مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار لحظه هایتان پر از شکوفـه باد. پیشاپیش سال نـو بر تمامی اهالی صندوقچه مبارک
معماری پناه
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ
نرم نرمک می رسد اینک بهار، خوش بحال روزگار، خوش بحال چشمه ها و دشت ها، خوش بحال دانه ها و سبزه ها، خوش بحال غنچه های نیمه باز ------------------ پیشاپیش عید رو به شما استاد عزیز و همه ی اهالی صندوقچه تبریک میگم.
بنگر به رستاخیز طبیعت که چه زیباست . و هر سال رستاخیزی دیگر را تجربه می کنیم و چه زیباتر رستاخیز انسان در این عصر آهن وتباهی مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار لحظه هایتان پر از شکوفـه باد. سال نـو مبارک
دستان پرنوازش بهار ، طبیعت خفته را از خواب بیدار می سازد، و زمین و درخت رازهای رنگارنگ و عطرآگین خویش را نثار نگاه ما می کنند. در سال جدید خورشیدی، سبزی ، شادی ، کامیابی، بهره وری، اثربخشی فعالیتها و بهروزیتان را از درگاه ایزد منان برای تمامی اصحاب صندوقچه آرزومندم.پیشاپیش نوروزتان مبارک.
interference
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ
باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب
زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . . .
پیشاپیش عیدتان مبارک
شازده کوچولو
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ
مثل ماهی زنده مثل سبزه زیبا مثل سمنو شیرین مثل سنبل خوشبو مثل سیب خوش رنگ و مثل سکه با ارزش باشید سال نو مبارک
طالبی
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 ساعت 06:41 ق.ظ
به نام خدا آخرین نظر من در سال 1390 :
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
تنها ۲:۰۰:۰۰ ساعت به لحظه ی سال تحویل باقی مانده است.امیدوارم که سال خوبی را پشت سر گذاشته باشید و سالی توام با شادی موفقیت و سلامتی در پیش رو داشته باشید.التماس دعا. به زبون شیرینی مهدیشهری به همه ی اهالی صندوقچه میگم : پیشاپیش خوا سالی نو خوا سازیگار بو ایشاللاه.
محسن
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:16 ق.ظ
سلام
بهار بهترین بهانه برای آغاز، وآغاز بهترین بهانه برای زیستن است آغاز بهار بر شما مبارک
رمز نو شدن را باید دانست و گرنه بهار یک فصل تکراریست! سال نو بر شما استاد عزیز و تمامی اهالی صندوقچه مبارک باد.
سلام
رحیمی نژاد
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 ساعت 10:04 ق.ظ
به نام خدا سلام سال نو مبارک
سلام
ارمز
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 ساعت 06:55 ب.ظ
به نام خدا
بابهاران روزی نو میرسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو اکنون که جهان و جهانیان مرده اند آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ و یحی الارض بعد موتها....
شهید آوینی
من و آشنا آغاز سال نو رو تبریک میگیم.
حسین بیدقی
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 ساعت 10:27 ب.ظ
سلام سال نو همه اهالی صندوقچه مبارک
سلام
شازده کوچولو
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 ساعت 11:23 ق.ظ
تقدیم به خانم رحیمی نژاد عزیزم
پیام نوروز این است.دوست داشته باشید و زندگی کنید.زمان همیشه از ان شما نیست . . .
نوروزت مبارک
رحیمی نژاد
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 ساعت 04:45 ب.ظ
به نام خدا سلام به استاد مهربان سلام به همه ی دوستان سلام به شازده کوچولوی عزیزم
ممنون استاد. خیلی خوشحال شدم. به مامانم که گفتم یه لبخند مهربون زد و گفت دستشون درد نکنه. بازم ممنون
شازده کوچولوی عزیزم ممنون از تبریک ویژه ای که گفتی. خیلی بهم چسبید:-) امیدوارم سال خوبی داشته باشی.سالی پر از بندگی. پر از پاکی.پر از امید. پر از شادی . پر از خدا.
سلام
شازده کوچولو
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 ساعت 04:56 ب.ظ
سلام استاد
سلام خانم رحیمی نژاد عزیز خواهش میشه ان شا الله امسال و هرسال برای شما و همه اهالی صندوقچه پر از عطر و یاد خدا باشه
سلام
مزدارانی
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ
با سلام خدمت استاد گرامی واهالی خوب صندوقچه
سال نو را به همه ی دوستان واستاد عزیز تبریک می گویم و برای همه سالی خوب ارزو می کنم....
سلام استاد سلام به همگی استاد سال نو مبارک باید زودتر ازین ها خدمت میرسیدم اما نبودم شرمنده امیدوارم سالی سرشار از شادی در انتظار شما و همه ی اهالی این صندوقچه باشه در پناه حق
سلام
الهویی
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 ساعت 06:43 ب.ظ
سلام استاد سال نوتون مبارک راستش خیلی وقت بود می خواستم براتون پیام بذارم،الانم نمی دونم چه بهونه ای بیارم واسه این همه بی معرفتیم،فقط می تونم بگم همیشه به یادتون بودم و اگر خدا قبول کنه دعاگوی شما برای شما و خانواده محترمتون و همه اهالی خوب صندوقچه (که برعکس من خیلی با معرفتن) سالی پر از شادی و موفقیت آرزو می کنم، امیدوارم همیشه در پناه خدا سلامت ، سربلند و سعادتمند باشید التماس دعا
سلام
انجمن علمی ها معمولا مراسم و جشن ها و مسابقاتی برگزار می کنند متل کارهایی ارزشمند و ماندگار که دانشجویان عزیز ماه قبل انجام دادند.
این طور که یادم هست شما در مراسمی که برگزار کردید نماینده منتخب دانشجویان در انجمن نبودید و برای خود گروهی ساختید که آن مراسم را برگزار کردید. می توانم دلیل را یپرسم؟
رنجبری
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 ساعت 10:27 ق.ظ
سلام استاد سلام بر همه اهالی صندوقچه و صندوقچه دار ها.سلام بر خود صندوقچه ها که مطالب زیبای دوستان را در دلشان جا میدن.سال نو بر همه دوستان مبارک.
سلام
آشنا
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1391 ساعت 08:05 ب.ظ
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
سلام سال نو مبارک
الهویی
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ
سلام استاد روزتون بخیر بابت تاخیر عذر می خوام چند روزی مسافرت بودم و دسترسی به کامپیوتر نداشتم اختیار دارید استاد شما هر سوالی بفرمایید تا جایی که بتونم و بدونم جواب میدم در مورد اون گروه ( که به انتخاب یکی از بچه ها اسمش گذاشته شد گروه ...)؛ من و ................ از اعضای انجمن بودیم که ... همکاری داشتیم،به پیشنهاد ... قرار شد برای روز بزرگداشت معلم مراسمی برای اساتید گروه خودمون برگزار کنیم ، و ... اصرار داشتند که مراسم رو گروه ... برگزار کنه (راستش به خاطرم نیست که دقیقا چی گفتن فقط یادمه دلیلشون به این خاطر بود که بقیه اعضای انجمن رابطه خوبی با اساتید ندارن بهتره برگزاری مراسم دست خودمون باشه ) البته ... از قبل یه سری هماهنگی ها با دوستان نزدیک ... کرده بودن و تقریبا نتیجه ش رو به من اعلام کردن چون روزی که این پیشنهاد رو کردن لااقل یک نفر از دوستانشون رو به یاد دارم که همراهشون بودن (و شاید هم بیشتر) و از طرف دیگه من تو این گروه تنها کسی بودم که رسما عضو انجمن بودم و اسمم به عنوان یکی از اعضا رد شده بود خب من هم خودم علاقه داشتم به برگزاری همچین مراسمی و هم چون می دونستم بین بعضی از اعضا و ... و همین طور اساتید رابطه چندان مناسبی وجود نداره پیشنهادشون رو مبنی بر اینکه مراسم باشه اون هم خودمون برگزار کننده اش باشیم، قبول کردم.
امیدوارم درست و دقیق پاسخ سؤال شما رو داده باشم استاد اگر هر سؤال دیگه ای هم باشه من در خدمتم( اگه لازمه همه خاطراتی که از اون مراسم به یاد دارم رو هم می تونم بگم!)
راستی ایام فاطمیه رو هم به شما و همه دوستان تسلیت میگم
سلام ممنون بله لطفا خاطرات خود را هر چه یادتان است بنویسید.
[ بدون نام ]
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:32 ب.ظ
به نام خدا سلام استاد خوبم سال نوتون مبارک باشه ان شاا... سال خوبی رو در کنار خانواده محترم و دانشجوهای باوفاتون داشته باشید خدمت اهالی صندوقچه ای هم سال نو رو تبریک عرض می کنم
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
معنی آب زندگی و روضه ارم جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست
راز درون پرده چه داند فلک خموش ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست تا در میانه خواسته کردگار چیست
استاد دلم خیلی براتون،نشستن سر کلاساتون،شیوه ی خاص تدریستون،شعر خوندناتون،حکایت گفتناتون و صحبتای دلنشینتون تنگ شده. اگه واقعا"شرایطشو داشتم ارشدمم سمنان می زدم ،البته به این امید که استاد راهنمام می شدینا! وای استاد اگه قبولم نمی کردین؟
راستی استاد پنچری لایه ازون به کجا رسید؟ یه سری یه شعر خوندین واسمون که از یکی از دانشجوهاتون بود،واسه شما سروده بودن،یه قسمت شعر مربوط می شد به نگرانیش از اینکه این استاد مهربون که همش به فکر لایه ازونه می ترسم بعد گرفتن پنچری لایه ازون اون سمت لایه بمونه... ببخشید خوب یادم نیست اما خیلی دوسش داشتم، خیلی خوشحال میشم تووبلاگتون بزارید. دوستتون دارم در پناه خدا
به نام خدا
سلام امروز۴/۲/۹۱ است و ببخشید از این که این پیام پس از یک ماه تایید می شود! دلیلش اطمینان از صحت پیام است و بستن کوچکترین منافذ رخنه لافزنان بی حیا! ممکن است صاحب این نوشته یک روزی دشمن عموزاده شود اما در لحظه نگارش این مطلب باید صادق باشد. این فرق یک انسان سالم است با یک بوقلمون صفت وریاکار. سالم باشیم!
راجع به آن شعر ان شاالله پیدا کنم چشم. اسباب کشی داشتم. به کوری چشم حسودان دانشگاه سمنان ساختمان دانشکده شیمی ماشاالله با صلابت افتتاخ شده است.
استاد
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 ساعت 06:35 ق.ظ
همان گونه که بارها گفته ام انسانهای دروغگو و ریاکار از هر رنگ و نامی استفاده ابزاری می کنند - که بارها دیده شده است- لذا تا هویت کسی احراز نشود از تایید نوشته هایش معذورم!
نکته دیگر لطفا حتی المقدور از یک آی پی استفاده شود.
الهویی
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:15 ب.ظ
سلام استاد وقتتون بخیر چشم استاد سعی می کنم در اسرع وقت بنویسمشون فقط شرمنده آی پی م عوض میشه، گاهی اوقات خونه هستم و گاهی از سایت دانشگاه پیام میدم اگر مایلید من عبارتی در پایان پیامهام میارم که مختص خودم باشه (مثلا همون : ... )
سلام
مخاطب اون کامنت شما نبودید.ادبیات شما مشخص است.
سلمان رحمانی
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ
شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد
استاد
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:09 ق.ظ
سلام راستش دلم نیامد این سحریه زیبا در این پست نیاید!:
مرتضی دوشنبه 21 فروردین ماه سال 1391 ساعت 4:20 PM به نام خدا سلام به همه دوستان خوبم سلام به استاد دسته ی گلم
حال و احوالتون چطوره؟ هیچکی پیدا نشد حالمون رو بپرسه لذا خودم اومدم بگم که شکر خدا خوبه خوبم تا خود شب عید که اداره ازم کار کشید ایام عید هم که کارای خونه خشته ام کرد از بعد تعطیلات هم که باید کارای تلمبار شده ی سال پیش دیگران رو تکمیل و تحویل بدم
خانم قاسمی پور زندگی همینه دیگه شما میدوید واسه زبان و ورزش ما میدویم واسه یه لقمه نون حلال خسته هم که الا ماشالله میشیم اما یه سفر یکی دو روزه حسابی خستگی رو از تن آدم درمیاره حتی اگه اون سفر "کویر سمنان" باشه
انشالله بلا به دور، بهتر که شدین؟؟؟
باقی بچه ها هم سلام اگه اومدین من هم یه کلبه ی خاک گرفته دارم برم یکم کلبه تکونی کنم
در پناه حق یا علی
پاسخ:
سلام جوون خوش آمدی مرد کاری!
و تو خوب می دانی که راستی کویر شرف دارد به ناراستی برخی!!!
یاد برخی لافزنان ریاکاری می افتم که یک وجه مشترکشان دشمنی با سمنان و سمنانی است که ریشه اصلی عقده های فروخفته کودکی است.
آدمهایی که همیشه طلبکارند. احترام ندیده اند تا احترام بگزارند! و ... در یک کلام بزرگی خود را همیشه در نق زدن و تخریب و البته ترور! جستجو می کنند. خود را عقل کل می پندارند و برای همه نسخه ما دهند و شعار مرد عمل بودن سر می دهند و هر یک خود را زرنگتر از دیگری می پندارند و جعل عنوان می کنند و در این راه به یکدیگر نیز رحم نمی کنند! شعار شجاعت می دهند و ترس رویارویی رودر رو وجودشان را لبریز کرده است... بگذریم جوون! تو آگاهی که سادگی کویری چقدر می ارزد. خدایا ساده ای (ظاهرا) گولخور بودن بهتر از زرنگی گولزن بودن است.
استاد
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 ساعت 08:26 ب.ظ
از عصر ایران:
هک سایت دانشگاه و تغییر نمرات دانشجویان مشروط هکر مورد نظر دانشجوی یکی از دانشگاه های مشهد است که پس از دستیابی به سامانه ثبت نمرات دانشجویان نسبت به شناسایی دانشجویانی که مشروط شده اند یا نمرات ضعیفی کسب کرده اند، اقدام کرده و آن گاه با ارسال ایمیل و پیامک به این قبیل دانشجویان پیشنهاد تغییر نمرات در قبال دریافت پول داده است. در پی اعلام موضوع دسترسی غیرمجاز یک نفر به سامانه واحد آموزش چند دانشگاه در مشهد، کارآگاهان پلیس فتا به دستور سرهنگ سیدمحسن عرفانی رئیس پلیس فتای خراسان رضوی تحقیقات خود را در این باره آغاز کردند.
به گزارش مشرق نیوز، نتایج بررسی کارآگاهان بیانگر آن بود که هکر مورد نظر دانشجوی یکی از دانشگاه های مشهد است که پس از دستیابی به سامانه ثبت نمرات دانشجویان نسبت به شناسایی دانشجویانی که مشروط شده اند یا نمرات ضعیفی کسب کرده اند، اقدام کرده و آن گاه با ارسال ایمیل و پیامک به این قبیل دانشجویان پیشنهاد تغییر نمرات در قبال دریافت پول داده است.
این گزارش حاکی است، متهم مذکور در موارد متعددی در قبال دریافت مبالغی کلان نمرات دانشجویان مشروطی را تغییر داده بود. این متهم با تصور این که با استفاده از نرم افزارهای VPN و تغییر IP می تواند ردپای خود را در فضای سایبری محو کند، با به کارگیری IPهای خارجی اقدامات مجرمانه خود را اجرا کرده بود، اما با پیگیری ها و اقدامات فنی کارآگاهی پلیس فتای خراسان رضوی متهم در مدت کوتاهی شناسایی و دستگیر شد.
رئیس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات استان خراسان رضوی در همین رابطه به افرادی که از نرم افزارهای فیلترشکن و VPN و تغییر IP استفاده می کنند و اعمال مجرمانه انجام می دهند، هشدار داد و گفت: در فضای سایبر همه چیز ثبت می شود و قابل ردیابی است و هیچ چیز از دید کارآگاهان پلیس فتا مخفی نخواهد ماند.
...این متهم با تصور این که با استفاده از نرم افزارهای VPN و تغییر IP می تواند ردپای خود را در فضای سایبری محو کند، با به کارگیری IPهای خارجی اقدامات مجرمانه خود را اجرا کرده بود، اما با پیگیری ها و اقدامات فنی کارآگاهی پلیس فتای خراسان رضوی متهم در مدت کوتاهی شناسایی و دستگیر شد. ...
دوست محمدی
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:58 ب.ظ
بسمه تعالی
ایمان دارم که قشنگترین عشق، نگاه مهربان خداوند به بندگانش است، پس من شما را به همان نگاه می سپارم و می دانم تا وقتی که پشتتان به خدا گرم است تمام هراس های دنیا خنده دار است ...
به ام خدا سلام استاد خوشحالم که کامنتم انقدر مورد توجه شما قرار گرفته
چندی از این جماعت رو دیدم که هرجایی (هرجایی!!!) بروند ساز مخالفت میزنند از دشت و کویر گرفته تا جنگل و دریا
البته جواب این رفتارشون واضحه وقتی کسی این همه نقاب میزنه به هیچ کس و هیچ چیزی نمی تونه اعتماد کنه٬ حتی به خداوندی خدا هم شک میکنند یا به زبون خودمونی "کافر همه را به کیش خویش پندارد"
بگذریم انشالله باز هم از سحریه های زیبا در عصرگاه براتون میذارم
یا علی
سلام ممنونم
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 04:38 ب.ظ
به نام خدا سلام گاهی بعضی چیزها در یک لحظه به دل آدم می افته.به دلم افتاد دستگاه semاگه خراب شه چی؟ و خراب شد!!! به دلم افتاد یکی از دوستان که اسم کسی رو پیشم آورده به زودی همیشه این اسم رو از زبونش خواهم شنید و این اتفاق افتاد. و حالا با تمام وجود احساس میکنم به زودی یه اتفاقی برای کسی که برام عزیزه خواهد افتاد اتفاقی که ... بهتره چیزی نگم. طاقت گفتنش رو ندارم. خدا به دل من رحم کنه.
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند کس به میدان درنمیآید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
سلام
رسیدن به خیر
استعینوا باالصیر و الصلوه
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ
به نام خدا دیشب به یاد تو تنها گریستم مستانه گریه کردم، دریا گریستم طوفان غم چو داد گلستان دل به باد بر حال پر پر گلها گریستم من بودم و خیال تو در نیمه های شب بر بخت خویش و این دل شیدا گریستم بیخود شدم ز گریه و رفتم به اشتیاق معراج دل نمودم و آنجا گریستم در جستجوی او ، من آواره ابروار بر کوه و دشت و دامن و صحرا گریستم بر زورق دلم شب تیره به موج غم پنهان به آه بود و پیدا گریستم هر چند نکته سنج و سخن آورم ولیک شب در خیال لعل شکر خواب گریستم موسی به عشق روی تو خودش بود تا سحر تنها ترانه گفتم و تنها گریستم
چه شعر قشنگی!
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 04:54 ب.ظ
به نام خدا آیا می دانی که دل از جنس چیست ؟ سنگ خاراست یا که گلبرگی نحیف اشکهایم تو می دانی که چیست ؟ می رود ارزان ز دستم اینچنین دیدگانم سوی این دنیای پیر آیا می دانی که در دنبال چیست ؟ دستهایم در لرزه و آشوب و شور باز هم نمی دانی که در دستان کیست !! گامهایم را نمی دانم چرا ؟ می فشارم روی این خاک سیاه داد من در پرده ابهام من آیا می دانی طنینش در کجاست ؟
اما می دانم که در آفاق دور روزگارم غرق در جادو و سحر شعله ای دارد فروزان در سپهر شعله ای هم رنگ خون حاصل افسون آن آفاق دور سرنوشتی از دو رنگ است هم سفید است هم سیاه رنگ برف و رنگ خاک اسم آن خاکستریست رنگ بعد از آتش است رنگ ابهام و سئوال هم سفید است هم سیاه !!!
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 04:56 ب.ظ
به نام خدا دفتر غم به مرادم روی آوردم همه چی را با تلخی شروع کرد به دفتر خاطراتم روی آوردم، تلخی های گذشته را به یادم آاورد به گذشته روی آوردم که پر از درد و غصه بود به آینده روی آوردم هنوز وقتش نبود به دریا روی آوردم خروشان شد به شمع روی آوردم اشک ریخت و خاموش شود به ابر روی آوردم باران شد و بارید به آتش روی آوردم خاکستر شد به رنگین کمان روی آوردم رنگ زیبایش را از دست داد به چشمه روی آوردم خشک شد وبی آب شد به پرندگان روی آوردم آوای غم سرودند به زمان روی آوردم دفتر غم برویم گشود
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 04:58 ب.ظ
به نام خدا بال و پرها ی شکسته ، جغد پیر و زشت و خسته ، گوید از طوفان رهائی نیست . دلم بر مرگ ماهی ها می سوزد دلم از فکر دیوار بلند شهر می گیرد . دلم در این شب سنگین ، هوای تازه می خواهد ؛ هوای تازه ی دریا طلوع ساده ی پرواز صدای گرم یک باران گیاهی سبز در گلدان . دلم فریاد می خواهد ؛ رهائی ، زندگی ، پرواز می خواهد دلم در سینه می میرد دلم در سینه می گرید دلم بر مرگ ماهی ها ، به آرامی ، میان سینه ، می گری
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:03 ب.ظ
به نام خدا از خدا خواستم ... از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد، خدا گفت: نه! رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی. از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد، خدا گفت: نه! شکیبایی زاده رنج و سختی است. شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است. از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد، خدا گفت: نه! من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری . از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد، خدا گفت: نه! رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند. از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد، خدا گفت: نه! بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی. من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه . من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری. از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند . و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم !
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:11 ب.ظ
به نام خدا روزی به خانه ام می آیی ؛ من نیستم ، به قاب عکسم روی طاقچه خیره می شوی ... روز دیگر به خانه ام می آیی ؛ قاب عکسم نیست اما یادم در خانه جاری است ... روز دیگری هم به خانه ام می آیی ؛ یادم نیز از خانه کوچیده است ... این سه لحظه برای یک سفر جاودانه کافی است!!!!
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:12 ب.ظ
به نام خدا ه که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ گرم، پاسخ گوید نیست یکتن که در این راه غم آلوده عمر ـ قدمی، راه محبت پوید *** خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست همه گلچین گل امروزند ـ در نگاه من و تو حسرت بیفردائیست. *** به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ـ نقشه یی شیطانیست در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد ـ حیله پنهانیست. *** زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست ـ هر کجا مرد توانائی بر خاک نشست پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شکست به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ *** خنده ها میشکفد بر لبها ـ تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی همه بر درد کسان مینگرند ـ لیک دستی نبرند از پی درمان کسی *** از وفا نام مبر، آنکه وفاخوست، کجاست؟ ریشه عشق، فسرد واژه دوست، گریخت سخن از دوست مگو، عشق کجا ؟ دوست کجاست؟ *** دست گرمی که زمهر ـ بفشارد دستت ـ در همه شهر مجوی گل اگر در دل باغ ـ بر تو لبخند زند ـ بنگرش، لیک مبوی لب گرمی که ز عشق ـ ننشیند بلبت ـ به همه عمر، مخواه سخنی کز سر راز ـ زده در جانت چنگ ـ بلبت نیز، مگو *** چاه هم با من و تو بیگانه است نی صد بند برون آید از آن، راز تو را فاش کند درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند گر شبی از سر غم آه کنی. *** درد اگر سینه شکافد، نفسی بانگ مزن درد خود را به دل چاه مگو استخوان تو اگر آب کند آتش غم ـ آب شو، « آه » مگو. *** دیده بر دوز بدین بام بلند مهر و مه را بنگر سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است سکه نیرنگ است سکه ای بهر فریب من و تست سکه صد رنگ است *** ما همه کودک خردیم و همین زال فلک با چنین سکه زرد ـ و همین سکه سیمین سپید ـ میفریبد ما را هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند ـ گفته ام با دل خویش: مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش نتوانم که گریزم نفسی از چنگش آسمان با من و ما بیگانه زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه « خویش » در راه نفاق ـ « دوست » در کار فریب ـ « آشنا » بیگانه *** شاخه عشق، شکست آهوی مهر، گریخت تار پیوند، گسست به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:13 ب.ظ
به نام خدا رهـا کـنـیـد مـرا، مـن کــه آشــنـای غـمم
و پـیـش شـمـا، مـن چـه کوچکم چه کمم
چه نسبتی است شما را که خوب میخندید
بـه مـن کـه بــوی مــرگ مـیدهـد قـلـمم
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:29 ب.ظ
چه غم انگیز است بار سختی ها را به تنهایی به دوش کشیدن و رنج ها را در سکوت و انزوای محض گریستن.
و چه تلخ است خنده آن زمان که می خندی تا گریه هایت را پنهان کنی
.و چه سخت است آرام و بی صدا در درون خود شکستن و چه عجیب است زندگی−همان کودکی که ما را بسان عروسکی بازیچه خود قرار داده
و هر زمان به سویی می کشد−
و تو آن زمان که رنج دیگران بر اندوهت می افزاید اما هیچ کس از رنج تو آگاه نیست،
آن زمان که در اوج اندوه پناهی جز سایه گاه دیوار سرد و خا موش نمی یابی،آن زمان که بار غصه بر شانه هایت سنگینی می کند
و انتظار کمک هیچ گاه به پایان نمی رسد،آن زمان که آرزوها را در گور سرد خاطرت دفن می کنی و
بر چهره ات سیلی می زنی تا زیر ضربه های غم،خم به ابرو نیاوری،آن زمان که صدای گنگ و مبهم خنده در گلویت می شکند
و بر سر بغض های کهنه ات هجوم می آورد اما دستی نیست تا گره از بغض هایت بگشاید،
آن زمان که در کوچه پس کوچه های تاریک زندگی ات تک ستاره ای فا نوس راهت نیست،
آن زمان که هیچ کس صدای فریاد های بی صدایت را نمی شنود،
آن زمان که هیچ کس تو را حس نمی کند
تنهایی را با تمام وجود حس می کنی.
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:37 ب.ظ
فمن توکل علی الله فهو حسبه هر که به خدا توکل کند خدا برای او کافیست
خدایا ما را از متوکلان قرار بده.
آمین
رحیمی نژاد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 ساعت 07:49 ب.ظ
به نام خدا استاد سلام مجدد نمی دونم چرا امروز دلم اینقدر برای وبلاگ تنگ شده. امروز دختر خوبی نبودم هیچ کار مثبتی نکردم تازه کلی کارای منفی هم انجام دادم. تا 3 بعد از ظهر هم تنها بودم تو خونه .خلاصه کلی یاد خاطرات کردم.یه سری هم به کلبه ی خاطرات توی صندوقچه زدم یه مطلب باعث شد دچار خودشیفتگی بشم استاد با اجازتون اینجا می ذارمش.
سلام از طلا بودن خسته گشته ایم مرحمت نموده ما را مس کنید(چقدر اینو دوست دارم)
دلایل قوی بایدو منطقی نه رگ های گردن به حجت قوی (پایان برگه ی امتحانیم نوشته بودم )
دانی کف دست از چه بی موست زیرا کف دست مو ندارد(برای داداشم خیلی استفاده میکنم)
این سه تا رو تا در روز چند بار نگم روزم شب نمیشه!!!! (درست یا غلط بودنشونو نمی دونم این جوری تو ذهنم موندن)
درمورد خاطرات دوستان: خاطره ی آقا مرتضی: یادمه آز دستگاهی داشتیم از اونجایی که میدونستیم هر کی بره دفتر استاد دست خالی بر نمی گرده چون گشنمون بود و چیزی برای خوردن نداشتیم خاستیم بریم پیش استاد فقط برای عرض ادب! ولی رومون نشد ولی این قدر شلوغ کردیم که یک دفعه دیدیم دست استاد با ظرف آجیل اومد بیرون !!!!! خاطره ی مندلیف وای که چقدر از داد استاد میترسیدم اون اولا. ولی خودمونیم اگه الانم استاد جدی سرم داد بکشه فکر کنم اشکم در بیاد(مگر این که ته دادشون یه لبخندی نهفته باشه)
خاطره ی رویا خانم: استاد چه جالب انگار بزرگترا از همون برخورد اول از شما خوششون میآد و متوجه بزرگمنشی شما می شوند.
خاطره ی آقا سید: استاد درک بالا و ایثار و مهربانی( به همین سادگی)
خاطره ی آقا مرتضی: آره یادش بخیر .آدامس من که گفتم چه استاد زرنگی چون امروز خودشون آدامس دارن میگن آدامس اشکالی نداره ولی خداییش چند ثانیه طول کشید تا بتونم تجزیه تحلیل کنم استاد چی گفتن چون سابقه نداشت استادی اینجوری بگه!!! استاد هنوزم یادم هست که ... تو خاطره ی بعدی میگم کوتاست ولی برای من مهمه.
/ پاسخ: سلام برگه امتحانتونو دقیقا یادم می آد. دقیقا. اینقدر شاد شده بودم که حد ندارد.
شما اشک مرا جاری می کنید به همین سادگی صراحتا بگویم اگر لطف خدا و دانشجویانی چون شما نباشد کم می آورم زیر فشار مشکلات له می شوم. ممنونم از این که به من انرژی می دهید. به پدر و مادر مهربانتان سلام برسانید. استاد
سلام
ممنون
خوشحالم که این قدر با احساسید.
خدا کند که همه مثل شما راستگو یاشند ویک رو!
زمانه غریبی شده است!
ممنون که سر می زنید.
استاد
رحیمی نژاد
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:42 ب.ظ
به نام خدا سلام ممنونم استاد
فواید نماز شب
1) باعث خشنودی خدا و دوستی ملائکه است.
2) باعث مباهات خداوند بر فرشتگان است.
3) باعث درخشش برای اهل آسمان همانند ستارگان است.
4) باعث روشنی دل است.
5) باعث استجابت سریع دعا است.
6) باعث پزیرش توبه و پاک شدن از گناهان از جانب حضرت حق است.
7) باعث کفاره گناهان است.
8) باعث زیبایی صورت و شادابی چهره و نورانی شدن آن در طول روز است.
9) باعث سلامتی و تندرستی و رفع انواع بیماریهای جسمی و روحی است.
10) باعث از بین رفتن غم و اندوه و تقویت نور چشم است.
11) باعث تمسک یافتن به اخلاق انبیاء و اولیای خداوند است.
12) باعث انجام دادن سنّت پیامبران و صالحان است.
13) باعث تابش نور خدا به او میشود.
14) باعث مهر و محبت و محبوب القلوب شدن بین مردم است.
15) باعث افزایش عمر است.
16) باعث جلب رزق و روزی فراوان و ادعای قرض است.
17) باعث نوعی صدقه است.
18) باعث نوشته شدن چهار ثواب بزرگ برای خود است.
19) خداوند نه صف از ملائکه پشت سر نمازگزار قرار میدهد.
20) کلید رفتن به بهشت و جواز عبور از پل صراط است.
21) زینت آخرت و نور مؤمن در آخرت است.
22) نماز شب همچون سایبانی در روز قیامت است بر سرش.
23) نماز شب لباس بدن نمازگزار است در روز قیامت درحالیکه همه عریانند.
24) نماز شب در روز قیامت همچون نوری در برابرش است و چشم نمازگزار نماز شب در روز قیامت شادمان است.
25) نماز شب میان شخص نمازگزار و آتش جهنم همچون حائلی فاصله میگذارد.
26) میزان اعمال خوب نمازگزار در روز قیامت سنگین است.
27) نماز شب همچون تاجی در روز قیامت است بر سرش.
28) چراغی است برای تاریکی قبر و برطرف کننده وحشت تاریکی قبر است.
29) نماز شب همچون مشعلی نورانی است در تاریکی قبر.
30) نماز شب، نمازگزار را از عذاب قبر ایمن میکند و برات آزادی از آتش جهنم است.
سلام
ادای قرض صحیح است.
استاد
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:50 ق.ظ
نقل از عصر ایران
معضل تاریخی فرهنگ ما: سال 45 هم "دروغ" مشکل ایرانیان بود! معذرت میخواهم بعقیده من بدترین چیزی که در شما ایرانیان دیده میشود دروغ است آری دروغ! همه به هم دروغ میگوئید! و بدبختانه این صفت زشت در میان تمام طبقات ریشه دوانیده، و عجیب اینست که از این جهت ناراحت هم نیستند!
در حالی که طی چند سال اخیر، دروغگویی به عنوان یکی از معضلات فرهنگی جدی جامعه شناخته شده و از برخی مسوولین گرفته تا افراد عادی جامعه از این آسیب رفتاری بزرگ رنج می برند، برخی پژوهش ها نشان می دهد ریشه های این آسیب، فراتر از امروز است و از این رو مقابله با آن، نیازمند یک کار عمیق و عزمی ملی است.
به گزارش بازتاب ، مقابله با دروغ شعاری بود که در انتخابات ریاست جمهوری گذشته و حوادث بعد از آن نیز به شدت مورد توجه قرار گرفت و هواداران طیف های مختلف طرف مقابل را به دروغگویی متهم می کردند، تا جایی که به این منظور کلیپ ها و اسنادی نیز در شبکه های اجتماعی منتشر شد.
همچنین طی دو، سه سال اخیر پرهیز از دروغ و تهمت یکی از توصیه های مهم نخبگان مذهبی و فعالان اجتماعی بوده است که بخش های مختلف جامعه، به ویژه رسانه ها و سخنرانان را از این موارد پرهیز داده اند.
نکته تاسف بار این که برخی فعالان اجتماعی و سیاسی و یا گروهی از کاربران شبکه های اجتماعی که چهره های مشهور را به دروغگویی متهم می کنند، گاه خود نیز به این آفت دچار شده اند.
جدی بودن این آسیب تا جایی بود که مشهورترین فیلم سینمایی سالهای اخیر که محبوبیت جهان نیز یافت، فیلم «جدایی نادر از سیمین» بود که سوژه اصلی آن، دروغگویی بود.
اما بررسی ها نشان می دهد این معضل، تاریخی است و حتی سال 1345 هم دروغ مشکل جدی ایرانیان بوده است!
ماهنامه «مکتب اسلام» که از معدود مجلات مذهبی آن دوره به شمار می رود، در سرمقاله شماره شهریورماه 1345 خود با عنوان «اسلام از دریچه چشم یک تازه مسلمان» به تشریح دغدغه های یک آمریکایی تازه مسلمان می پردازد که به ایران آمده است.
در این مطلب آمده است:
«از قیافه او پیدا بود خارجی است،حرکات او نیز این حقیقت را تأیید میکرد،در حضور اهل مجلس که از محترمین بودند پاهای خود را دراز کرده بود،اما پیدا بود که از این جهت ناراحت است؟!ولی مثل اینکه هرگز مثل ما«چهارزانو»یا«دوزانو»ننشسته و اصلا بلد نبود اینطور بنشیند.
میگفتند تازه مسلمان شده و علاقهء شدیدی هم باسلام-بخصوص مذهب شیعه-پیدا کرده،و بنا بدعوت یکی از دوستان ایرانی خود که در«لندن»با وی آشنا شده بود به ایران آمده است.....
... مجلس کاملا آماده بحث و گفتگو بود، گفتیم از فرصت استفاده کرده چند سؤال از این آقای تازه مسلمان کرده و بر معلومات خود چیزی بیافزائیم.
...
**شما که شاید چند ماه است در میان ما ایرانیان بسرمیبرید میتوانید بگوئید «بدترین» و «عالیترین» صفتی که در ما مشاهده کرده اید چیست؟
- معذرت میخواهم بعقیده من بدترین چیزی که در شما ایرانیان دیده میشود دروغ است آری دروغ! همه به هم دروغ میگوئید! و بدبختانه این صفت زشت در میان تمام طبقات ریشه دوانیده، و عجیب اینست که از این جهت ناراحت هم نیستند!
و اما عالیترین صفت شما،همان عواطف و محبتهای شماست،اصولا عاطفه و محبت در مشرق زمین بسیار بیشتر از مغرب زمین است، این عواطف گرم مخصوصا در خانواده ها و اقوام و خویشاوندان تا شعاع زیادی افراد را بهم پیوند می دهد و یک زندگی شیرین و پرحلاوت برای آنها ببار می آورد.»
...
ولی یکی از دوستان دانشمند که در آن مجلس حاضر بود گفتار تأسف آور دیگری از وی نقل می کرد که او پس از تماس با جمعی از مسلمانان وظیفه نشناس با کمال ناراحتی اظهار داشته بود: من اسلام را دیدم که مسلمان شدم. اگر این مسلمانان را دیده بودم شاید مسلمان نمی شدم!... .»
رحیمی نژاد
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:43 ب.ظ
به نام خدا سلام گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند !! مراقب بعضی یک ها باشیم ... در حالی که ناچیزند ، همه چیزند
مراقب بعضی یک ها باشیم
سلام
شمسی
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 ساعت 08:42 ب.ظ
سلام اعظم جون پیش ما نمیای ؟ مقدسه هم اومد کلبه . وسایل پذیرایی هم موجوده !
کاج نزدیک مثل انبوه فهم صفحه ساده فصل را سیاه می زد
کوفی خشک تیغال ها خوانده می شد از زمین های تاریک بوی تشکیل ادراک می آمد
دوست توری هوش را روی اشیا لمس می کرد
جمله جاری جوی را می شنید با خود انگار می گفت هیچ حرفی به این روشنی نیست
من کنار زهاب فکر می کردم امشب راه معراج اشیا چه صاف است ...............................................
شب تنهایی خوب
گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند شب سلیس است و یکدست و باز شمعدانی ها و صدا دار ترین شاخه فصل ماه را می شنوند پلکان جلو ساختمان در فانوس به دست و در اسراف نسیم گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را چشم تو زینت تاریکی نیست پلکها را بتکان کفش به پا کن وبیا و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روی کلوخی بنشیند با تو و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت :ـ بهترین چیز رسیدنم به نگاهی است که از حادثه عشق تر است
رحیمی نژاد
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ
به نام خدا سلام گفتم:خدایا از همه دلگیرم!
گفت:حتی از من؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:خدایا دلم را ربودند!
گفت:پیش از من؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:خدایا چه قدر دوری!
گفت:تو یا من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:خدایا تنها ترینم !
گفت: با وجود من؟؟؟؟
گفتم: خدایا کمک خواستم!
گفت:غیر ازمن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:خدایا دوستت دارم !
گفت: بیش از من؟؟؟؟؟؟؟
رحیمی نژاد
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ
به نام خدا دلم برای خدا تنگ است. دلم برای جنگهای لوله خودکاری دلم برای شیطنتهای کودکی و ایستادنهای مکرر پشت در دفتر دلم برای معلمهایی که عاشقانه آزردنم وعشقهایی که بیبهانه آزردمشان و از همه بیشتر دلم برای خدا تنگ شده است.
من هر روز در تلاشم تا خاطرم بماند، و تو هر شب دعا میکنی که فراموش کنی! خاطراتمان، چه بلاتکلیفاند!!!
برای اثبات بهترین بودنت، چند رای باید خرید تا انتخابات قلب تو عادلانه برگزار شود؟!!
دیر زمانی است که سکوت کردهای! عاشق توفان پس از این آرامشم. چیزی بنویس! حرفی بزن! این بار نپرس، تو بگو «چه خبر؟!»
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار لحظه هایتان پر از شکوفـه باد.
پیشاپیش سال نـو بر تمامی اهالی صندوقچه مبارک
نرم نرمک می رسد اینک بهار، خوش بحال روزگار، خوش بحال چشمه ها و دشت ها، خوش بحال دانه ها و سبزه ها، خوش بحال غنچه های نیمه باز
------------------
پیشاپیش عید رو به شما استاد عزیز و همه ی اهالی صندوقچه تبریک میگم.
بنگر به رستاخیز طبیعت که چه زیباست .
و هر سال رستاخیزی دیگر را تجربه می کنیم
و چه زیباتر رستاخیز انسان در این عصر آهن وتباهی
مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود
روزگارتان بهـار
لحظه هایتان پر از شکوفـه باد.
سال نـو مبارک
دستان پرنوازش بهار ، طبیعت خفته را از خواب بیدار می سازد، و زمین و درخت رازهای رنگارنگ و عطرآگین خویش را نثار نگاه ما می کنند.
در سال جدید خورشیدی، سبزی ، شادی ، کامیابی، بهره وری، اثربخشی فعالیتها و بهروزیتان را از درگاه ایزد منان برای تمامی اصحاب صندوقچه آرزومندم.پیشاپیش نوروزتان مبارک.
باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب
زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . . .
پیشاپیش عیدتان مبارک
مثل ماهی زنده
مثل سبزه زیبا
مثل سمنو شیرین
مثل سنبل خوشبو
مثل سیب خوش رنگ
و مثل سکه با ارزش باشید
سال نو مبارک
به نام خدا
آخرین نظر من در سال 1390 :
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
تنها ۲:۰۰:۰۰ ساعت به لحظه ی سال تحویل باقی مانده است.امیدوارم که سال خوبی را پشت سر گذاشته باشید و سالی توام با شادی موفقیت و سلامتی در پیش رو داشته باشید.التماس دعا.
به زبون شیرینی مهدیشهری به همه ی اهالی صندوقچه میگم :
پیشاپیش خوا سالی نو خوا سازیگار بو ایشاللاه.
سلام
بهار بهترین بهانه برای آغاز، وآغاز بهترین بهانه برای زیستن است
آغاز بهار بر شما مبارک
رمز نو شدن را باید دانست و گرنه بهار یک فصل تکراریست!
سال نو بر شما استاد عزیز و تمامی اهالی صندوقچه مبارک باد.
سلام
به نام خدا
سلام
سال نو مبارک
سلام
به نام خدا
بابهاران روزی نو میرسد
و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو
اکنون که جهان و جهانیان مرده اند
آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟
و یحی الارض بعد موتها....
شهید آوینی
من و آشنا آغاز سال نو رو تبریک میگیم.
سلام
سال نو همه اهالی صندوقچه مبارک
سلام
تقدیم به خانم رحیمی نژاد عزیزم
پیام نوروز این است.دوست داشته باشید و زندگی کنید.زمان همیشه از ان شما نیست . . .
نوروزت مبارک
به نام خدا
سلام به استاد مهربان
سلام به همه ی دوستان
سلام به شازده کوچولوی عزیزم
ممنون استاد. خیلی خوشحال شدم. به مامانم که گفتم یه لبخند مهربون زد و گفت دستشون درد نکنه.
بازم ممنون
شازده کوچولوی عزیزم ممنون از تبریک ویژه ای که گفتی. خیلی بهم چسبید:-)
امیدوارم سال خوبی داشته باشی.سالی پر از بندگی. پر از پاکی.پر از امید. پر از شادی . پر از خدا.
سلام
سلام استاد

سلام خانم رحیمی نژاد عزیز
خواهش میشه
ان شا الله امسال و هرسال برای شما و همه اهالی صندوقچه پر از عطر و یاد خدا باشه
سلام
با سلام خدمت استاد گرامی واهالی خوب صندوقچه
سال نو را به همه ی دوستان واستاد عزیز تبریک می گویم و برای همه سالی خوب ارزو می کنم....
سلام
سلام استاد
سلام به همگی
استاد سال نو مبارک باید زودتر ازین ها خدمت میرسیدم اما نبودم شرمنده
امیدوارم سالی سرشار از شادی در انتظار شما و همه ی اهالی این صندوقچه باشه
در پناه حق
سلام
سلام استاد
سال نوتون مبارک
راستش خیلی وقت بود می خواستم براتون پیام بذارم،الانم نمی دونم چه بهونه ای بیارم واسه این همه بی معرفتیم،فقط می تونم بگم همیشه به یادتون بودم و اگر خدا قبول کنه دعاگوی شما
برای شما و خانواده محترمتون و همه اهالی خوب صندوقچه (که برعکس من خیلی با معرفتن) سالی پر از شادی و موفقیت آرزو می کنم، امیدوارم همیشه در پناه خدا سلامت ، سربلند و سعادتمند باشید
التماس دعا
سلام
انجمن علمی ها معمولا مراسم و جشن ها و مسابقاتی برگزار می کنند متل کارهایی ارزشمند و ماندگار که دانشجویان عزیز ماه قبل انجام دادند.
این طور که یادم هست شما در مراسمی که برگزار کردید نماینده منتخب دانشجویان در انجمن نبودید و برای خود گروهی ساختید که آن مراسم را برگزار کردید.
می توانم دلیل را یپرسم؟
سلام استاد
سلام بر همه اهالی صندوقچه و صندوقچه دار ها.سلام بر خود صندوقچه ها که مطالب زیبای دوستان را در دلشان جا میدن.سال نو بر همه دوستان مبارک.
سلام
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
سلام سال نو مبارک
سلام استاد
روزتون بخیر
بابت تاخیر عذر می خوام چند روزی مسافرت بودم و دسترسی به کامپیوتر نداشتم
اختیار دارید استاد شما هر سوالی بفرمایید تا جایی که بتونم و بدونم جواب میدم
در مورد اون گروه ( که به انتخاب یکی از بچه ها اسمش گذاشته شد گروه ...)؛
من و ................ از اعضای انجمن بودیم که ... همکاری داشتیم،به پیشنهاد ... قرار شد برای روز بزرگداشت معلم مراسمی برای اساتید گروه خودمون برگزار کنیم ، و ... اصرار داشتند که مراسم رو گروه ... برگزار کنه (راستش به خاطرم نیست که دقیقا چی گفتن فقط یادمه دلیلشون به این خاطر بود که بقیه اعضای انجمن رابطه خوبی با اساتید ندارن بهتره برگزاری مراسم دست خودمون باشه ) البته ... از قبل یه سری هماهنگی ها با دوستان نزدیک ... کرده بودن و تقریبا نتیجه ش رو به من اعلام کردن چون روزی که این پیشنهاد رو کردن لااقل یک نفر از دوستانشون رو به یاد دارم که همراهشون بودن (و شاید هم بیشتر) و از طرف دیگه من تو این گروه تنها کسی بودم که رسما عضو انجمن بودم و اسمم به عنوان یکی از اعضا رد شده بود
خب من هم خودم علاقه داشتم به برگزاری همچین مراسمی و هم چون می دونستم بین بعضی از اعضا و ... و همین طور اساتید رابطه چندان مناسبی وجود نداره پیشنهادشون رو مبنی بر اینکه مراسم باشه اون هم خودمون برگزار کننده اش باشیم، قبول کردم.
امیدوارم درست و دقیق پاسخ سؤال شما رو داده باشم استاد اگر هر سؤال دیگه ای هم باشه من در خدمتم( اگه لازمه همه خاطراتی که از اون مراسم به یاد دارم رو هم می تونم بگم!)
راستی ایام فاطمیه رو هم به شما و همه دوستان تسلیت میگم
سلام
ممنون
بله لطفا خاطرات خود را هر چه یادتان است بنویسید.
به نام خدا

سلام استاد خوبم
سال نوتون مبارک باشه
ان شاا... سال خوبی رو در کنار خانواده محترم و دانشجوهای باوفاتون داشته باشید
خدمت اهالی صندوقچه ای هم سال نو رو تبریک عرض می کنم
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست
راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
استاد دلم خیلی براتون،نشستن سر کلاساتون،شیوه ی خاص تدریستون،شعر خوندناتون،حکایت گفتناتون و صحبتای دلنشینتون تنگ شده.
اگه واقعا"شرایطشو داشتم ارشدمم سمنان می زدم ،البته به این امید که استاد راهنمام می شدینا! وای استاد اگه قبولم نمی کردین؟
راستی استاد پنچری لایه ازون به کجا رسید؟ یه سری یه شعر خوندین واسمون که از یکی از دانشجوهاتون بود،واسه شما سروده بودن،یه قسمت شعر مربوط می شد به نگرانیش از اینکه این استاد مهربون که همش به فکر لایه ازونه می ترسم بعد گرفتن پنچری لایه ازون اون سمت لایه بمونه...
ببخشید خوب یادم نیست اما خیلی دوسش داشتم، خیلی خوشحال میشم تووبلاگتون بزارید.
دوستتون دارم
در پناه خدا
به نام خدا
سلام
امروز۴/۲/۹۱ است و ببخشید از این که این پیام پس از یک ماه تایید می شود!
دلیلش اطمینان از صحت پیام است و بستن کوچکترین منافذ رخنه لافزنان بی حیا!
ممکن است صاحب این نوشته یک روزی دشمن عموزاده شود اما در لحظه نگارش این مطلب باید صادق باشد. این فرق یک انسان سالم است با یک بوقلمون صفت وریاکار.
سالم باشیم!
راجع به آن شعر ان شاالله پیدا کنم چشم. اسباب کشی داشتم. به کوری چشم حسودان دانشگاه سمنان ساختمان دانشکده شیمی ماشاالله با صلابت افتتاخ شده است.
همان گونه که بارها گفته ام انسانهای دروغگو و ریاکار از هر رنگ و نامی استفاده ابزاری می کنند - که بارها دیده شده است- لذا تا هویت کسی احراز نشود از تایید نوشته هایش معذورم!
نکته دیگر لطفا حتی المقدور از یک آی پی استفاده شود.
سلام استاد وقتتون بخیر
چشم استاد سعی می کنم در اسرع وقت بنویسمشون
فقط شرمنده آی پی م عوض میشه، گاهی اوقات خونه هستم و گاهی از سایت دانشگاه پیام میدم
اگر مایلید من عبارتی در پایان پیامهام میارم که مختص خودم باشه (مثلا همون : ... )
سلام
مخاطب اون کامنت شما نبودید.ادبیات شما مشخص است.
شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد
سلام
راستش دلم نیامد این سحریه زیبا در این پست نیاید!:
مرتضی
دوشنبه 21 فروردین ماه سال 1391 ساعت 4:20 PM
به نام خدا
سلام به همه دوستان خوبم
سلام به استاد دسته ی گلم
حال و احوالتون چطوره؟
هیچکی پیدا نشد حالمون رو بپرسه لذا خودم اومدم بگم که شکر خدا خوبه خوبم
تا خود شب عید که اداره ازم کار کشید
ایام عید هم که کارای خونه خشته ام کرد
از بعد تعطیلات هم که باید کارای تلمبار شده ی سال پیش دیگران رو تکمیل و تحویل بدم
خانم قاسمی پور زندگی همینه دیگه
شما میدوید واسه زبان و ورزش ما میدویم واسه یه لقمه نون حلال
خسته هم که الا ماشالله میشیم
اما یه سفر یکی دو روزه حسابی خستگی رو از تن آدم درمیاره
حتی اگه اون سفر "کویر سمنان" باشه
انشالله بلا به دور، بهتر که شدین؟؟؟
باقی بچه ها هم سلام
اگه اومدین من هم یه کلبه ی خاک گرفته دارم
برم یکم کلبه تکونی کنم
در پناه حق
یا علی
پاسخ:
سلام جوون
خوش آمدی مرد کاری!
و تو خوب می دانی که راستی کویر شرف دارد به ناراستی برخی!!!
یاد برخی لافزنان ریاکاری می افتم که یک وجه مشترکشان دشمنی با سمنان و سمنانی است که ریشه اصلی عقده های فروخفته کودکی است.
آدمهایی که همیشه طلبکارند. احترام ندیده اند تا احترام بگزارند! و ... در یک کلام بزرگی خود را همیشه در نق زدن و تخریب و البته ترور! جستجو می کنند.
خود را عقل کل می پندارند و برای همه نسخه ما دهند و شعار مرد عمل بودن سر می دهند و هر یک خود را زرنگتر از دیگری می پندارند و جعل عنوان می کنند و در این راه به یکدیگر نیز رحم نمی کنند! شعار شجاعت می دهند و ترس رویارویی رودر رو وجودشان را لبریز کرده است...
بگذریم جوون! تو آگاهی که سادگی کویری چقدر می ارزد.
خدایا ساده ای (ظاهرا) گولخور بودن بهتر از زرنگی گولزن بودن است.
از عصر ایران:
هک سایت دانشگاه و تغییر نمرات دانشجویان مشروط
هکر مورد نظر دانشجوی یکی از دانشگاه های مشهد است که پس از دستیابی به سامانه ثبت نمرات دانشجویان نسبت به شناسایی دانشجویانی که مشروط شده اند یا نمرات ضعیفی کسب کرده اند، اقدام کرده و آن گاه با ارسال ایمیل و پیامک به این قبیل دانشجویان پیشنهاد تغییر نمرات در قبال دریافت پول داده است.
در پی اعلام موضوع دسترسی غیرمجاز یک نفر به سامانه واحد آموزش چند دانشگاه در مشهد، کارآگاهان پلیس فتا به دستور سرهنگ سیدمحسن عرفانی رئیس پلیس فتای خراسان رضوی تحقیقات خود را در این باره آغاز کردند.
به گزارش مشرق نیوز، نتایج بررسی کارآگاهان بیانگر آن بود که هکر مورد نظر دانشجوی یکی از دانشگاه های مشهد است که پس از دستیابی به سامانه ثبت نمرات دانشجویان نسبت به شناسایی دانشجویانی که مشروط شده اند یا نمرات ضعیفی کسب کرده اند، اقدام کرده و آن گاه با ارسال ایمیل و پیامک به این قبیل دانشجویان پیشنهاد تغییر نمرات در قبال دریافت پول داده است.
این گزارش حاکی است، متهم مذکور در موارد متعددی در قبال دریافت مبالغی کلان نمرات دانشجویان مشروطی را تغییر داده بود. این متهم با تصور این که با استفاده از نرم افزارهای VPN و تغییر IP می تواند ردپای خود را در فضای سایبری محو کند، با به کارگیری IPهای خارجی اقدامات مجرمانه خود را اجرا کرده بود، اما با پیگیری ها و اقدامات فنی کارآگاهی پلیس فتای خراسان رضوی متهم در مدت کوتاهی شناسایی و دستگیر شد.
رئیس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات استان خراسان رضوی در همین رابطه به افرادی که از نرم افزارهای فیلترشکن و VPN و تغییر IP استفاده می کنند و اعمال مجرمانه انجام می دهند، هشدار داد و گفت: در فضای سایبر همه چیز ثبت می شود و قابل ردیابی است و هیچ چیز از دید کارآگاهان پلیس فتا مخفی نخواهد ماند.
...این متهم با تصور این که با استفاده از نرم افزارهای VPN و تغییر IP می تواند ردپای خود را در فضای سایبری محو کند، با به کارگیری IPهای خارجی اقدامات مجرمانه خود را اجرا کرده بود، اما با پیگیری ها و اقدامات فنی کارآگاهی پلیس فتای خراسان رضوی متهم در مدت کوتاهی شناسایی و دستگیر شد.
...
بسمه تعالی
ایمان دارم که قشنگترین عشق، نگاه مهربان خداوند به بندگانش است، پس من شما را به همان نگاه می سپارم و می دانم تا وقتی که پشتتان به خدا گرم است تمام هراس های دنیا خنده دار است ...
به ام خدا
سلام استاد
خوشحالم که کامنتم انقدر مورد توجه شما قرار گرفته
چندی از این جماعت رو دیدم که هرجایی (هرجایی!!!) بروند ساز مخالفت میزنند
از دشت و کویر گرفته تا جنگل و دریا
البته جواب این رفتارشون واضحه
وقتی کسی این همه نقاب میزنه به هیچ کس و هیچ چیزی نمی تونه اعتماد کنه٬ حتی به خداوندی خدا هم شک میکنند
یا به زبون خودمونی
"کافر همه را به کیش خویش پندارد"
بگذریم
انشالله باز هم از سحریه های زیبا در عصرگاه براتون میذارم
یا علی
سلام
ممنونم
به نام خدا
سلام
گاهی بعضی چیزها در یک لحظه به دل آدم می افته.به دلم افتاد دستگاه semاگه خراب شه چی؟ و خراب شد!!!
به دلم افتاد یکی از دوستان که اسم کسی رو پیشم آورده به زودی همیشه این اسم رو از زبونش خواهم شنید و این اتفاق افتاد. و حالا با تمام وجود احساس میکنم به زودی یه اتفاقی برای کسی که برام عزیزه خواهد افتاد اتفاقی که ... بهتره چیزی نگم. طاقت گفتنش رو ندارم. خدا به دل من رحم کنه.
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند
کس به میدان درنمیآید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
سلام
رسیدن به خیر
استعینوا باالصیر و الصلوه
به نام خدا
دیشب به یاد تو تنها گریستم
مستانه گریه کردم، دریا گریستم
طوفان غم چو داد گلستان دل به باد
بر حال پر پر گلها گریستم
من بودم و خیال تو در نیمه های شب
بر بخت خویش و این دل شیدا گریستم
بیخود شدم ز گریه و رفتم به اشتیاق
معراج دل نمودم و آنجا گریستم
در جستجوی او ، من آواره ابروار
بر کوه و دشت و دامن و صحرا گریستم
بر زورق دلم شب تیره به موج غم
پنهان به آه بود و پیدا گریستم
هر چند نکته سنج و سخن آورم ولیک
شب در خیال لعل شکر خواب گریستم
موسی به عشق روی تو خودش بود تا سحر
تنها ترانه گفتم و تنها گریستم
چه شعر قشنگی!
به نام خدا
آیا می دانی که دل از جنس چیست ؟
سنگ خاراست یا که گلبرگی نحیف
اشکهایم تو می دانی که چیست ؟
می رود ارزان ز دستم اینچنین
دیدگانم سوی این دنیای پیر
آیا می دانی که در دنبال چیست ؟
دستهایم در لرزه و آشوب و شور
باز هم نمی دانی که در دستان کیست !!
گامهایم را نمی دانم چرا ؟
می فشارم روی این خاک سیاه
داد من در پرده ابهام من
آیا می دانی طنینش در کجاست ؟
اما می دانم که در آفاق دور
روزگارم غرق در جادو و سحر
شعله ای دارد فروزان در سپهر
شعله ای هم رنگ خون
حاصل افسون آن آفاق دور
سرنوشتی از دو رنگ است
هم سفید است هم سیاه
رنگ برف و رنگ خاک
اسم آن خاکستریست
رنگ بعد از آتش است
رنگ ابهام و سئوال
هم سفید است هم سیاه !!!
به نام خدا
دفتر غم
به مرادم روی آوردم همه چی را با تلخی شروع کرد
به دفتر خاطراتم روی آوردم، تلخی های گذشته را به یادم آاورد
به گذشته روی آوردم که پر از درد و غصه بود
به آینده روی آوردم هنوز وقتش نبود
به دریا روی آوردم خروشان شد
به شمع روی آوردم اشک ریخت و خاموش شود
به ابر روی آوردم باران شد و بارید
به آتش روی آوردم خاکستر شد
به رنگین کمان روی آوردم رنگ زیبایش را از دست داد
به چشمه روی آوردم خشک شد وبی آب شد
به پرندگان روی آوردم آوای غم سرودند
به زمان روی آوردم دفتر غم برویم گشود
به نام خدا
بال و پرها ی شکسته ،
جغد پیر و زشت و خسته ،
گوید از طوفان رهائی نیست .
دلم بر مرگ ماهی ها می سوزد
دلم از فکر دیوار بلند شهر می گیرد .
دلم در این شب سنگین ،
هوای تازه می خواهد ؛
هوای تازه ی دریا
طلوع ساده ی پرواز
صدای گرم یک باران
گیاهی سبز در گلدان .
دلم فریاد می خواهد ؛
رهائی ، زندگی ، پرواز می خواهد
دلم در سینه می میرد
دلم در سینه می گرید
دلم بر مرگ ماهی ها ،
به آرامی ، میان سینه ،
می گری
به نام خدا
از خدا خواستم ...
از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد،
خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری .
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
خدا گفت: نه!
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه .
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند .
و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم !
به نام خدا
روزی به خانه ام می آیی ؛
من نیستم ،
به قاب عکسم روی طاقچه خیره می شوی ...
روز دیگر به خانه ام می آیی ؛
قاب عکسم نیست اما یادم در خانه جاری است ...
روز دیگری هم به خانه ام می آیی ؛
یادم نیز از خانه کوچیده است ...
این سه لحظه برای یک سفر جاودانه کافی است!!!!
