این موجود دانشجو است ،‌اما مشخص نیست چرا به این نام خوانده میشود زیرا رابطه این موجود با دانش شبیه به رابطه اب با اتش است! از مصادیق این موضوع میتوان به استفاده از جزوات برای ایجاد دم کنی قابلمه ماکارونی ، به عنوان زیر قابلمه ای برای جلوگیری از سوختن فرش و همچنین به عنوان دستگیره برای بلند کردن اشیا داغ و ... اشاره کرد.

زیستگاه او منطقه ی حفاظت شده ای به نام خوابگاست که این موجودات به صورت دسته های 4 تایی،8 تایی و حتی 12 تایی درامده و در مساحتی که کمی باز تر از فضای قبر است به زندگی ادامه میدهند.

آندسته از این موجودات که تمایل به بقا بیشتر دارند در سال چهارم برای شرکت در آزمونی دیگر به نام ارشد خود را اماده میکنند و قصد دارند درس هایی که در طول 3 سال نخوانده اند در طول 3 ماه بخوانند تا 2 سال دیگر به این زندگی بی زحمت و راحت ادامه دهند. این موجودات که تا دیروز طنین صدایشان در راهرو خوابگاه گوش فیل را کر میکرد،‌در این سال با شنیدن صدای دمپایی یک دانشجو در راهرو سریعا از اتاق خارج شده و این جمله را بر زبان میاورند :" ای بابا ارشد داریم یواش تر ! " .

پس از گذشت 4 سال این موجودات مدرکی میگیرند که برای استفاده از آن نیاز به وسیله ای به نام کوزه است . نحوه عملکرد این وسیله به این صورت است که مدرک را دم آن میگذارند و آبش را میخورند! اندسته که به ارشد وارد شده و مدرک ارشد میگیرند آب بیشتری میتوانند از کوزه بخورند!

نسل این موجودات نه تنها رو به نابودی نیست بلکه هر روز بر تعداد آن ها افزوده میشود . بیشترین تراکم آنها در منطقه ای از خاور میانه به نام ایران مشاهده میشود که از هر 2 نفر 3 نفر آنها دانشجوست!

سلام. امتحان ان شاالله خوب بود؟


۱-چون مشخص است طنز است اشکالی ندارد.
۲-برای لافزنان ملون که به قول مولا دانشی چند می آموزند تا آن را سرمایه فریب و تزویر خلق کنند و چون گرگ به جوامع بشری حمله برند کم هم هست!
۳-دانشجوی واقعی چشم و چراغ ملک و دین است.

طالبی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ق.ظ

بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم !
جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار : “I See You”

طالبی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ق.ظ

“معرفت” یه موقعی لباس رفاقت بود!!! الان “منفعت” جاشو گرفته

طالبی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ

اومدم یه آدم خیلی خوشتیپ رو بغل کنم
خوردم به آینه!


شمسی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام استاد

راستش از صبح تا حالا که راجع به امتحان پرسیدین دارم فکر می کنم چی جواب بدم ؟! آخرش به این نتیجه رسیدم بگم امتحان کیه ؟ D-:
بااین که خوب نبود ولی امیدوارم قبول بشم . تصور این که بخوام سال بعد هم کنکور بدم وحشتناکه! اگر تست ها رو غلط نزده باشم اندک امیدی هست ولی اگر غلط باشن ...

سلام

شمسی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:30 ب.ظ


آخرین خبر از جهنم :
شیر آب دستشویی ها جفتش داغه !

شمسی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:31 ب.ظ


سوالات رایج مربوط به موبایل:
سال 76 : آنتن دهی ش چطوره؟
سال 79 : چقدر شارژ نگه میداره؟
سال 82 : دوربینم داره؟
سال 85 : دوربینش چند مگا پیکسله؟ صداش چطوره؟
سال 88 : تاچه؟ یا از این معمولیاس؟
سال 91 : اندرویده؟
سال 94 : هوشمنده؟ یا معمولیه؟
سال 97 : اخلاقش چطوره؟!
سال 1400: درکت میکـنـه ؟! یا نه؟
سال 1403: به اندازۀ کافی بهت توجه میکنـه؟ یا میخوای باهاش به هم بزنی؟

شمسی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ

آخه احمق ها ایران میخواد بمب اتمی بسازه به شامپو چه ربطی داره؟!! شامپو رو چرا تحریم می کنید؟! ایرانیا یعنی اگه کچل بشن نمی تونن بمب اتم بسازن ؟!!!

شمسی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:37 ب.ظ

یکی از آرزوهام اینه که یه رستوران بزنم..
توش فـــــــــــــــــقط ته دیگ سرو کنم!!! :))

طالبی سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ق.ظ

زبان ما قاصر است از شکر نعمت تولد و حس بودن تو
در روز تولدت سر بر زمین سائیده و از درگاه حضرت حق نهایت سپاس خود را بجا آورده و برایت سالهای سال عمر با عزت و برکت خواستاریم . . .باشد که بقاء عمرت با عزت و سربلندی و توام با خدمت باشد . . .

تقدیم به کسی که شکفتن هیچ گلی زیباتر از لبخند او نیست
طیبه عزیزم سالروز تولدت مبارک . . .

ان شاالله به خیری و خوشی

شمسی سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ب.ظ

مقدسه جان
ممنونم

عینکم رو دادم شیشه هاش رو عوض کنن الان رو چشمم نیست!! . تو نظرات غلط تایپی داشتم به بزگی خودتون ببخشید .

شمسی سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:29 ب.ظ

چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد

نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد

چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد

چنان اندازدش از پا که دیگر سرنیفرازد

"محمّد حسین شهریار"

شمسی سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:30 ب.ظ

مسخره ترین سوالی که میشه از یکی پرسید:
میتونم بهت اعتماد کنم؟
در تاریخ حتی یک مورد هم جواب منفی ثبت نشده! :|

شمسی سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:31 ب.ظ

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻦ ﻣﺎﻫﻲ ﺧﺮﻳﺪﻡ ۶۵٠٠ ﺗﻮﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﺵ
ﭘﺮﻱ ﺩﺭﻳﺎﻳﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻗﻴﻤﺖ |:

شمسی سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:34 ب.ظ

درد مشترک در فصل امتحانات .....!!!!!!!!!!!!!!
متاسفانه مشکلِ من سرِ بعضی از امتحانا اینه که احساس میکنم بهم برگه ی اشتباهی دادن!! بس که سوالا ناآشناست!! :|

شمسی سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:40 ب.ظ

داداشــــــــــی چیـــــست ؟؟؟
کلــــمه ای ســــت محبـــت آمیز از سویِ دخــــتران، برای خام کــــردن پســـــرها در مواقــــــــع اضطــــــراری و نیـــــاز.
تجــــربه نشان داده اســــت که به این حــــرف دخـــــتران تا به حــــــال جــــــواب "نــــــه" نگـــــفته شــــده اســـــت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد