فقط کافیــــه به هر دلیلی یه مدت کوتــــاه مشکل مالی واست پیش بیــــــاد،تو همین مدت کوتــــــــــاه خیلی اتفاقی؛ ماشینت خراب میشه :| دندون درد میگیری :| قبض برق و گاز خونــــه میاد :|... همراه اول اس ام اس میزنـــــــه قبض موبایل اومده :| شارژ ADSl تموم میشه :| به 2 تا جشن تولد دعوت میشی :| دوستاتم یهو دلشون واست تنگ میشه میخوان بیان پیشت :| با تشکر از زندگی :|
نوعی بیماری روانیست که فرد را تحریک به باز کردن درب یخچال میکند، در حالی که نه تشنه است، نه گرسنه است و نه اصلا میداند که چه میخواهد ؟ از علائم این بیماری این است که فرد از اتاقش خارج میشود سرگردان راه آشپزخانه را در پیش میگیرد درب یخچال را باز میکند، چیزی بر نمیدارد درب را میبندد این بیماری به وفور در میان متولدین دهههای ۶۰ و ۷۰ به چشم میخورد!
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز برای پاککن های جوهری و تراش های فلزی برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی دلم برای تخته پاککن و گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه برای واکسن اول دبستان برای سر صف ایستادن ها برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد دلم برای ضربدر و ستاره دلم برای ترس از سوال معلم کارت صد آفرین بیست داخل دفتر با خودکار قرمز و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر دلم برای لیوانهای آبی که فلوت داشت دلم برای زنگ تفریح برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها برای لیلی کردن دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم برای اردو رفتن برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن دلم برای روزنامه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود برای خنده های معلم و عصبانیتش برای کارنامه.... نمره انضباط برای مُهرقبول خرداد دلم برای خودم دلم برای دغدغه و آرزو هایم دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
پسرک با استین لباس بافتنی گشادش که چند تای پهن خورده،صورتش را پاک میکند و می دود دنبال من، فال بخر ........... تو رو خداففقط صد تومن.............بخر.. طفلک معصوم تو هم گول لباسهایم را خورده ای ......... باور کن هنوز پولشان را نداده ام،لباسهای کارم هستند...........به جان خودت.
اینها رو با خودم فکر میکنم و پسرک هنوز دارد اصرار میکند. فال بخر .... تورو خدا... از این بچه های خیابانی است که از اقبال بدش توی بچگی نمرده بابا چه جونی داری تو؟با آنهمه مواد که به خورد شماها میدهند تا صدایتان در نیاید چطور به این سن و سال رسیده ای،عجب است.... اینها را با خودم فکر میکنم و پسرک از من ناامید شده است.
رسیده ایم به ایستگاه اتوبوس وپسرک دارد به خانم جلویی من اصرار میکند.تلفنم زنگ میزند و اسم پروین می آید روی صفحه اش الو......توی راهم.روسری ها؟حاشیه دارها را دادم هفت و نیم....چی؟ نترس ،نمیگذارم مشتری هایت بپرند....نه ،ساده ها را دادم شیش تمام......خوب بود دیگه تیغم همینقدر برید....نه بابا راضی بودند....باشه ، نیم ساعت دیگه مغازه ام....فعلا. عجب این پروین بی چشم و رو و پررو است،انگار داره با پادوش حرف میزنه...
اینها را با خودم فکر میکنم و تلفن را توی جیبم میگذارم،پسرک دو سه نفری جلوتر رفته است.
خب داره با پادوش حرف میزنه خودتم گول لباسهاتو خوردی؟لباسهای عاریه ای که این حرفهارو نداره...
اینها را با خودم فکر میکنم و اتوبوس آمده است و دارم توی فشار جمعیت سوار میشوم و در عین حال برای پیرزنی که نوبت را رعایت نکرده است سری به تاسف تکان میدهم.
سوار می شویم و راننده نیست تا راه بیفتیم.دفتر چه حساب و کتاب را در می آورم و توی ستون روسری حاشیه دار مینویسم نه و نیم و زیر روسری ساده مینویسم هفت و نیم جمع میزنم و از اختلاف حساب کلی کیف میکنم.با اختلاف پول فروش و پولی که باید به پروین بدهم میروم قیمت لباسهایم را حساب میکنم و از استرس این که وقتی می پوشمشان خراب نشوند راحت میشوم....
اینها را با خودم فکر میکنم و پسرک بالاخره یک فال به دختر کنار دستی ام فروخته است.دختر یک اسکناس هزاری از توی کیفش در می اورد و پسرک دنبال پول خرد جیب های شلوارش را می گردد.راننده آمده است و اتوبوس تکان می خورد.پسرک به راننده نگاه می کند که می خواهد راه بیفتدو هزاری دختر که هنوز به طرفش دراز است......هزاری راه از دست دختر می کشد و می دود از اتوبوس پایین. راننده درها را میبندد و راه می افتد.
پیر زن که حالا روبه روی ما نشسته است سری به تاسف تکان میدهد،دختر با انگشت عینکش را روی بینی جابه جا می کند و از پنجره به بیرون نگاه می کند ،
بیچاره توی خیابون دزد بار نیاید چه کار کنه؟شب که بشود باید کلی با بزرگترش حساب و کتاب کند،این بچه هم که عقلش به اختلاف حساب و این جور زرنگی ها نمیرسد،هر چه قدر بیشتر ببرد لابد غذایش بیشتر است یا جایش بهتر ....اصلا شاید نداند این کار دزدی است.
اینها را با خودم فکر میکنم و اتوبوس قبل از این که خیلی حرکت کند،توی ترافیک گیر کرده است طول می کشد تا اتوبوس به ایستگاه اول برسد ایستگاه شلوغ است و تا در اتوبوس باز می شود آدمها به هم فشار می آورند وبالا می آیند،
وسط اتوبوس پر می شود از آدمهایی که دستشان را به زحمت به جایی بند کرده اند......توی شلوغی دو تا دست کوچک جمعیت را باز میکند و خودش را به زور می رساند به ردیف ما،پسرک است که از نفس افتاده و صورتش خیس عرق است و توی دست کوچکش که از آستین لباس بافتنی گشادش بیرون امده یک اسکناس پانصدی و دو تا اسکناس دویستی است و گرفته است طرف دختر....
خیلی زیبا بود. خصوصا در این سحر رویایی برفی! ساعت ۵/۳ بامداد است. چه برفی می بارد بل که بدی ها را بپوشاند.
به نام خدا امروز 29/9/1391.سمنانو نمیدونم ولی اینجا یه برف سپید کل شهرمون رو سفیدپوش کرده و شهرمون یه تصویر زیبایی به خودش گرفته.به هر طرف که نگاه میکنی نعمت زیبای خداوند رو میبینی.من که برف خیلی دوست دارم.ادم برفی که یک چیز دیگست.مدارسم که همه تعطیل بودن.داداش بیچاره ی من نمیدونست مدارس تعطیله پاشد رفت سمنان و برگشت.دلم براش سوخت.(اخه ما شنیدیم سمنان دبیرستان با یک ساعت و نیم تاخیر دایره.) امیدوارم امروز به همتون خوش بگذره. خدا کنه مثل سفیدی این برف هممون پیش خدا رو سفید باشیم.آمین.
عشق را میشه .. توی دستهای خسته پدر و توی چشمهای نگران مادر دید نه در دستان یک غریبه...
رحیمی نژاد
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 ساعت 07:50 ق.ظ
به نام خدا سلام ار عشق مرا نشانه دادند
بر خاک گلم اشاره دادند
گفتند و نوشتند و سرشتند
پس باده عارفانه دادند
از عشق سروده ای سرودند
بر گوش من این ترانه دادند
زان روز ازل به حیرتم من
کین منصب و این حواله دادند
از دور اشاره ای بکردند
در خاک خود آشیانه دادند
فرزند و عیال و خانمانی
اینها همه را بهانه دادند
تدبیر و خرد فنون و عقلی
انگار که عاقلانه دادند
شرطی و شروطی و عقودی
بستند و بسی فسانه دادند
گفتند برو زمین سرایت
لیکن دلی عاشقانه دادند
چون نوبت سرو شد ز رحمت
سرسبزی جاودانه دادند سعید چرخچی
سلام
رحیمی نژاد
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 ساعت 07:53 ق.ظ
به نام خدا چنان مسحور آن یارم که این در رسم عاقل نیست و با یک ناز مجهولش مرا بازنده جز دل نیست
گمان میکردم آن مجهول چه آسان حل شود لیکن ندانستم که هر سو سو چراغ راه غافل نیست
هزاران جهد بنمودم بدست آرم کلید عشق ولی هرگز نیاموزم رموزی را که باطل نیست
توان من برفت از کف ولی مجهول پابرجاست چه سان آرام تر گردد دلی کو را فضائل نیست
هرآنکس حلّ این مجهول توانست گفت بر من دل من را شفا بخشد به دارویی که زائل نیست
رموز عشق کسی داند که ناز لیلیش خواهد نه کس این راز بگشاید که نزدش این مسائل نیست
چه ظلمی کرده ام بر دل"که عشق آسان نمود اوّل" کلام عاشقان، "گمنام"،غریبان را که شامل نیست
امیر شهبازی"گمنام"
رحیمی نژاد
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 ساعت 10:21 ق.ظ
به نام خدا راز گل سرخ آسمانی در قران کریم
هنگام انفجار و فرو پاشی ستارگان، گازها و موج های حاصل، ترکیبی بسیار زیبا بمانند گل سرخ (رُز)ایجاد می کنند. عکس زیر توسط تلسکوپ هابل (Hubble Telescope) ناسا گرفته شده است و توسط ناسا "انفجار گل رز سرخ" نامیده شده . این پدیده در قرآن مجید 1400 سال پیش در سوره الرحمن آیه 37 بیان گردیده است: فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ
هنگامی که آسمان از هم شکافته شود و مانند گلی سرخ رنگ (گلگون) درآید.
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران!
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت ! پرسیدند : چه می کنی ؟ پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ... گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که دیگران و وجدانم می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟ پاسخ می دهم : هر آنچه از من بر می آمد !!
یا انــیــس مدعیان رفاقت هرکدام تا نقطه ای همراهند عده ای تا مرز مال عده ای تا مرزآبرو عده ای تا مرزجان وهمگان تا مرز این جهان تویی که همواره میمانی بمان..
ای بابا دلمون خوش بود آخر دنیاست بعدش کسی بهمون کار نداره میتونیم راحت تا هر وقت دلمون میخواد بخوابیم گفتن نه 3روز خاموشیه گفتیم جهنمو ضرر 3روز تعطیلی رو عشقه به مدت 3 شبانه روز شبه بازم میگیریم میخوابیم الان میگن هیچ اتفاقی نمیوفته تازه از فرداش شبها کوتاه میشه از خوابمون کم میشه خو چیکار کنم خوابم میاد
دست های کوچکش به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟ و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند و برای فرج آقا " دعا " می کند
اگه دیوید بکام اسم پسرش را می ذاشت ایام، صداش می کردند ایام بکام، حال می کرد!
این کتابای ریاضی آسون ترین مثال هارو خودش حل می کرد بعد دیدین سخت ترین مساله ها رو میذاشت ما حل کنیم ؟!
اولین بار که تو عمرم تقلب کردم ؛ سال اول ابتدایی ؛ امتحان ریاضی: پیس پیس (خطاب به جلوییم) گردی عدد 9 سمت چپشه یا راستش؟ جلوییم: چپ! من : چپ کدوم طرفه؟!... همچین اسکلایی بودیم ما !
یه بار با بابام دعوام شد ولی چون امکانات نداشتم نتونستم خواننده بشم بی خیال شدم باهاش آشتی کردم!
بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطه هامون می کنیم: نیمه می شنویم؛ یک چهارم می فهمیم، هیچی فکر نمی کنیم! و دو برابر واکنش نشون می دیم.
مردی که فردای روز پدر جوراب پاره پاش باشه، تنهاترین مرد دنیاست !
بابام هنوز معتقده که چون من همیشه پای اینترنتم پول تلفن زیاد میاد!
بعضی وقتا وقتی یکی میگه «ببخشید اشتباه کردم» بهتره قبول کنید چون «خوب کردم اشتباه کردم» آپشن بعدیه که بهتون ارایه می ده !
تو بچگی مون از تکلیف عذاب می کشیدیم الان داریم از بلاتکلیفی عذاب می کشیم !
به عشق در نگاه اول اعتقاد داری یا یه بار دیگه از جلوت رد شم؟!
تو امتحانا دنبال این نیستن که ببینن چقدر حالیته، هی می خوان ببینن چی بلد نیستی!
امسال نمایشگاه کتاب نرفتم. خودم تو خونه سیب زمینی سرخ کردم خوردم!!!
بابام به مامانم اس ام اس عاشقانه فرستاده...الان 2 روزه خونمون دعواست :| مامانم گیر داده به بابام که این اس ام اس و کی واست فرستاده بوود؟ :|
تو هوای بارونی . . . . . . . . . . . خیلی راحت میتونید از پنجره اتاقتون تف کنید رو سر عابرین...!!
آیا میدانستید هم اکنون گدایان شهر نیویورک با پول خردهای ته جیبشان میتوانند بمدت یکماه در هتل داریوش کیش، اقامت خوشی را داشته باشند؟! :|
این کارمندای وزارت امور خارجه دقیقا برای چی حقوق میگیرن !..؟ ما که با هیچ کس در ارتباط نیستیم !!!!!
اینایی که کسی از کاراشون سردرنمیاره، اینایی که کاراشونو همیشه ساکت و آروم انجام میدن، اینایی که عشقشون لباس مشکیه، اینایی که دلشون نمیاد وقتی که خوابی بیدارت کنن، اینایی که روزا براشون بی معنی شده و شبا فقط کار میکنن، اینایی که با دیواره خونه ها یه دنیا خاطره دارن، اینا رو خیلی زیاد مواظبشون باشید، این لامصبا دزدن
زندگی فقط ؛ خونه لوکس ، با تمام امکانات رفاهی نیست . زندگی فقط لباسای مارک نیست . زندگی فقط ماشین آخرین سیستم نیست . زندگی فقط پیچیدن بوی ادکلن جدیدت تا ده فرسخی نیست . زندگی فقط سفرهای دور دنیا نیست . زندگی فقط مهمونی های پر از تجمل نیست . زندگی فقط پول نیست . زندگی گاهی عطر خاک بارون خورده است . زندگی گاهی یه نونه تازه از تنور در اومده است . زندگی گاهی دستای پینه بسته یه کشاورزه . زندگی گاهی نگاه معصومه یه بچه روستاییه . زندگی گاهی خوابیدن زیر سایه یه درخته . زندگی گاهی ، در اوج سادگی زندگیه ...
استادی با شاگردانش در گذر بودند که ناگه مجنونی به پیش آمده و به استاد خیره شد. لختی گذشت تا اینکه استاد بگفت: مرا با مجنون تنها گذارید! شاگردان رفتند و این سوال برایشان باقی بود که : استاد را با مجنون چه کار؟! فردا که شاگردان به محضر استاد رسیدند او را به هیئت دیوانگان دیدند که مشغول احتراق نگاشته هایش بود! گفتند: شما را چه حال است که ما می نگریم؟ استاد گفت: بعد از رفتن شما از مجنون پرسیدم چرا به من خیره می نگری؟ گفت: از تو خوشم می آید! گفتم: به چه علت؟ گفت: چرا که تو مثل من خودنمایی داری، من با رفتارم جلب نظر می کنم وتو نیز با رفتارت! مگر نه این است که کتاب می نویسی و درس می دهی تا مردم را جذب نمایی؟! مجنون این به من بگفت و رفت! من هم فهمیدم که چقدر دیوانه بودم که تمام تلاش هایم را برای شهرت و جلب نظر انجام دادم و دنیای خود را به عقبی ترجیح دادم! پس از من دور شوید که من دیوانه ای بیش نیستم!
شخصی در مورد شاعری بنام ‹ سیف باخرزی › اینچنین سرود:
ای خردمند! سیف باخرزی --- بالله ار تو به ارزنی ارزی کِی تو با آدمی توانی زیست؟ --- چون تو را گفتهاند: با خَر زی!
در پاسخش اینچنین جواب داد: ای خردمند! طاعتِ من کن --- تا کِی آخر تو معصیت ورزی زین سپس عمر با تو سر بکنم --- چون مرا گفتهاند: با خَر زی!!!
قشنگ بود! دندان شکن برای اونها که خودشونا بیخود همه جادعوت می کنند-یعنی به زور می خوان باهات چایی بخورن و معمولا هم پرمدعا و ایضا لافزن هستند. ترسوهای جاعل! همیشه در سایه! تحت نام دیگران! اینها را باید همین گونه جواب داد و من این طور آدمها را خوب می شناسم! و خوب ادب می کنم!
اینایی که مثلا بهشون قهوه تعارف می کنی بعد می پرسی: شیر؟ شکر؟ بعد می گن : تلخ خب مثلا که چی؟ متفاوتی؟ خیلی خرابی؟ داغونی؟ با کلاسی؟ مقرون به صرفه ای؟ یا چی؟ اونایی که میگن : شیر خب مثلا که چی؟ نرمی استخون داری؟ وزیر بهداشتی؟ گاو دوست داری؟ با دقت انتخاب کنی؟ یا چی؟ اونایی که میگن: شکر خب که چی مثلا؟ دیابت نداری؟ تلخی روزگار تاثیری روت نداره؟ درگیر رژیم غذایی و اینا نیستی؟ یا چی؟ اونایی که میگن: شیر و شکر خب که چی مثلا؟ از قحطی اومدی؟ مفت باشد کوفت باشد؟ یا مثلا خیلی ریلکسی؟ من و تو نداره؟ یا چی؟ اونایی که میگن: هرچی شد خب که چی مثلا؟ از دنیا بریدی؟ هر چی من بخوام می خوری؟ بی اهمیته برات این چیزا؟ یا چی؟ اونایی که میگن: میل ندارم خب که چی مثلا؟ خودتو با قهوه می شوری تو حموم؟ خیلی با کلاسی؟ قهوه جواب نمیده برات؟ یا چی؟
یه سواله که خیلی وقته ذهن من و به خودش مشغول کرده اونم اینه که وقتی کسی پولمون رو بالا کشید یه لیوان آبم روش بریم کلانتری بگیم کلاه کذاشتن سرمون یا کلاهمون رو برداشتین ؟!
فقط کافیــــه به هر دلیلی یه مدت کوتــــاه مشکل مالی واست پیش بیــــــاد،تو همین مدت کوتــــــــــاه خیلی اتفاقی؛
ماشینت خراب میشه :|
دندون درد میگیری :|
قبض برق و گاز خونــــه میاد :|...
همراه اول اس ام اس میزنـــــــه قبض موبایل اومده :|
شارژ ADSl تموم میشه :|
به 2 تا جشن تولد دعوت میشی :|
دوستاتم یهو دلشون واست تنگ میشه میخوان بیان پیشت :|
با تشکر از زندگی :|
نوعی بیماری روانیست که فرد را تحریک به باز کردن درب یخچال میکند،
در حالی که نه تشنه است، نه گرسنه است و نه اصلا میداند که چه میخواهد ؟
از علائم این بیماری این است که فرد از اتاقش خارج میشود
سرگردان راه آشپزخانه را در پیش میگیرد درب یخچال را باز میکند،
چیزی بر نمیدارد درب را میبندد
این بیماری به وفور در میان متولدین دهههای ۶۰ و ۷۰ به چشم میخورد!
حتی دهه های قبل!
بزرگترین دلهره زندگیم اینه که
تو مهمونیا وقتی دارن بشقاب ته دیگو دست ب دست میچرخونن ب من نرسه!
به نظر شما اگه آدما مریخ زندگی می کردن قرار باشه به کسی بگی نیفتی باید بگی زمین نخوری یا مریخ نخوری؟!
یه بار تو صندوقچه 2 گذاشتمش ولی بازم برام قشنگه :
دلم تنگ شده
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی
زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاککن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی
دلم برای تخته پاککن و گچ های رنگی کنار تخته
برای اولین زنگ مدرسه
برای واکسن اول دبستان
برای سر صف ایستادن ها
برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته
دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد
دلم برای ضربدر و ستاره
دلم برای ترس از سوال معلم
کارت صد آفرین
بیست داخل دفتر با خودکار قرمز
و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر
دلم برای لیوانهای آبی که فلوت داشت
دلم برای زنگ تفریح
برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها
برای لیلی کردن
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم
برای اردو رفتن
برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن
دلم برای روزنامه دیواری درست کردن
برای تزئین کلاس
برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود
برای خنده های معلم و عصبانیتش
برای کارنامه.... نمره انضباط
برای مُهرقبول خرداد
دلم برای خودم
دلم برای دغدغه و آرزو هایم
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم
کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
پسرک با استین لباس بافتنی گشادش که چند تای پهن خورده،صورتش را پاک میکند و می دود دنبال من،
فال بخر ........... تو رو خداففقط صد تومن.............بخر..
طفلک معصوم تو هم گول لباسهایم را خورده ای ......... باور کن هنوز پولشان را نداده ام،لباسهای کارم هستند...........به جان خودت.
اینها رو با خودم فکر میکنم و پسرک هنوز دارد اصرار میکند.
فال بخر .... تورو خدا...
از این بچه های خیابانی است که از اقبال بدش توی بچگی نمرده بابا چه جونی داری تو؟با آنهمه مواد که به خورد شماها میدهند تا صدایتان در نیاید چطور به این سن و سال رسیده ای،عجب است....
اینها را با خودم فکر میکنم و پسرک از من ناامید شده است.
رسیده ایم به ایستگاه اتوبوس وپسرک دارد به خانم جلویی من اصرار میکند.تلفنم زنگ میزند و اسم پروین می آید روی صفحه اش
الو......توی راهم.روسری ها؟حاشیه دارها را دادم هفت و نیم....چی؟ نترس ،نمیگذارم مشتری هایت بپرند....نه ،ساده ها را دادم شیش تمام......خوب بود دیگه تیغم همینقدر برید....نه بابا راضی بودند....باشه ، نیم ساعت دیگه مغازه ام....فعلا.
عجب این پروین بی چشم و رو و پررو است،انگار داره با پادوش حرف میزنه...
اینها را با خودم فکر میکنم و تلفن را توی جیبم میگذارم،پسرک دو سه نفری جلوتر رفته است.
خب داره با پادوش حرف میزنه خودتم گول لباسهاتو خوردی؟لباسهای عاریه ای که این حرفهارو نداره...
اینها را با خودم فکر میکنم و اتوبوس آمده است و دارم توی فشار جمعیت سوار میشوم و در عین حال برای پیرزنی که نوبت را رعایت نکرده است سری به تاسف تکان میدهم.
سوار می شویم و راننده نیست تا راه بیفتیم.دفتر چه حساب و کتاب را در می آورم و توی ستون روسری حاشیه دار مینویسم نه و نیم و زیر روسری ساده مینویسم هفت و نیم جمع میزنم و از اختلاف حساب کلی کیف میکنم.با اختلاف پول فروش و پولی که باید به پروین بدهم میروم قیمت لباسهایم را حساب میکنم و از استرس این که وقتی می پوشمشان خراب نشوند راحت میشوم....
اینها را با خودم فکر میکنم و پسرک بالاخره یک فال به دختر کنار دستی ام فروخته است.دختر یک اسکناس هزاری از توی کیفش در می اورد و پسرک دنبال پول خرد جیب های شلوارش را می گردد.راننده آمده است و اتوبوس تکان می خورد.پسرک به راننده نگاه می کند که می خواهد راه بیفتدو هزاری دختر که هنوز به طرفش دراز است......هزاری راه از دست دختر می کشد و می دود از اتوبوس پایین.
راننده درها را میبندد و راه می افتد.
پیر زن که حالا روبه روی ما نشسته است سری به تاسف تکان میدهد،دختر با انگشت عینکش را روی بینی جابه جا می کند و از پنجره به بیرون نگاه می کند ،
بیچاره توی خیابون دزد بار نیاید چه کار کنه؟شب که بشود باید کلی با بزرگترش حساب و کتاب کند،این بچه هم که عقلش به اختلاف حساب و این جور زرنگی ها نمیرسد،هر چه قدر بیشتر ببرد لابد غذایش بیشتر است یا جایش بهتر ....اصلا شاید نداند این کار دزدی است.
اینها را با خودم فکر میکنم و اتوبوس قبل از این که خیلی حرکت کند،توی ترافیک گیر کرده است طول می کشد تا اتوبوس به ایستگاه اول برسد ایستگاه شلوغ است و تا در اتوبوس باز می شود آدمها به هم فشار می آورند وبالا می آیند،
وسط اتوبوس پر می شود از آدمهایی که دستشان را به زحمت به جایی بند کرده اند......توی شلوغی دو تا دست کوچک جمعیت را باز میکند و خودش را به زور می رساند به ردیف ما،پسرک است که از نفس افتاده و صورتش خیس عرق است و توی دست کوچکش که از آستین لباس بافتنی گشادش بیرون امده یک اسکناس پانصدی و دو تا اسکناس دویستی است و گرفته است طرف دختر....
خیلی زیبا بود. خصوصا در این سحر رویایی برفی!
ساعت ۵/۳ بامداد است. چه برفی می بارد بل که بدی ها را بپوشاند.
شکسته های دلت را به بازار خدا ببر
خدا خود بهای شکسته دلان است......
از فشار زندگی نترسید
به یاد داشته باشید
فشار ، توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند . . .
کلمات قدرت آزار دادن شما را ندارند مگر آنکه گوینده ی کلمات
برایتان بسیار عزیز باشد . . .
آفرین
به نام خدا
امروز 29/9/1391.سمنانو نمیدونم ولی اینجا یه برف سپید کل شهرمون رو سفیدپوش کرده و شهرمون یه تصویر زیبایی به خودش گرفته.به هر طرف که نگاه میکنی نعمت زیبای خداوند رو میبینی.من که برف خیلی دوست دارم.ادم برفی که یک چیز دیگست.مدارسم که همه تعطیل بودن.داداش بیچاره ی من نمیدونست مدارس تعطیله پاشد رفت سمنان و برگشت.دلم براش سوخت.(اخه ما شنیدیم سمنان دبیرستان با یک ساعت و نیم تاخیر دایره.)
امیدوارم امروز به همتون خوش بگذره.
خدا کنه مثل سفیدی این برف هممون پیش خدا رو سفید باشیم.آمین.
آمین
«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،
«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،
«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،
«اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،
«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسانهاست»،
«اما، اگر «عزت نفس نداری»، هیچ نداری
ببخشید قبلیه نصفه کپی شد احتمالا!!
گوته می گوید: «اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،
«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،
«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،
«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،
«اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،
«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسانهاست»،
«اما، اگر «عزت نفس نداری»، هیچ نداری
عشق را میشه ..
توی دستهای خسته پدر و توی چشمهای نگران مادر دید
نه در دستان یک غریبه...
به نام خدا
سلام
ار عشق مرا نشانه دادند
بر خاک گلم اشاره دادند
گفتند و نوشتند و سرشتند
پس باده عارفانه دادند
از عشق سروده ای سرودند
بر گوش من این ترانه دادند
زان روز ازل به حیرتم من
کین منصب و این حواله دادند
از دور اشاره ای بکردند
در خاک خود آشیانه دادند
فرزند و عیال و خانمانی
اینها همه را بهانه دادند
تدبیر و خرد فنون و عقلی
انگار که عاقلانه دادند
شرطی و شروطی و عقودی
بستند و بسی فسانه دادند
گفتند برو زمین سرایت
لیکن دلی عاشقانه دادند
چون نوبت سرو شد ز رحمت
سرسبزی جاودانه دادند
سعید چرخچی
سلام
به نام خدا
چنان مسحور آن یارم که این در رسم عاقل نیست
و با یک ناز مجهولش مرا بازنده جز دل نیست
گمان میکردم آن مجهول چه آسان حل شود لیکن
ندانستم که هر سو سو چراغ راه غافل نیست
هزاران جهد بنمودم بدست آرم کلید عشق
ولی هرگز نیاموزم رموزی را که باطل نیست
توان من برفت از کف ولی مجهول پابرجاست
چه سان آرام تر گردد دلی کو را فضائل نیست
هرآنکس حلّ این مجهول توانست گفت بر من
دل من را شفا بخشد به دارویی که زائل نیست
رموز عشق کسی داند که ناز لیلیش خواهد
نه کس این راز بگشاید که نزدش این مسائل نیست
چه ظلمی کرده ام بر دل"که عشق آسان نمود اوّل"
کلام عاشقان، "گمنام"،غریبان را که شامل نیست
امیر شهبازی"گمنام"
به نام خدا
راز گل سرخ آسمانی در قران کریم
هنگام انفجار و فرو پاشی ستارگان، گازها و موج های حاصل، ترکیبی بسیار زیبا بمانند گل سرخ (رُز)ایجاد می کنند.
عکس زیر توسط تلسکوپ هابل (Hubble Telescope) ناسا گرفته شده است و توسط ناسا "انفجار گل رز سرخ" نامیده شده . این پدیده در قرآن مجید 1400 سال پیش در سوره الرحمن آیه 37 بیان گردیده است:
فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ
هنگامی که آسمان از هم شکافته شود و مانند گلی سرخ رنگ (گلگون) درآید.
آیه ی ۳۷ سوره الرحمن
ما که خیالمون از بابت راست یا دروغ بودن آخر دنیا توی 21 دسامبر راحته،آخه عربستان همیشه یه روز زودتر از ماست،وایمیسم ببینیم چی میشه!!!! :|
قشنگ بود
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها
یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران!
اندوهت را به برگ ها بسپارتا باد پاییزی آن را ببرد.آخرین لحظه های پاییزیت پر از خش خش آرزوهای قشنگ.
یلدا بر ایرانیان مبارک
بر شما نیز مبارک
پیامک وارده :
دده صدا که
دودین خبر که
زیکون فریا بنج
شوو چله دره مه
دوچینین ته مجمه
انجیلته شیکلته ویمه یوزی
بشکنین ناری
بپژین چندری و شلومی و باکلی
بنینین دور همی
بخورین شو چره
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد
و برمی گشت !
پرسیدند :
چه می کنی ؟
پاسخ داد :
در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...
گفتند :
حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
و این آب فایده ای ندارد
گفت :
شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
اما آن هنگام که دیگران و وجدانم می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ می دهم :
هر آنچه از من بر می آمد !!
یه موتور جستجو ایرانی!!!!!
gorgor.ir
اسمش قشنگه! گرگر!
آغاز 1/1/1 مبارک!
ستاد انسان های باقیمانده!
زیباست!
پیامک وارده :
با توجه به پایان دنیا صبح روز محشرتان به خیر . روحتان شاد .
(البته الان بعد از ظهره محشره!)
یا انــیــس
مدعیان رفاقت هرکدام تا نقطه ای همراهند
عده ای تا مرز مال
عده ای تا مرزآبرو
عده ای تا مرزجان
وهمگان تا مرز این جهان
تویی که همواره میمانی
بمان..
یا انیس من لا انیس له...
میخواستیم بشینیم برا امتحانا بخونیم ولی ترسیدیم زمین نابود شه رکب بخوریم!
ای بابا این ترمم قسمت نشد بترکونیم :))
ایشاا... از ترم بعد . . .!!!
(پی نوشت : برای کنکور امسال هم صادقه!)
ان شاالله
ای بابا دلمون خوش بود آخر دنیاست بعدش کسی بهمون کار نداره میتونیم راحت تا هر وقت دلمون میخواد بخوابیم
گفتن نه 3روز خاموشیه گفتیم جهنمو ضرر 3روز تعطیلی رو عشقه به مدت 3 شبانه روز شبه بازم میگیریم میخوابیم
الان میگن هیچ اتفاقی نمیوفته تازه از فرداش شبها کوتاه میشه از خوابمون کم میشه
خو چیکار کنم خوابم میاد
تاریخش گذشته ولی بازم خوندنش برای من جالبه !! :
این اس ام اس کاملا دخترونه هست ، از آقایون خواهش میشه نخوننش !