به نام خدا
ه که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ
گرم، پاسخ گوید
نیست یکتن که در این راه غم آلوده عمر ـ
قدمی، راه محبت پوید
***
خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست
همه گلچین گل امروزند ـ
در نگاه من و تو حسرت بیفردائیست.
***
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ـ
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد ـ
حیله پنهانیست.
***
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست ـ
هر کجا مرد توانائی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ
هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
***
خنده ها میشکفد بر لبها ـ
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد کسان مینگرند ـ
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
***
از وفا نام مبر، آنکه وفاخوست، کجاست؟
ریشه عشق، فسرد
واژه دوست، گریخت
سخن از دوست مگو، عشق کجا ؟ دوست کجاست؟
***
دست گرمی که زمهر ـ
بفشارد دستت ـ
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ ـ
بر تو لبخند زند ـ
بنگرش، لیک مبوی
لب گرمی که ز عشق ـ
ننشیند بلبت ـ
به همه عمر، مخواه
سخنی کز سر راز ـ
زده در جانت چنگ ـ
بلبت نیز، مگو
***
چاه هم با من و تو بیگانه است
نی صد بند برون آید از آن، راز تو را فاش کند
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه کنی.
***
درد اگر سینه شکافد، نفسی بانگ مزن
درد خود را به دل چاه مگو
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ـ
آب شو، « آه » مگو.
***
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است
سکه نیرنگ است
سکه ای بهر فریب من و تست
سکه صد رنگ است
***
ما همه کودک خردیم و همین زال فلک
با چنین سکه زرد ـ
و همین سکه سیمین سپید ـ
میفریبد ما را
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند ـ
گفته ام با دل خویش:
مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش
نتوانم که گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه
« خویش » در راه نفاق ـ
« دوست » در کار فریب ـ
« آشنا » بیگانه
***
شاخه عشق، شکست
آهوی مهر، گریخت
تار پیوند، گسست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
به نام خدا
رهـا کـنـیـد مـرا، مـن کــه آشــنـای غـمم
و پـیـش شـمـا، مـن چـه کوچکم چه کمم
چه نسبتی است شما را که خوب میخندید
بـه مـن کـه بــوی مــرگ مـیدهـد قـلـمم
چه غم انگیز است بار سختی ها را به تنهایی به دوش کشیدن و رنج ها را در سکوت و انزوای محض گریستن.
و چه تلخ است خنده آن زمان که می خندی تا گریه هایت را پنهان کنی
.و چه سخت است آرام و بی صدا در درون خود شکستن و چه عجیب است زندگی−همان کودکی که ما را بسان عروسکی بازیچه خود قرار داده
و هر زمان به سویی می کشد−
و تو آن زمان که رنج دیگران بر اندوهت می افزاید اما هیچ کس از رنج تو آگاه نیست،
آن زمان که در اوج اندوه پناهی جز سایه گاه دیوار سرد و خا موش نمی یابی،آن زمان که بار غصه بر شانه هایت سنگینی می کند
و انتظار کمک هیچ گاه به پایان نمی رسد،آن زمان که آرزوها را در گور سرد خاطرت دفن می کنی و
بر چهره ات سیلی می زنی تا زیر ضربه های غم،خم به ابرو نیاوری،آن زمان که صدای گنگ و مبهم خنده در گلویت می شکند
و بر سر بغض های کهنه ات هجوم می آورد اما دستی نیست تا گره از بغض هایت بگشاید،
آن زمان که در کوچه پس کوچه های تاریک زندگی ات تک ستاره ای فا نوس راهت نیست،
آن زمان که هیچ کس صدای فریاد های بی صدایت را نمی شنود،
آن زمان که هیچ کس تو را حس نمی کند
تنهایی را با تمام وجود حس می کنی.
فمن توکل علی الله فهو حسبه
هر که به خدا توکل کند خدا برای او کافیست
خدایا
ما را از متوکلان قرار بده.
آمین
به نام خدا
هیچ کار مثبتی نکردم تازه کلی کارای منفی هم انجام دادم. تا 3 بعد از ظهر هم تنها بودم تو خونه .خلاصه کلی یاد خاطرات کردم.یه سری هم به کلبه ی خاطرات توی صندوقچه زدم یه مطلب باعث شد دچار خودشیفتگی بشم استاد با اجازتون اینجا می ذارمش.
استاد سلام مجدد
نمی دونم چرا امروز دلم اینقدر برای وبلاگ تنگ شده. امروز دختر خوبی نبودم
سلام
از طلا بودن خسته گشته ایم مرحمت نموده ما را مس کنید(چقدر اینو دوست دارم)
دلایل قوی بایدو منطقی نه رگ های گردن به حجت قوی
(پایان برگه ی امتحانیم نوشته بودم )
دانی کف دست از چه بی موست زیرا کف دست مو ندارد(برای داداشم خیلی استفاده میکنم)
این سه تا رو تا در روز چند بار نگم روزم شب نمیشه!!!!
(درست یا غلط بودنشونو نمی دونم این جوری تو ذهنم موندن)
درمورد خاطرات دوستان:
خاطره ی آقا مرتضی:
یادمه آز دستگاهی داشتیم از اونجایی که میدونستیم هر کی بره دفتر استاد دست خالی بر نمی گرده چون گشنمون بود و چیزی برای خوردن نداشتیم خاستیم بریم پیش استاد فقط برای عرض ادب! ولی رومون نشد ولی این قدر شلوغ کردیم که یک دفعه دیدیم دست استاد با ظرف آجیل اومد بیرون !!!!!
خاطره ی مندلیف
وای که چقدر از داد استاد میترسیدم اون اولا.
ولی خودمونیم اگه الانم استاد جدی سرم داد بکشه فکر کنم اشکم در بیاد(مگر این که ته دادشون یه لبخندی نهفته باشه)
خاطره ی رویا خانم:
استاد چه جالب انگار بزرگترا از همون برخورد اول از شما خوششون میآد و متوجه بزرگمنشی شما می شوند.
خاطره ی آقا سید:
استاد درک بالا و ایثار و مهربانی( به همین سادگی)
خاطره ی آقا مرتضی:
آره یادش بخیر .آدامس
من که گفتم چه استاد زرنگی چون امروز خودشون آدامس دارن میگن آدامس اشکالی نداره ولی خداییش چند ثانیه طول کشید تا بتونم تجزیه تحلیل کنم استاد چی گفتن چون سابقه نداشت استادی اینجوری بگه!!!
استاد هنوزم یادم هست که ... تو خاطره ی بعدی میگم کوتاست ولی برای من مهمه.
/
پاسخ:
سلام
برگه امتحانتونو دقیقا یادم می آد. دقیقا.
اینقدر شاد شده بودم که حد ندارد.
شما اشک مرا جاری می کنید به همین سادگی
صراحتا بگویم اگر لطف خدا و دانشجویانی چون شما نباشد کم می آورم
زیر فشار مشکلات له می شوم.
ممنونم از این که به من انرژی می دهید.
به پدر و مادر مهربانتان سلام برسانید.
استاد
سلام
ممنون
خوشحالم که این قدر با احساسید.
خدا کند که همه مثل شما راستگو یاشند ویک رو!
زمانه غریبی شده است!
ممنون که سر می زنید.
استاد
به نام خدا
سلام
ممنونم استاد
فواید نماز شب
1) باعث خشنودی خدا و دوستی ملائکه است.
2) باعث مباهات خداوند بر فرشتگان است.
3) باعث درخشش برای اهل آسمان همانند ستارگان است.
4) باعث روشنی دل است.
5) باعث استجابت سریع دعا است.
6) باعث پزیرش توبه و پاک شدن از گناهان از جانب حضرت حق است.
7) باعث کفاره گناهان است.
8) باعث زیبایی صورت و شادابی چهره و نورانی شدن آن در طول روز است.
9) باعث سلامتی و تندرستی و رفع انواع بیماریهای جسمی و روحی است.
10) باعث از بین رفتن غم و اندوه و تقویت نور چشم است.
11) باعث تمسک یافتن به اخلاق انبیاء و اولیای خداوند است.
12) باعث انجام دادن سنّت پیامبران و صالحان است.
13) باعث تابش نور خدا به او میشود.
14) باعث مهر و محبت و محبوب القلوب شدن بین مردم است.
15) باعث افزایش عمر است.
16) باعث جلب رزق و روزی فراوان و ادعای قرض است.
17) باعث نوعی صدقه است.
18) باعث نوشته شدن چهار ثواب بزرگ برای خود است.
19) خداوند نه صف از ملائکه پشت سر نمازگزار قرار میدهد.
20) کلید رفتن به بهشت و جواز عبور از پل صراط است.
21) زینت آخرت و نور مؤمن در آخرت است.
22) نماز شب همچون سایبانی در روز قیامت است بر سرش.
23) نماز شب لباس بدن نمازگزار است در روز قیامت درحالیکه همه عریانند.
24) نماز شب در روز قیامت همچون نوری در برابرش است و چشم نمازگزار نماز شب در روز قیامت شادمان است.
25) نماز شب میان شخص نمازگزار و آتش جهنم همچون حائلی فاصله میگذارد.
26) میزان اعمال خوب نمازگزار در روز قیامت سنگین است.
27) نماز شب همچون تاجی در روز قیامت است بر سرش.
28) چراغی است برای تاریکی قبر و برطرف کننده وحشت تاریکی قبر است.
29) نماز شب همچون مشعلی نورانی است در تاریکی قبر.
30) نماز شب، نمازگزار را از عذاب قبر ایمن میکند و برات آزادی از آتش جهنم است.
سلام
ادای قرض صحیح است.
نقل از عصر ایران
معضل تاریخی فرهنگ ما: سال 45 هم "دروغ" مشکل ایرانیان بود!
معذرت میخواهم بعقیده من بدترین چیزی که در شما ایرانیان دیده میشود دروغ است آری دروغ! همه به هم دروغ میگوئید! و بدبختانه این صفت زشت در میان تمام طبقات ریشه دوانیده، و عجیب اینست که از این جهت ناراحت هم نیستند!
در حالی که طی چند سال اخیر، دروغگویی به عنوان یکی از معضلات فرهنگی جدی جامعه شناخته شده و از برخی مسوولین گرفته تا افراد عادی جامعه از این آسیب رفتاری بزرگ رنج می برند، برخی پژوهش ها نشان می دهد ریشه های این آسیب، فراتر از امروز است و از این رو مقابله با آن، نیازمند یک کار عمیق و عزمی ملی است.
