مثل سیب سرخ قصه ها
عشق را
ازمیان
دو نیمه
می کنیم
نیمه ای از آن برای تو
نیمه دگر برای من
بعد. . .
نیمه ها هم از میان
دو پاره
می شوند
پاره ای برای روح
پاره ای برای تن
افراد عصبانی معمولاً تصور میکنند دنیا ناعادلانه است و همه آدمها میخواهند به آنها صدمه بزنند. دوست خودشان را زیر یک ابر صاعقهدار شخصی از دیگران جدا کنند و آنجا به تنهایی از همهکس و همهچیز متنفر باشند یا با آدمهای عصبانی دیگر پیوند میخورند تا بتوانند بقیه را بخاطر احساسات بد خودشان متهم کنند. تشخیص این افراد معمولاً بسیار ساده است.
افراد ترسو به شکلهای مختلف وجود دارند و معمولاً متداولترین نوع انسانها هستند. افرادیکه خشن و با طرزفکر "هجوم بهترین نوع دفاع است" رفتار میکنند، جزء متداولترین نوع شخصیت هستند. افراد خجالتی که ترجیح میدهند به جای اینکه شهامت به خرج دهند، از ترس خود فرار کنند، قابلتحملتر هستند اما باز هم برای همراه بودن عالی نیستند. افراد ترسویی که سعی میکنند با رفتاری دوستانه و خودداری از اذیت کردن یا ناراحت کردن دیگران به ترسشان واکنش دهند، دوستداشتنیترین افراد هستند.
افراد شاد آنقدر نادر هستند که نیازی به دانستن درمورد آنها نیست. باشه...شوخی کردیم...اما نه خیلی. افراد شاد و خوشبخت واقعی چندان گونه متداولی نیستند. بودن با این افراد بسیار خوب است. کسانیکه شاد به نظر میرسند معمولاً:
اعتقاد دارند، "هیچ اهمیتی برایم ندارد." از ترسیدن خستهاند و تصمیم گرفتهاند همانطوری باشند که هستند. آنها که فقط درمورد دغدغههای لحظهای نگران میشوند، به برنامههای آینده یا نقشههای درازمدت فکر نمیکنند. برای آنها فقط رضایت از زمان حال مهم است و بس.
دومین سوالی که باید پاسخ دهید این است که:
"چطور وضعیت حسی عادی این فرد به این شکل درآمده است؟"
حال کنونی آن فرد از گذشته و اتفاقاتی که در گذشته برایشان افتاده ساخته شده است. این رویدادها و موقعیتهای مهم زندگی آنها بوده که باعث شده کسی شوند که الان هستند. باتوجه به اطلاعات هرچند کوچکی که ممکن است در مکالمهشان به آن اشاره کنند، میتوانید پی به داستان زندگی آنها ببرید. آدمها معمولاً کمتر درمورد گذشتهشان با کسی حرف می زنند اما افکارشان درمورد آینده را به راحتی در میان میگذارند و این برای حدس زدن درمورد گذشتهشان برای شما کافی است. آدمها معمولاً از چیزی فرار میکنند، پس آنچه که میخواهند معمولاً متضاد آن چیزی است که قبلاً داشتهاند.
وقتی پی به وضعیت حسی عادی آن فرد و نوع تجربیاتی که در گذشته داشتهاند بردید، میتوانید افکار و ایدههای آنها را با یک تحریک ساده بسازید:
یک موضوع انتخاب کنید، مثلاً موضوع X. نوع افکاری که درمورد آن موضوع داشتهاید را به یاد آورید. اتفاقات و موقعیتهایی که باعث شد چنین افکاری داشته باشید را هم به خاطر آورید. بعد، خود را جای فردمقابل قرار دهید، در یک مفهوم عینی. خودتان را با بدن، موقعیت، و همه چیز او تجسم کنید. بعد از نظر حسی خودتان را جای او بگذارید—خودتان را در وضعیت حسی عادی او قرار دهید و تصور کنید که همیشه چنین حسی داشتهاید، مگراینکه در یک وضعیت خیلی خاص باشید. بعد تصور کنید که تجربیاتی شبیه به آن فرد داشتهاید—چه از نظر جسمی و چه فکری و احساسی. اگر موقعیتی شبیه به آن که قبلاً در زندگی خودتان داشتهاید را به خاطر آورید کمک زیادی میکند.
اینکار باعث میشود آن فرد را طوری متفاوت با آنچه همیشه میدیدهاید ببینید و این احتمال وجود دارد که چیزی که میبینید تقریباً شبیه به چیزی باشد که او میبیند. در مکالمهتان با او کافی است یک اشاره عادی داشته باشید و خواهید دید که مشتاقانه دوست دارند با آن موافقت کنند و آن را تجربهای مشترک بدانند. اگر این اتفاق نیفتاد، احتمالاً باید محرکتان را تغییر دهید.
چیزی که با این کار میتوانید کشف کنید این است که آدمها خیلی کمتر از آن چیزی که تصور میکنند، حریم شخصی دارند. آدمها متفاوتند اما تقریباً به هم شبیهند. حتی وقتی دو نفر با هم تفاوت دارند، هر کدام تا حد زیادی به دیگری شبیه هستند.
مردمان
گردآوری : گروه اینترنتی نیک صالحی
سلام به شازده کوچولوی عزیزم.کلبه نو مبارک.
سلام استاد
دقیقاْ بعد از به قول شماخیانت یا به قول خودم تلافی اومدم ازتون بابت کلبه جدید تشکر کنم
سلام
من بهشان نگفتم
اما الآن همه فهمیدند شما بودید!
سلا برمقدسه جان
ممنون
سلام شازده کوچولو
احوال شما؟ من بهت خیانت نکرده بودم که بهم خیانت کنی!
خائن !!!!!!!!!!!
دانشگاه که اومدی در خدمتت هستم!
عمو زنجیر باف جان
ضمن عرض سلام و خسته نباشید
جهت زحمات بی دریغ شما بزرگوار
یک گِلگی داشتم از حضورتون ...
شما که زنجیر ما رو بافتی..؟
... پَه چرا پشت کوه انداختی..؟
مشکلتون دقیقاً چی بود؟
چرا این همه زنجیر بافته شده رو پشت کوه انداختید؟
******************************************
باز یه سوالی مغزمو پریشون کرد چرا جمعه انقدر به شنبه نزدیکه، ولی شنبه انقدر از جمعه دوره؟؟
سلام
کلبه نو مبارک
آدمی که منتظر است
هیچ نشانه ای ندارد
فقط...
با هر صدایی برمیگردد...
به به
سلا بر آشنای عزیز
ممنون
نوشته تان چه زبیا بود.
باز هم ممنون از مقدسه .
این شمسی کیه؟
من میشناسمش؟
تو جیب جا میشه؟
اصلا یعنی چی؟
سلام. احترام خانم شمسی و یکدیگر را نگه دارید تا شوخی جدی نشود!
ممنون
بر شاخه ای نشستی و سیبم نمی شوی
دلتنگ دست های غریبم نمی شوی
در خوابهای من کسی از راه می رسد
تعبیر خوابهای عجیبم نمی شوی؟
بیمارم آن چنان که حریفت نمی شوم
بی تابی آن چنان که طبیبم نمی شوی
من کوهم و تو کوهنوردی که بی گمان
قربانی فراز و نشیبم نمی شوی
دستی شدم که گاه رفیقت نمی شوم
سیبی شدی که گاه نصیبم نمی شوی...
آقای ناصر حامدی
آفرین
چه کسی گفته شعرهای خوب تمام شدند؟
سلام استاد

انشاا... که جدی نمیشه. ممنون.
سلام شازده کوچولو
منم نمی دونم این شمسی کیه؟ پیداش کردی منم خبر کن باهاش آشنا شم . به نظر آدم خیلی خوب و با شخصیتی میاد!!
سلام
سلام استاد

چشم
سلام
ممنون
از شما دهم دفاع می کنم.
سلام. ای بابا شمسی رو نمیشناسین؟؟؟؟؟؟؟؟


شمسی همون که ترم شیشه(۶).با من دوسته(البته دوست بودیم از راهنمایی).ااطلاعات بیشتر میخواین؟
شمسی تو نگو نمیشناسی که باورم نمیشه.
سلام استاد

سلام به دوست خوبم
کلبه نو مبارک
ببخشید دیر شد.....
ماهی و هر وقت از اب بگیری تازه است......
سلام
ممنون
سلام استاد



شمسی خودشو از یاد برده!!!!!!!!!!!!
ممنون که از من هم دفاع می کنید
ممنون از خانم مزدارانی
خوش آمدی.
سلام بر شمسی خانم
شماره شمسی رو گیر آوردم بدم بهت؟
مقدسه ، می گم نوبره والاها نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
سلام استاد
سلام
شما غزل های زیبایی انتخاب می کنید
ممنون
من ۴ تا سر رسید از شعرهای دیگرانو دارم اما انتخاب هاتون باز هم برام جدیده!!!!
سپاس
در پناه حق
سلام
بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.
* اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.
* خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.
* این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.
* وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.
به نام خدا
سلام استاد
سلام بر آشنای عزیز
ممنون از مطلب زیباتون
خوش آمدید
باز هم به کلبه خودتون سر بزنید
سلام
خدایا...
عجب بخشنده ای هستی!
آنوقتی که در دنیایی زندگی می کنم پر از منت،
ذره ای به رخم نمی کشی بخشندگیت را
و من چه زود فراموشت می کنم...
تمام چیزى که خدا از بشر مى خواهد یک قلب آرام است " . میستر اکهارت
" انسان ها مانند خطوط انگشتان هیچ کدام به هم شبیه نیستند " . ادیسون
اگر خاموش بنشینی تا دیگران به سخنت آورند ، بهتر از آنست که سخن بگویی و خاموشت کنند " . سقراط
آنها که به عهد خود وفا مى کنند برگزیده ترین مردم هستند " . حضرت على (ع)
به گرسنگی مردن بهتر که نان فرو مایگان خوردن " . سعدی
به نام دوست
سلام استاد
سلام به اهالی صندوقچه
سلام به آشنای عزیز
ممنون که آمدید
خوشحالم کردید
خدایا...
عجب بخشنده ای هستی!
آنوقتی که در دنیایی زندگی می کنم پر از منت،
ذره ای به رخم نمی کشی بخشندگیت را
و من چه زود فراموشت می کنم...
سلام
"استخاره"
می آیی
نمی آیی
می آیی
نمی آیی
می آیی
نمی آیی...
نمی آیی.
تسبیح هم تسبیح های قدیم!
قشنگ بود
چگونه سر کنم این روزهای بی خبری را
میان این همه دیوار ، رنج در به دری را
شبیه قصه نویسی شدم که در همه عمرش
پری ندیده و در دل نهاده عشق پری را
برای دیدن تو سالهاست روزه گرفتم
چگونه باز کنم روزه های بی سحری را
به باد سرزنش خلق پشت سرو خمیده
وگرنه تاب می آورد رنج بی ثمری را
برای از تو نوشتن مرا خیال تو کافی ست
اگر رها کند این روزگار فتنه گری را...
ناصر حامدی
صاحب کلبه شمایی؟
روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...
به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: «احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!»
سوهان قم ساخت چین رسید!
حاج چینگ چونگ و پسران!!!
به نام دوست
سلام استاد
بله صاحب کلبه ست
سلام به آشنای و طیبه ی عزیز
ممنون از حضورتون
سلام
خداوندا، به تو امیدوارم و به تو توکل کرده ام.به من جرأت بده تا قدرتمند شوم. می دانمکـه بـرای رو بـه رو شـدن بـا دغـدغـه هـــای زنـدگـی ام نـیاز بـه قـدرت و جرأت دارم و ازطـریق قـدرت تـو می توانم نرم تر از فرشته و قدرتمند تر از شیر باشم . . .
اگر نمی توانی اقیانوس باشی، دریا باش، اگر نه رودخانه باش واگر نمی نتوانی رودخانه باشی نهری کوچک باش، اما هیچ گاه مرداب نباش.نهری باش جاری، زلال و مهربان و با جوشش زیبایت زندگی را به همه هدیه کن چون وقتی حرکت میکنی هم زنده ای و هم به دیگران زندگی می دهی ، سبزه های کنار نهر را دیده ای چه زیبا چشم رانوازش می دهند و ماورای پروانه های لطیف و زیبا هستند، این ها به خاطر سخاوت و مهربانی نهر کوچک اما جاری است، پس تو هم با الهام از این رود کوچک جاری شو و بدان خدا در همه حال با توست.
سلام
کلبه نو مبارکتون باشه
به نام خدا
سلام
چطوری دختر؟
خوبی؟
چگونه سر کنم این روزهای بی خبری را
خوب بود
سلام استاد



سلام به خانم معماری پناه
ممنون از حضور گرمت مطهره جان
سلام آقای رنجبری
از شما هم ممنونم
سلام به خانم رحیمی نژاد عزیز
به لطف خدا عالی ملالی نیس جز دوری شما
شما چه طور مطورایین؟
ممنون که آمدین
پریشب به یادتون بودم.من چهره تون رو نمیشناسم داشتم آرزو میکردم که چه خوب میشد اگه میدیدمتون
چقدر دلتنگتونم
مراقب خودتون باشید
سلام
در سرزمینی زندگی می کنم
که مردمانش همه، شکایت دارند از تنهایی
ولی نمی دانم!
پس;
دلیل این فاصله ها در چیست؟!
زمانیکه خاطره هایت
از امید هایت قویتر شدند،
پیر شدنت شروع میشود...
نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت...
مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:
" گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید... "
waite for the one who is constantly reminding you how he cares a bout you & how much lucky he's to HAVE YOU
در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد تو بیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی و نگران توست و چقدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد
مهربانی زبانی است که :
برای کور دیدنی ، برای کر شنیدنی ، و برای لال گفتنی است.
درد یک پنجره را پنجرهها میفهمند
معنی کورشدن را گرهها میفهمند
سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین
قصّهی تلخ مرا سُرسُرهها میفهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرفزدن
چشمها بیشتر از حنجرهها میفهمند
آن چه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکرهها میفهمند
نه! نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرنها بعد در آن کنگرهها میفهمند
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
...
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرآیندش را
قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :
«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را »
بسیار زیبا
سلام استاد
سلام شازده کوچولوی عزیز
برای عرض ادب خدمت رسیدم
سپاس
پیروز باشید
در پناه حق
سلام
به نام خدا
سلام استاد
سلام به همه دوستان عزیزی که در این مدت به کلبه خودشون اومدن
ممنون از مقدسه ی عزیز و با احساسم
آشنای مهربان از شما هم ممنونم
و آقای رنجبری؛ مرسی از غزلهای بسیار زیبایتان
شاعرشان کیست؟
سلام
میخواهم عاشقت شوم اما نمی شود
دریا که در پیاله من جا نمی شود
تهمت به خویش بستم وگفتم که عاشقم
با حرف ساده عشق مهیا نمی شود
همراه رود امدم اما ثمر نداشت
این رودخسته بسته به دریا نمی شود
همراه باد آمدنم این بار هم نشد
عشق به باد بسته که پیدا نمی شود
با خاک آمدم که شوم خاکسار تو
خاکی چنین اسیر تمنا نمی شود
این بار دل به کف نهاده به پیشت رسیده ام
دیگر چه نازنین بگوآیا نمی شود؟
منبع:
http://abasaleh.mahdiblog.com/
سلام استاد
سلام بر خانم قاسمی ژور
بزرگوارید
ممنون
سلام
سلام .حلتون خوبه
هر دو از کاظم بهمنی هستش
سلام
شازده کوچولو قرار بود یه چیزی اینجا بذاری ها ! یادت هست ؟ منتظریم ها .
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهری آرام دارد باطن توفانیم
مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیم
بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم
می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع
هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم
سجاد سامانی
زیاد زیستن کمابیش آرزوی همه است، اما خوب زیستن آرمان یک عده معدود.
((ج.هیوز))
خدای من
فرستنده تویی
با تمام فرکانس ها می خوانی
گیرنده منم
تنها برفک می زنم
بی هیچ صدایی.....
ایراد از تو نیست
من ........
معرفت در گرانی است به هر کس ندهندش...
واقعا به هر کس ندهند!
به لاف و گزاف هم نیست.
می خواهم " درد " را دو بخشی بنویسم !
یک بخشش برای خودم
و بخش دیگرش را بدهم به خدا ...
.
.
.
این خدا
نصف دردهایم را هم به دوش بکشد برایم کافیست ...!
همه را به دوش می کشد
این مهربان همراه
ما همیشه صداهای بلند را میشنویم...
پررنگ ها را میبینیم...
سخت ها را میخواهیم...
غافل از این که خوب ها...
آسان می آیند بی رنگ میمانند وبی صدا میروند...................
به نام خدا

سلام استاد
سلام آقای رنجبری
متشکرم
سلام طیبه جان
قرار بود مقدسه بذاره ولی گمان نکنم چندان جذاب باشه
سلام بر یگانه یاور خودم مقدسه
رفیق کولاک کردیهاااااااااااا
ممنونم ازت
سلام