دخترای عزیز :
.
.
.
.
ایا برای حادثه ۲۱ دسامبر لباس مناسب انتخاب کرده اید ؟
اینم تاریخ مصرفش گذشته :
من فک کنم این حادثه 21 دسامبر زیر سر اون سنجاب احمق عصر یخبندانه ((((((((((((((((:
پیرمرد همسایه آلزایمر دارد ...
دیروز زیادی شلوغش کرده بودند
او فقط فراموش کرده بود
از خواب بیدار شود ...!
زنده یاد حسین پناهی
همسایه ام از گرسنگی مرد،بستگانش در عزایش گوسفند ها سر بریدند
دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا " دعا " می کند
انسان های بزرگ دو دل دارند :
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که
می خندد و آشکار است ...
< پروفسور محمود حسابی >
اگه دیوید بکام اسم پسرش را می ذاشت ایام، صداش می کردند ایام بکام، حال می کرد!
این کتابای ریاضی آسون ترین مثال هارو خودش حل می کرد بعد دیدین سخت ترین مساله ها رو میذاشت ما حل کنیم ؟!
اولین بار که تو عمرم تقلب کردم ؛ سال اول ابتدایی ؛ امتحان ریاضی: پیس پیس (خطاب به جلوییم) گردی عدد 9 سمت چپشه یا راستش؟ جلوییم: چپ! من : چپ کدوم طرفه؟!... همچین اسکلایی بودیم ما !
یه بار با بابام دعوام شد ولی چون امکانات نداشتم نتونستم خواننده بشم بی خیال شدم باهاش آشتی کردم!
بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطه هامون می کنیم: نیمه می شنویم؛ یک چهارم می فهمیم، هیچی فکر نمی کنیم! و دو برابر واکنش نشون می دیم.
مردی که فردای روز پدر جوراب پاره پاش باشه، تنهاترین مرد دنیاست !
بابام هنوز معتقده که چون من همیشه پای اینترنتم پول تلفن زیاد میاد!
بعضی وقتا وقتی یکی میگه «ببخشید اشتباه کردم» بهتره قبول کنید چون «خوب کردم اشتباه کردم» آپشن بعدیه که بهتون ارایه می ده !
تو بچگی مون از تکلیف عذاب می کشیدیم الان داریم از بلاتکلیفی عذاب می کشیم !
به عشق در نگاه اول اعتقاد داری یا یه بار دیگه از جلوت رد شم؟!
تو امتحانا دنبال این نیستن که ببینن چقدر حالیته، هی می خوان ببینن چی بلد نیستی!
امسال نمایشگاه کتاب نرفتم. خودم تو خونه سیب زمینی سرخ کردم خوردم!!!
بابام به مامانم اس ام اس عاشقانه فرستاده...الان 2 روزه خونمون دعواست :|
مامانم گیر داده به بابام که این اس ام اس و کی واست فرستاده بوود؟
:|
تو هوای بارونی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خیلی راحت میتونید از پنجره اتاقتون تف کنید رو سر عابرین...!!
آیا میدانستید هم اکنون گدایان شهر نیویورک با پول خردهای ته جیبشان میتوانند بمدت یکماه در هتل داریوش کیش، اقامت خوشی را داشته باشند؟! :|
این کارمندای وزارت امور خارجه دقیقا برای چی حقوق میگیرن !..؟ ما که با هیچ کس در ارتباط نیستیم !!!!!
اینایی که کسی از کاراشون سردرنمیاره،
اینایی که کاراشونو همیشه ساکت و آروم انجام میدن،
اینایی که عشقشون لباس مشکیه،
اینایی که دلشون نمیاد وقتی که خوابی بیدارت کنن،
اینایی که روزا براشون بی معنی شده و شبا فقط کار میکنن،
اینایی که با دیواره خونه ها یه دنیا خاطره دارن،
اینا رو خیلی زیاد مواظبشون باشید،
این لامصبا دزدن
زندگی فقط ؛
خونه لوکس ، با تمام امکانات رفاهی نیست .
زندگی فقط لباسای مارک نیست .
زندگی فقط ماشین آخرین سیستم نیست .
زندگی فقط پیچیدن بوی ادکلن جدیدت تا ده فرسخی نیست .
زندگی فقط سفرهای دور دنیا نیست .
زندگی فقط مهمونی های پر از تجمل نیست .
زندگی فقط پول نیست .
زندگی گاهی عطر خاک بارون خورده است .
زندگی گاهی یه نونه تازه از تنور در اومده است .
زندگی گاهی دستای پینه بسته یه کشاورزه .
زندگی گاهی نگاه معصومه یه بچه روستاییه .
زندگی گاهی خوابیدن زیر سایه یه درخته .
زندگی گاهی ، در اوج سادگی زندگیه ...
استادی با شاگردانش در گذر بودند که ناگه مجنونی به پیش آمده و به استاد خیره شد.
لختی گذشت تا اینکه استاد بگفت: مرا با مجنون تنها گذارید!
شاگردان رفتند و این سوال برایشان باقی بود که : استاد را با مجنون چه کار؟!
فردا که شاگردان به محضر استاد رسیدند او را به هیئت دیوانگان دیدند که مشغول احتراق نگاشته هایش بود!
گفتند: شما را چه حال است که ما می نگریم؟
استاد گفت: بعد از رفتن شما از مجنون پرسیدم چرا به من خیره می نگری؟ گفت: از تو خوشم می آید!