به گزارش بازتاب ، مقابله با دروغ شعاری بود که در انتخابات ریاست جمهوری گذشته و حوادث بعد از آن نیز به شدت مورد توجه قرار گرفت و هواداران طیف های مختلف طرف مقابل را به دروغگویی متهم می کردند، تا جایی که به این منظور کلیپ ها و اسنادی نیز در شبکه های اجتماعی منتشر شد.
همچنین طی دو، سه سال اخیر پرهیز از دروغ و تهمت یکی از توصیه های مهم نخبگان مذهبی و فعالان اجتماعی بوده است که بخش های مختلف جامعه، به ویژه رسانه ها و سخنرانان را از این موارد پرهیز داده اند.
نکته تاسف بار این که برخی فعالان اجتماعی و سیاسی و یا گروهی از کاربران شبکه های اجتماعی که چهره های مشهور را به دروغگویی متهم می کنند، گاه خود نیز به این آفت دچار شده اند.
جدی بودن این آسیب تا جایی بود که مشهورترین فیلم سینمایی سالهای اخیر که محبوبیت جهان نیز یافت، فیلم «جدایی نادر از سیمین» بود که سوژه اصلی آن، دروغگویی بود.
اما بررسی ها نشان می دهد این معضل، تاریخی است و حتی سال 1345 هم دروغ مشکل جدی ایرانیان بوده است!
ماهنامه «مکتب اسلام» که از معدود مجلات مذهبی آن دوره به شمار می رود، در سرمقاله شماره شهریورماه 1345 خود با عنوان «اسلام از دریچه چشم یک تازه مسلمان» به تشریح دغدغه های یک آمریکایی تازه مسلمان می پردازد که به ایران آمده است.
در این مطلب آمده است:
«از قیافه او پیدا بود خارجی است،حرکات او نیز این حقیقت را تأیید میکرد،در حضور اهل مجلس که از محترمین بودند پاهای خود را دراز کرده بود،اما پیدا بود که از این جهت ناراحت است؟!ولی مثل اینکه هرگز مثل ما«چهارزانو»یا«دوزانو»ننشسته و اصلا بلد نبود اینطور بنشیند.
میگفتند تازه مسلمان شده و علاقهء شدیدی هم باسلام-بخصوص مذهب شیعه-پیدا کرده،و بنا بدعوت یکی از دوستان ایرانی خود که در«لندن»با وی آشنا شده بود به ایران آمده است.....
... مجلس کاملا آماده بحث و گفتگو بود، گفتیم از فرصت استفاده کرده چند سؤال از این آقای تازه مسلمان کرده و بر معلومات خود چیزی بیافزائیم.
...
**شما که شاید چند ماه است در میان ما ایرانیان بسرمیبرید میتوانید بگوئید «بدترین» و «عالیترین» صفتی که در ما مشاهده کرده اید چیست؟
- معذرت میخواهم بعقیده من بدترین چیزی که در شما ایرانیان دیده میشود دروغ است آری دروغ! همه به هم دروغ میگوئید! و بدبختانه این صفت زشت در میان تمام طبقات ریشه دوانیده، و عجیب اینست که از این جهت ناراحت هم نیستند!
و اما عالیترین صفت شما،همان عواطف و محبتهای شماست،اصولا عاطفه و محبت در مشرق زمین بسیار بیشتر از مغرب زمین است، این عواطف گرم مخصوصا در خانواده ها و اقوام و خویشاوندان تا شعاع زیادی افراد را بهم پیوند می دهد و یک زندگی شیرین و پرحلاوت برای آنها ببار می آورد.»
...
ولی یکی از دوستان دانشمند که در آن مجلس حاضر بود گفتار تأسف آور دیگری از وی نقل می کرد که او پس از تماس با جمعی از مسلمانان وظیفه نشناس با کمال ناراحتی اظهار داشته بود: من اسلام را دیدم که مسلمان شدم. اگر این مسلمانان را دیده بودم شاید مسلمان نمی شدم!... .»
به نام خدا
سلام
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود
گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند
!! مراقب بعضی یک ها باشیم
... در حالی که ناچیزند ، همه چیزند
مراقب بعضی یک ها باشیم
سلام
سلام اعظم جون
پیش ما نمیای ؟ مقدسه هم اومد کلبه . وسایل پذیرایی هم موجوده !
صحبت دیده و دل
شکایت کرد روزی دیده با دل
که کار من شد از جور تو مشکل
ترا دادست دست شوق بر باد
مرا کندست سیل اشک، بنیاد
ترا گردید جای آتش، مرا آب
تو زآسایش بری گشتی، من از خواب
ز بس کاندیشههای خام کردی
مرا و خویش را بدنام کردی
از آنروزی که گردیدی تو مفتون
مرا آرامگه شد چشمهٔ خون
تو اندر کشور تن، پادشاهی
زوال دولت خود، چندخواهی
چرا باید چنین خودکام بودن
اسیر دانهٔ هر دام بودن
شدن همصحبت دیوانهای چند
حقیقت جستن از افسانهای چند
ز بحر عشق، موج فتنه پیداست
هر آنکودم ز جانان زد، ز جان کاست
بگفت ایدوست، تیر طعنه تا چند
من از دست تو افتادم درین بند
تو رفتی و مرا همراه بردی
به زندانخانهٔ عشقم سپردی
مرا کار تو کرد آلوده دامن
تو اول دیدی، آنگه خواستم من
بدست جور کندی پایهای را
در آتش سوختی همسایهای را
مرا در کودکی شوق دگر بود
خیالم زین حوادث بی خبر بود
نه میخوردم غم ننگی و نامی
نه بودم بستهٔ بندی و دامی
نه میپرسیدم از هجر و وصالی
نه آگه بودم از نقص و کمالی
ترا تا آسمان، صاحب نظر کرد
مرا مفتون و مست و بی خبر کرد
شما را قصه دیگرگون نوشتند
حساب کار ما، با خون نوشتند
ز عشق و وصل و هجر و عهد و پیوند
تو حرفی خواندی و من دفتری چند
هر آن گوهر که مژگان تو میسفت
نهان با من، هزاران قصه میگفت
مرا سرمایه بردند و ترا سود
ترا کردند خاکستر، مرا دود
بساط من سیه، شام تو دیجور
مرا نیرو تبه گشت و تو را نور
تو، وارون بخت و حال من دگرگون
ترا روزی سرشک آمد، مرا خون
تو از دیروز گوئی، من از امروز
تو استادی درین ره، من نوآموز
تو گفتی راه عشق از فتنه پاکست
چو دیدم، پرتگاهی خوفناکست
ترا کرد آرزوی وصل، خرسند
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
مرا شمشیر زد گیتی، ترا مشت
ترا رنجور کرد، اما مرا کشت
اگر سنگی ز کوی دلبر آمد
ترا بر پای و ما را بر سر آمد
بتی، گر تیر ز ابروی کمان زد
ترا بر جامه و ما را بجان زد
ترا یک سوز و ما را سوختنهاست
ترا یک نکته و ما را سخنهاست
تو بوسی آستین، ما آستان را
تو بینی ملک تن، ما ملک جان را
ترا فرسود گر روز سیاهی
مرا سوزاند عالم سوز آهی
پروین اعتصامی
ممنون
ماه
رنگ تفسیر مس بود
مثل اندوه تفهیم بالا می آمد
سرو
شیهه بارز خاک بود
کاج نزدیک
مثل انبوه فهم
صفحه ساده فصل را سیاه می زد
کوفی خشک تیغال ها خوانده می شد
از زمین های تاریک
بوی تشکیل ادراک می آمد
دوست
توری هوش را روی اشیا
لمس می کرد
جمله جاری جوی را می شنید
با خود انگار می گفت
هیچ حرفی به این روشنی نیست
من کنار زهاب
فکر می کردم
امشب
راه معراج اشیا چه صاف است
...............................................
شب تنهایی خوب
گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است و یکدست و باز
شمعدانی ها
و صدا دار ترین شاخه فصل ماه را می شنوند
پلکان جلو ساختمان
در فانوس به دست و در اسراف نسیم
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلکها را بتکان کفش به پا کن وبیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت :ـ
بهترین چیز رسیدنم به نگاهی است که از حادثه عشق تر است
سهراب سپهری
یادش گرامی...
سلام
خانم اسماعیل پور
آیا خودتانید؟
می دانید به خاطر لافزنان ریاکاری که حتی به ... نیز رحم نمی کنند و در غیبتهای بیگاهشان ... مجبوربه احراز هویتم.
ممنون
لطفا با من تماس بگیرید۰۹۱۲۳۳۱۴۷۲۴
ممنون
سلام
چیزی از شما به دستم نرسیده است
لطفا حتما دوباره بفرستید.
ممنون
به نام خدا
سلام
گفتم:خدایا از همه دلگیرم!
گفت:حتی از من؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:خدایا دلم را ربودند!
گفت:پیش از من؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:خدایا چه قدر دوری!
گفت:تو یا من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:خدایا تنها ترینم !
گفت: با وجود من؟؟؟؟
گفتم: خدایا کمک خواستم!
گفت:غیر ازمن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:خدایا دوستت دارم !
گفت: بیش از من؟؟؟؟؟؟؟
به نام خدا
دلم برای خدا تنگ است.
دلم برای جنگهای لوله خودکاری
دلم برای شیطنتهای کودکی
و ایستادنهای مکرر
پشت در دفتر
دلم برای معلمهایی که عاشقانه
آزردنم
وعشقهایی که بیبهانه آزردمشان
و از همه بیشتر
دلم برای خدا تنگ شده است.
من هر روز در تلاشم تا
خاطرم بماند،
و تو هر شب دعا میکنی
که فراموش کنی!
خاطراتمان، چه بلاتکلیفاند!!!
برای اثبات بهترین بودنت،
چند رای باید خرید
تا انتخابات قلب تو
عادلانه برگزار شود؟!!
دیر زمانی است که سکوت کردهای!
عاشق توفان پس از این آرامشم.
چیزی بنویس!
حرفی بزن!
این بار نپرس،
تو بگو «چه خبر؟!»