گفتم: به چه علت؟
گفت: چرا که تو مثل من خودنمایی داری، من با رفتارم جلب نظر می کنم وتو نیز با رفتارت! مگر نه این است که کتاب می نویسی و درس می دهی تا مردم را جذب نمایی؟!
مجنون این به من بگفت و رفت! من هم فهمیدم که چقدر دیوانه بودم که تمام تلاش هایم را برای شهرت و جلب نظر انجام دادم و دنیای خود را به عقبی ترجیح دادم!
پس از من دور شوید که من دیوانه ای بیش نیستم!
شخصی در مورد شاعری بنام ‹ سیف باخرزی › اینچنین سرود:
ای خردمند! سیف باخرزی --- بالله ار تو به ارزنی ارزی
کِی تو با آدمی توانی زیست؟ --- چون تو را گفتهاند: با خَر زی!
در پاسخش اینچنین جواب داد:
ای خردمند! طاعتِ من کن --- تا کِی آخر تو معصیت ورزی
زین سپس عمر با تو سر بکنم --- چون مرا گفتهاند: با خَر زی!!!
قشنگ بود! دندان شکن برای اونها که خودشونا بیخود همه جادعوت می کنند-یعنی به زور می خوان باهات چایی بخورن و معمولا هم پرمدعا و ایضا لافزن هستند. ترسوهای جاعل! همیشه در سایه! تحت نام دیگران! اینها را باید همین گونه جواب داد و من این طور آدمها را خوب می شناسم! و خوب ادب می کنم!
اینایی که مثلا بهشون قهوه تعارف می کنی بعد می پرسی: شیر؟ شکر؟
بعد می گن : تلخ
خب مثلا که چی؟ متفاوتی؟ خیلی خرابی؟ داغونی؟ با کلاسی؟ مقرون به صرفه ای؟ یا چی؟
اونایی که میگن : شیر
خب مثلا که چی؟ نرمی استخون داری؟ وزیر بهداشتی؟ گاو دوست داری؟ با دقت انتخاب کنی؟ یا چی؟
اونایی که میگن: شکر
خب که چی مثلا؟ دیابت نداری؟ تلخی روزگار تاثیری روت نداره؟ درگیر رژیم غذایی و اینا نیستی؟ یا چی؟
اونایی که میگن: شیر و شکر
خب که چی مثلا؟ از قحطی اومدی؟ مفت باشد کوفت باشد؟ یا مثلا خیلی ریلکسی؟ من و تو نداره؟ یا چی؟
اونایی که میگن: هرچی شد
خب که چی مثلا؟ از دنیا بریدی؟ هر چی من بخوام می خوری؟ بی اهمیته برات این چیزا؟ یا چی؟
اونایی که میگن: میل ندارم
خب که چی مثلا؟ خودتو با قهوه می شوری تو حموم؟ خیلی با کلاسی؟ قهوه جواب نمیده برات؟ یا چی؟
سوزنی در دست گیرو
بانخی ارزان بدوز
خند ه ای را بر لبش
او که می دوزد نگاهش رابه در
نیست حتی یک ستاره در شبش
یا گلی زیبا بکش در دفترت
هدیه اش کن
تا گذارد بر سرش
دست هایش را بگیر
او یتیمی بی پناه است
او که می گرید برای مادرش.............
فریبا شش بلوکی
واقعا چه فایده ؟؟؟
بالای خط فقر باشی و زیر خط فهم …
آفرین
و وامصیبت تر زیر خط فقر و زیر خط فهم است! یعنی عقده ای های جیب خالی پز عالی!
در بین تمام مردم تنها عقل به عدالت تقسیم شده
زیرا همه گمان میکنند به اندازه کافی عاقلند ...
رنه دکارت
آفرین
مسائلی که بدلیل سطح فعلی تفکر ما بوجود میآیند، نمیتوانند با همان سطح تفکر حل شوند.
"انیشتین"
از کودک فال فروش پرسیدم چه میکنی?گفت از حماقت انسانها تکیه نانی در میاورم....انان که در امروزشان مانده اند ......و از من فردا را می خواهند...
یه سواله که خیلی وقته ذهن من و به خودش مشغول کرده
اونم اینه که وقتی کسی پولمون رو بالا کشید یه لیوان آبم روش بریم کلانتری بگیم کلاه کذاشتن سرمون یا کلاهمون رو برداشتین ؟!
کربلا به رفتن نیست،
به شدن است!
که اگر به رفتن باشد!
شمر هم "کربلایی" است!
بعضى هارو از دور که میبینى میدرخشن
جلو که میان میبینى درخشششون مال خورد شیشه هاشونه :|
آفرین
نمیدونم چرا هرچی هویچ میخورم بازم چشم دیدن افراد نامرد رو ندارم
به نام خدا
سلام به دوستای عزیزم
خوبید؟
بادرسا کیف می کنید؟
موفق باشید
یا حق
خـدایـــــــــــا . . .
دَخـلـَم با خرجـم نمیـ ـخواند ،
کم آورده ام ،
صبری که دادهـ بودی تمام شد ،
ولـی دردم هم ـچنان باقـیـ ـست !!!
بدهـ ـکار قـلبم شدهـ ام ،
میـ ـدانم شرمندهـ ام نمیـ ـکنی ؛
باز هـم صبـــــــر میخواهم . . .
ممنون
بعد از پیغام شازده کوچولو در کلبه خانم رحیمی نژاد است.
بعضی آدمها خیلی فقیرند
فقط پول دارند...